مدت زمان باقی مانده از بروزرسانی و تکمیل شدن کامل وب سایت
روز
ساعت
دقیقه
ثانیه

کوشش کنید از این پس اشتباه نکنید

کوشش کنید از این پس اشتباه نکنید

گویند شیخ هادی نجم آبادی به شیوه همیشگی نیمه شبی از خواب برخاست و به کنار حوض رفت تا وضو بگیرد و نماز به درگاه یگانه بجای آورد . ناگاه مردی را بر لب بام خانه دید که می خواست به پایین بپرد . وی از دیدن شیخ خود را باخت و از روی بام به حیاط افتاد .

شیخ به سویش رفت ، دید بینوایی به امید دستبرد به خانه وی آمده ، خانه اغنیا را گذشته و به کاهدان زده است . شیخ از او پرسید : پایت که نشکست؟ بیا نان و چای بخور و آنگاه برو .

سپس به مالیدن پای او سر گرم شد تا آن مرد از رنج افتادن آسوده شود . از قضا آن بیچاره همکاری داشت که در کوچه انتظارش را می کشید . دید خبری از رفیق ناشی او نشد ، ناچار بر بام رفت و به درون خانه نگریست . دید شیخ مشغول مالیدن پای رفیق وی و اندرز دادن به اوست .

شیخ متوجه او شد ، صدایش زد که : تو هم بیا با رفیقت نان و چای بخور و بعد بروید .

آن دو بینوا ترسان و لرزان و شرمسار از کرده خویش ، زیر چشمی شیخ را می نگریستند . شیخ هم به مهمانان ناخوانده پند و اندرز می داد : آدمی اشتباه می کند . شما باید روی زمین هموار و صاف بروید اما اشتباهاً روی دیوار رفتید و افتادید . کوشش کنید از این پس این اشتباه را تکرار نکنید .

آنان هم سر افکنده شده و از خانه شیخ توبه کنان رفتند که دیگر گرد دزدی نگردند (۱).

قال الباقر (علیه السّلام): یجب للمؤمن علی المؤمن ان یستر علیه سبعین کبیره(۲).

امام باقر (علیه السّلام) فرمود : هر مومنی وظیفه دارد هفتاد گناه کبیره را بر برادر مومن خود بپوشاند .

 ————————————–

پی نوشت ها :

۱- هزار و یک حکایت تاریخی، ج۱، ص۱۴۴

۲ – اخلاق عملی، ص۲۳۴ به نقل از تفسیر برهان، ج۳، ص۱۲۸