گزیده ای از خطبه های نماز جمعه
خطبههاى نماز جمعه تهران ۲۵/۹/۱۳۷۹
بنابراین آنچه که از امیرالمؤمنین نقل مىشود، بیشتر مربوط به همین دوران قریب پنج ساله حکومت اوست که از زبان یک حاکم، منش یک حاکم را ترسیم مىکند و بخش اوّلِ آن مربوط به وظیفه مسؤولان است و خلاصه آن این است: مسؤول نظام اسلامى، مسؤولى است که براى مردم و در راه خداست؛ براى هوى و هوس و منافع شخصىِ خود نیست.
بخش دیگرى که باز آن را مختصر عرض مىکنم – که مربوط به عموم مردم است – در درجه اوّل عبارت است از امر به معروف و نهى از منکر در مسائل اجتماعى. البته در مسائل فردى، تقوا بسیار زیاد مورد توصیه امیرالمؤمنین است؛ اما در زمینه مسائل اجتماعى شاید هیچ خطابى به مردم شدیدتر، غلیظتر، زندهتر و پُرهیجانتر از خطاب امر به معروف و نهى از منکر نیست. امر به معروف و نهى از منکر، یک وظیفه عمومى است. البته ما باید تأسّف بخوریم از اینکه معناى امر به معروف و نهى از منکر درست تشریح نمىشود. امر به معروف، یعنى دیگران را به کارهاى نیک امر کردن. نهى از منکر، یعنى دیگران را از کارهاى بد نهى کردن. امر و نهى، فقط زبان و گفتن است. البته یک مرحله قبل از زبان هم دارد که مرحله قلب است و اگر آن مرحله باشد، امر به معروفِ زبانى، کامل خواهد شد. وقتى که شما براى کمک به نظام اسلامى مردم را به نیکى امر مىکنید – مثلاً احسان به فقرا، صدقه، راز دارى، محبّت، همکارى، کارهاى نیک، تواضع، حلم، صبر – و مىگویید این کارها را بکن؛ هنگامى که دل شما نسبت به این معروف، بستگى و شیفتگى داشته باشد، این امر شما، امر صادقانه است. وقتى کسى را از منکرات نهى مىکنید – مثلاً ظلم کردن، تعرض کردن، تجاوز به دیگران، اموال عمومى را حیف و میل کردن، دست درازى به نوامیس مردم، غیبت کردن، دروغ گفتن، نمّامى کردن، توطئه کردن، علیه نظام اسلامى کار کردن، با دشمن اسلام همکارى کردن – و مىگویید این کارها را نکن؛ وقتى که در دل شما نسبت به این کارها بغض وجود داشته باشد، این نهى، یک نهى صادقانه است و خود شما هم طبق همین امر و نهىتان عمل مىکنید. اگر خداى نکرده دل با زبان همراه نباشد، آنگاه انسان مشمول این جمله مىشود که «لعن اللَّه الامرین بالمعروف التّارکین له».(۱۱) کسى که مردم را به نیکى امر مىکند، اما خود او به آن عمل نمىکند؛ مردم را از بدى نهى مىکند، اما خود او همان بدى را مرتکب مىشود؛ چنین شخصى مشمول لعنت خدا مىشود و سرنوشت بسیار خطرناکى خواهد داشت.
اگر معناى امر به معروف و نهى از منکر و حدود آن براى مردم روشن شود، معلوم خواهد شد یکى از نوترین، شیرینترین، کارآمدترین و کارسازترین شیوههاى تعامل اجتماعى، همین امر به معروف و نهى از منکر است و بعضى افراد دیگر درنمىآیند بگویند «آقا! این فضولى کردن است»! نه؛ این همکارى کردن است؛ این نظارتِ عمومى است؛ این کمک به شیوعِ خیر است؛ این کمک به محدود کردنِ بدى و شرّ است؛ کمک به این است که در جامعه اسلامى، گناه، همیشه گناه تلقّى شود. بدترین خطرها این است که یک روز در جامعه، گناه به عنوان ثواب معرفى شود؛ کار خوب به عنوان کار بد معرفى شود و فرهنگها عوض شود. وقتى که امر به معروف و نهى از منکر در جامعه رایج شد، این موجب مىشود که گناه در نظر مردم همیشه گناه بماند و تبدیل به ثواب و کار نیک نشود. بدترین توطئهها علیه مردم این است که طورى کار کنند و حرف بزنند که کارهاى خوب – کارهایى که دین به آنها امر کرده است و رشد و صلاح کشور در آنهاست – در نظر مردم به کارهاى بد، و کارهاى بد به کارهاى خوب تبدیل شود. این خطرِ بسیار بزرگى است.
