مدت زمان باقی مانده از بروزرسانی و تکمیل شدن کامل وب سایت
روز
ساعت
دقیقه
ثانیه

می‌خواست دعوا راه بیندازد

می‌خواست دعوا راه بیندازد

با تشکر از خانم “ ما می توانیم” که تجربه شان را ارسال فرمودند.
ساعت ۸ شب بود اما هوا تاریک و خیابان خلوت بود. خانمی داشت با یک شال باز از روبرویم می آمد. مردی در نزدیکی او در حال چشم چرانی بود.

 کمی احساس خطر می کردم اما گفتم که باید بگویم.
روی پله های زیرگذر بود که به من رسید ، گفتم: ببخشید خانم شالتان را محکم تر ببنیدید…تا این را گفتم چند پله را سریع و با خشم به طرف من عقب آمد و با یک حالت دعوایی بدی گفت:بلههههههه؟؟؟!!!
من دیدم اوضاع خراب است فکر نمی کنم نشنیده بود بلکه می خواست دعوا راه بیندازد من حتی پشت سرم را هم نگاه نکردم و رفتم. در برگشتنم ضرر بود و «لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام».
برای خودم این برنگشتن این معنی را می داد که من حرفی که باید می زدم را گفتم، تو می خواهی بشنو یا نه.
حالا به نظر شما این برنگشتن من برای آن خانم به این معنی بود حرفم با پس گرفتم و بی خیالم شو؟ یا اینکه یک بی محلی کردن بود؟

—————————-

برگرفته از سایت جنبش دانشجویی حیا