مدت زمان باقی مانده از بروزرسانی و تکمیل شدن کامل وب سایت
روز
ساعت
دقیقه
ثانیه

منابع شناخت معروف و منکر

منابع شناخت معروف و منکر
از میان منابع بررسی‌شده،همچون عقل، سیره عقلا، عرف، قانون، فطرت و شریعت، با توجه به ضرورت نظم اجتماعی و ملاحظات دیگر، تنها دو منبع شرع و قانون می‌توانند در شناسایی معروفها و منکرها به رسمیت شناخته شوند.
چکیده
انجام فریضه امر به معروف و نهی از منکر، متوقف بر «شناخت معروف و منکر» می‌باشد. اکنون پرسش اساسی این است که تشخیص و تعیین معروف و منکر در صلاحیت چه مرجعی است؟ در پاسخ به این پرسش می‌توان منابعی مانند: عقل، سیره عقلا، عرف، قانون، فطرت و شریعت را مورد تحقیق و بررسی و محدوده هر یک را در تشخیص معروف و منکر مورد شناسایی قرار داد. عقل فردی با همه امتیازاتی که دارد، اما به سبب محدودیت‌هایش نمی‌تواند منبعی برای شناخت معروف و منکر باشد. عرف و سیره عقلا نیز فی‌نفسه نمی‌توانند در این زمینه به عنوان منبع معرفی شوند؛ مگر آنکه از سوی شرع، مورد تأیید قرار گرفته باشند.
قوانین، از آن جهت که فرایند مجلس شورای اسلامی، شورای نگهبان و بعضاً مجمع تشخیص مصلحت را طی کرده‌اند، مشروعیت داشته و می‌توان در شناخت معروف و منکر از آنها بهره برد. فطرت خالص و بی‌شائبه نیز که تحت تأثیر عوامل بیرونی قرار نگرفته باشد، می‌تواند منبع خوبی برای شناخت معروف و منکر باشد و این تنها در مواردی است که نوع انسانها بر فطری‌بودن امری توافق داشته باشند.از آنجا که احکام شرعی این فریضه از سوی شارع حکیم صادر می‌شود، بالطبع مصالح و مفاسد واقعی در آن لحاظ شده است، لذا شریعت نیز می‌تواند منبع قابل استناد و مستقل و بدون محدودیت به حساب آید.
مقدمه
۱٫ چیستی معروف و منکر
انجام فریضه امر به معروف و نهی از منکر که یکی از بزرگترین فرایض الهی است، متوقف بر امور متعددی است که یکی از آنها «شناخت معروف و منکر» می‌باشد. برای «معروف و منکر»، بسته به نگاه لغوی، فقهی و حقوقی، تعاریف متفاوتی ارائه شده است:
۱-۱٫ از نظر لغت
در «مقاییس‌اللغه» چنین آمده است: «عرف در اصل به دو معنا دلالت دارد:
۱٫ پی‌درپی‌بودن چیزی به صورت پیوسته؛
۲٫ سکون و آرامش. معرفت، عرفان و معروف از ریشه و معنای دوم می‌باشند؛
زیرا انسان به آنچه می‌شناسد(معروف) آرامش می‌یابد و از آنچه نمی‌شناسد، وحشت‌زده شده، فرار می‌کند»[۱].کاربرد این واژه در بسیاری از موارد نشان می‌دهد که در «معرفت»، ضرورتی بر آگاهی توأم با تفکر و تدبر نیست؛ بلکه این نوع از آگاهی، بیشتر معطوف به شناخت‌های سریع و آسانی است که نیازی به تأمل فراوان ندارند. موارد به‌کاررفته در قرآن، به خوبی در این زمینه گویایی دارند:
ـ «یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیمَاهُمْ» ؛ تبهکاران از سیمایشان شناخته مى‏شوند. [۲]
ـ «وَلَوْ نَشَاء لَأَرَیْنَاکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِیمَاهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمَالَکُمْ» ؛ و اگر بخواهیم، قطعاً آنان را به تو مى‏نمایانیم، در نتیجه ایشان را به سیمایشان مى‏شناسى و از آهنگ سخن به [حال‏] آنان پى خواهى بُرد.[۳]
ـ «تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَهَ النَّعِیمِ‏» [۴]؛ از چهره‏هایشان طراوت نعمت [بهشت‏] را درمى‏یابى‏.