بنابراین اوّلین فایده امر به معروف و نهى از منکر همین است که نیکى و بدى، همچنان نیکى و بدى بماند. از طرف دیگر، وقتى در جامعه گناه منتشر شود و مردم با گناه خو بگیرند، کار کسى که در رأس جامعه قرار دارد و مىخواهد مردم را به خیر و صلاح و معروف و نیکى سوق دهد، با مشکل مواجه خواهد شد؛ یعنى نخواهد توانست، یا به آسانى نخواهد توانست و مجبور است با صرف هزینه فراوان این کار را انجام دهد. یکى از موجبات نا کامى تلاشهاى امیر مؤمنان – با آن قدرت و عظمت – در ادامه این راه، که بالاخره هم به شهادت آن بزرگوار منجر شد، همین بود. روایتى که مىخوانم، روایتِ تکان دهنده و عجیبى است. مىفرماید: «لتأمرنّ بالمعروف و لتنهون عن المنکر او لیسلّطنّ اللَّه علیکم شرار کم فیدعو خیارکم فلا یستجاب لهم»؛(۱۲) باید امر به معروف و نهى از منکر را میان خودتان اقامه کنید، رواج دهید و نسبت به آن پایبند باشید. اگر نکردید، خدا اشرار و فاسدها و وابستهها را بر شما مسلّط مىکند؛ یعنى زمام امور سیاست کشور به مرور به دست امثال حَجّاج بن یوسف خواهد افتاد! همان کوفهاى که امیرالمؤمنین در رأس آن قرار داشت و در آنجا امر و نهى مىکرد و در مسجدش خطبه مىخواند، به خاطر ترک امر به معروف و نهى از منکر، به مرور به جایى رسید که حَجّاجبنیوسف ثقفى آمد و در همان مسجد ایستاد و خطبه خواند و به خیال خود مردم را موعظه کرد! حَجّاج چه کسى بود؟ حَجّاج کسى بود که خون یک انسان در نظر او، با خون یک گنجشک هیچ تفاوتى نداشت! به همان راحتى که یک حیوان و یک حشره را بکشند، حَجّاج یک انسان را مىکشت. یک بار حَجّاج دستور داد و گفت همه مردم کوفه باید بیایند و شهادت بدهند که کافرند و از کفرِ خودشان توبه کنند؛ هر کس بگوید نه، گردنش زده مىشود! با ترک امر به معروف و نهى از منکر، مردم اینگونه دچار ظلمهاى عجیب و غریب و استثنایى و غیر قابل توصیف و تشریح شدند. وقتى که امر به معروف و نهى از منکر نشود و در جامعه خلافکارى، دزدى، تقلّب و خیانت رایج گردد و بتدریج جزو فرهنگ جامعه شود، زمینه براى روى کار آمدن آدمهاى ناباب فراهم خواهد شد.
البته امر به معروف و نهى از منکر حوزههاى گوناگونى دارد که باز مهمترینش حوزه مسؤولان است؛ یعنى شما باید ما را به معروف امر، و از منکر نهى کنید. مردم باید از مسؤولان، کارِ خوب را بخواهند؛ آن هم نه به صورت خواهش و تقاضا؛ بلکه باید از آنها بخواهند. این مهمترین حوزه است. البته فقط این حوزه نیست؛ حوزههاى گوناگونى وجود دارد.
