پسر بچه ژاپنی دستمو گرفت و از روی زمین پوست شکلاتم را برداشت.

یکی از اساتیدمان در دانشگاه میگفت : سفری به ژاپن داشتم. روزی در یکی از خیابانهای توکیو راه می رفتم. یکی از شکلاتهایی که خانمم برام گذاشته بود را از کیفم درآوردم و باز کردم .چند قدمی ادامه دادم که ناگهان پسر بچه ای توجهم را جلب کرد. او خطاب به من چیزی میگفت که متوجه نمیشدم.چون ژاپنی نمیدانستم و انگلیسی بلد بودم. پسر بچه دستمو گرفت و چند قدم به عقب برگرداند. از روی زمین پوست شکلاتم را برداشت و در سطل آشغال انداخت.متوجه اشتباهم شدم و خیلی خجالت کشیدم.با اشاره و به سبک ژاپنی ها ازش تشکر و عذرخواهی کردم. این خاطره هیچ وقت از یادم نمیره …