در هیچ یک از این موارد، شناخت‌ها همراه با پیچیدگی و غموض نیستند؛ بلکه به راحتی قابل دریافت هستند و نیاز به تأمل و تدبر ندارند. از دیدگاه قرآن چهره تبهکار، مجرم بودنش را نمایان می‌سازد یا شیوه گفتار افراد به‌خودی‌ خود حکایت از حال درونشان دارد. به بیان دیگر، این شناخت‌ها، به سرعت و سهولت به انسان منتقل می‌شود و البته به همین دلیل است که در عمق جان رسوخ کرده و دل بدان اعتراف می‌کند.
مقایسه میان کاربردهای تعلیم با تعریف و معلم با مُعَرِّف نیز نشان می‌دهد که گر چه هر دو در معنای انتقال آگاهی مشترکند، ولی تفاوت معنایی در این جمله که «الف»، معرف «ب» می‌باشد با این جمله که «الف»، معلم «ب» می‌باشد، کاملاً روشن است. «تعلیم» نیازمند تدبر و تأمل و به‌کارگیری شیوه‌های خاص خود است؛ در حالی که در «تعریف»، چه بسا به صرف ارائه آنچه مورد نظر است، شناخت حاصل شود.
شاید به همین دلیل است که قرآن به هنگام بیان رسالت پیامبر نسبت به مردم، به جای «یُعَرِّفهم» در سه جا از تعبیر «یُعَلِّمُهُم» استفاده کرده و فرموده است: «وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ» ؛ چرا که فراگیری کتاب و حکمت، کار آسانی نیست و نیازمند تعلیم از سوی معلمی چون پیامبر است. [۵]
بنابراین، معرفتِ به هر چیز، به صورت طبیعی، باور و پذیرش و در نتیجه آرامش را در نفس انسان به‌وجود می‌آورد و بر همین اساس، تفاوت میان «علم و عرفان» و «عالم و عارف» را در این نکته باید دانست که در عرفان، شناخت با باور و پذیرش همراه می‌باشد؛ ولی آگاهی حاصل از علم، لزوماً همراه با باور درونی نیست. شما در مواردی، مطلبی را با استدلال و برهان می‌پذیرید؛ در این جا، شما «علم» دارید، اما «باور» چه؟
 پزشک و غَسّال، هر دو می‌دانند که مرده، فاقد حیات است؛ با این حال غَسّال با آنکه از نظر علمی و استدلالی، شناخت ندارد، ولی باورش بیشتر است. بدین ترتیب، در شناخت‌های مبتنی بر علم، نوعاً بُعد استدلالی قوی‌تر و باور قلبی ضعیف‌تر است؛ در حالی که در شناخت‌های مبتنی بر عرفان، بُعد استدلالی ضعیف‌تر و پذیرش قلبی و آرامش درونی قوی‌تر است.در لغت، «عُرف و نُکر»، «مَعرِفه و نَکِره» و «معروف و منکر» در برابر هم به‌کار می‌روند. قرآن نیز بارها مشتقات این دو واژه را همپای هم به کار برده است؛ نظیر:
ـ «وَجَاء إِخْوَهُ یُوسُفَ فَدَخَلُواْ عَلَیْهِ فَعَرَفَهُمْ وَهُمْ لَهُ مُنکِرُونَ» ؛‏ برادران یوسف آمدند و بر او وارد شدند. [او] آنان را شناخت، ولى آنان او را نشناختند.[۶]
ـ «یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللّهِ ثُمَّ یُنکِرُونَهَا» ؛ نعمت خدا را مى‏شناسند؛ اما باز هم منکر آن مى‏شوند.[۷]
ـ «یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ». بر این اساس، تأمل در معنای «منکر»، ما را در دستیابی به معنای «عرف» و «معروف» یاری خواهد رساند.[۸]
«منکر» به طور معمول در سه معنا به‌کار می‌رود:
۱٫ عدم شناخت
آیات زیر همگی بر همین معنا دلالت دارند:
ـ «قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ مُّنکَرُونَ» ؛ [لوط] گفت: شما مردمى ناشناس هستید.[۹]
ـ «فَلَمَّا رَأَى أَیْدِیَهُمْ لاَ تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ» ؛ و چون [ابراهیم] دید دستهایشان به غذا دراز نمى‏شود، آنان را ناشناس یافت‏.[۱۰]
راغب اصفهانی، معنای اصلی انکار را نوعی جهل دانسته است.[۱۱]
۲٫ عدم پذیرش، انکار در برابر اعتراف
ابن فارس می‌گوید: «نَکِرَ الشیءَ و اَنکَره: لم یقبله قلبه و لم یعترف به لسانه» [۱۲]؛ یعنی قلبش آن را نپذیرفت و زبانش به آن اعتراف نکرد.