در مسأله امر به معروف و نهى از منکر، فقط نهى از منکر نیست؛ امر به معروف و کارهاى نیک هم هست. براى جوان، درس خواندن، عبادت کردن، اخلاق نیک، همکارى اجتماعى، ورزش صحیح و معقول و رعایت آداب و عادات پسندیده در زندگى، همه جزو اعمال خوب است. براى یک مرد، براى یک زن و براى یک خانواده، وظایف خوب و کارهاى بزرگى وجود دارد. هر کسى را که شما به یکى از این کارهاى خوب امر بکنید – به او بگویید و از او بخواهید – امر به معروف است. نهى از منکر هم فقط نهى از گناهان شخصى نیست. تا مىگوییم نهى از منکر، فوراً در ذهن مجسّم مىشود که اگر یک نفر در خیابان رفتار و لباسش خوب نبود، یکى باید بیاید و او را نهى از منکر کند. فقط این نیست؛ این جزء دهم است.
نهى از منکر در همه زمینههاى مهم وجود دارد؛ مثلاً کارهایى که افراد توانا دستشان مىرسد و انجام مىدهند؛ همین سوء استفاده از منابع عمومى؛ همین رفیقبازى در مسائل عمومى کشور، در باب واردات، در باب شرکتها و در باب استفاده از منابع تولیدى و غیره؛ همین رعایت رفاقتها از سوى مسؤولان. یک وقت دو نفر تاجر و کاسبند و با هم همکارى و رفاقت مىکنند، آن یک حکم دارد؛ یک وقت است که آن کسى که مسؤول دولتى است و قدرت و اجازه و امضاء در دست اوست، با یک نفر رابطه ویژه برقرار مىکند؛ این آن چیزى است که ممنوع و گناه و حرام است و نهى از آن بر همه کسانى که این چیزها را فهمیدهاند – در خود آن اداره، در خود آن بخش، بر مافوق او، بر زیردست او – واجب است؛ تا فضا براى کسى که اهل سوء استفاده است، تنگ شود.
در محیط خانواده هم مىشود نهى از منکر کرد. در بعضى از خانوادهها حقوق زنان رعایت نمىشود؛ در بعضى از خانوادهها حقوق جوانان رعایت نمىشود؛ در بعضى از خانوادهها، بخصوص حقوق کودکان رعایت نمىشود. اینها را باید به آنها تذکّر داد و از آنها خواست. حقوق کودکان را تضییع کردن، فقط به این هم نیست که انسان به آنها محبّت نکند؛ نه. سوء تربیتها، بىاهتمامیها، نرسیدنها، کمبود عواطف و از این قبیل چیزها هم ظلم به آنهاست.
منکراتى که در سطح جامعه وجود دارد و مىشود از آنها نهى کرد و باید نهى کرد، از جمله اینهاست: اتلاف منابع عمومى، اتلاف منابع حیاتى، اتلاف برق، اتلاف وسایل سوخت، اتلاف مواد غذایى، اسراف در آب و اسراف در نان. ما این همه ضایعات نان داریم؛ اصلاً این یک منکر است؛ یک منکر دینى است؛ یک منکر اقتصادى و اجتماعى است؛ نهى از این منکر هم لازم است؛ هر کسى به هر طریقى که مىتواند؛ یک مسؤول یک طور مىتواند، یک مشترى نانوایى یک طور مىتواند، یک کارگر نانوایى طور دیگر مىتواند. طبق بعضى از آمارهایى که به ما دادند، مقدار ضایعات نان ما برابر است با مقدار گندمى که از خارج وارد کشور مىکنیم! آیا این جاى تأسّف نیست؟! همه اینها منکرات است و نهى از آنها لازم است. طبق نهجالبلاغه، امیرالمؤمنین نهى از اینها را یکى از محورهاى اصلى توصیههاى خود قرار داده است. در باب مسؤولان، آنطور مشى کردن و عمل کردن و دستور دادن و قاعده معیّن کردن؛ در باب عموم مردم هم آنها را وادار کردن به حضور، به فعالیت و به احساس مسؤولیت در مسائل اجتماعى، با همین امر به معروف و نهى از منکر.