مگر اینها بردهاند!؟
یکی از دوستداران آیت الله بهاء الدینی میگوید: کم و بیش خدمت معظم له میرسیدم و از آقا طلب دعا میکردم و از سخنان شیرین و معنوی ایشان استفاده میبردم. روزی در حالی به حسینیه آقا رفتم که عصر آن روز، اختلاف و مشاجرهای بین من و خانوادهام رخ داده بود. زیرا کاری به او واگذار کرده بودم تا انجام دهد، اما آن را ترک کرده بود. از این رو، با داد و فریاد و عصبانیت از خانه خارج شدم و چون نزدیک مغرب بود، برای انجام نماز مغرب و عشا به سوی حسینیه شتافتم.
…نماز را به ایشان اقتدا کردم و پس از آن خدمت آقا سلام کردم و در محضرشان نشستم. ناخودآگاه به یاد برخورد زشت خود افتادم و صحبت آقا در روزهای قبل به ذهنم خطور کرد که میفرمودند: «مگر اینها بردهاند؟»
از رفتار خشن و تند خود با همسرم بسیار پشیمان شدم و پس از آن که از خدمت آن پیر ژرف اندیش و مهربان مرخص شدم، به سوی خانه رفتم و با شرمندگی تمام و اعتراف به اشتباه خود از عیالم عذرخواهی کردم.