ـ «وَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ فَأَیَّ آیَاتِ اللَّهِ تُنکِرُونَ» ؛ و نشانه‏هاى [قدرتِ‏] خویش را به شما مى‏نمایاند. پس کدام یک از آیات خدا را انکار مى‏کنید؟![۱۳]
ـ «یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللّهِ ثُمَّ یُنکِرُونَهَا» ؛ نعمت خدا را مى‏شناسند، اما باز هم منکر آن مى‏شوند.[۱۴]
۳٫ امر زشت، ناپسند و قبیح
 ـ «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ» ؛ و مردان و زنان با ایمان، دوستان یکدیگرند که به کارهاى پسندیده وا مى‏دارند و از کارهاى ناپسند باز مى‏دارند.[۱۵]
ـ «إِنَّ أَنکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ» ؛ بدترین آوازها بانگ خران است‏.[۱۶]
ـ «لَّقَدْ جِئْتَ شَیْئًا نُّکْرًا» ؛ واقعاً کار ناپسندى مرتکب شدى‏.[۱۷]
با تأمل در کاربردهای واژه «منکر»، می‌توان گفت که معنای دوم و سوم این واژه، ریشه در همان معنای اول دارند؛ یعنی غریب، نامعلوم و ناشناخته در برابر «معروفی» که شناخته شده است. اگر «انکار» را در مفهوم نپذیرفتن به‌کار می‌بریم، از آن روست که نامعلوم و ناشناخته است و به همین ترتیب، گویا معنای سوم، تکیه بر معنای دوم دارد؛ زیرا امری که مورد پذیرش قرار نگیرد، طبیعتاً در اذهان، امری زشت و ناپسند جلوه خواهد کرد.
اگر «معروف و منکر» مرادف با «نیک و بد» هستند، در حقیقت بازگشت به این دارند که یکی قابل پذیرش و دیگری، غیر قابل پذیرش است و ملاک اصلی آنها نیز شناخت و عدم شناخت می‌باشد.نتیجه آنکه، اصلی‌ترین معنای «معروف» در لغت، «شناخته‌شده» می‌باشد؛ شناختی که نوعاً با باور و پذیرش قلبی همراه است. «منکر» از نظر مفهومی در مقابل معروف قرار دارد. کاربرد رایج معروف و منکر در «نیک و بد» و «پسندیده و ناپسند» نیز به همین معنای اصلی باز می‌گردد.
۲-۱٫ از نظر تفسیر و فقه
 معروف، «شایسته» و منکر «ناشایسته» است.[۱۸] معروف و منکر، همپای «خیر و شر»ند.[۱۹] «معروف» هر امر جایزی است که متصف به وصفی زاید بر جایزبودن شود (مثل وصف وجوب و استحباب)؛ در صورتی که انجام‌دهنده آن، بدان آگاه باشد[۲۰].
برخی دیگر از فقیهان نیز همچون شهید ثانی و صاحب‌ جواهر، همین تعریف را مبنا قرار داده‌اند و البته آن را نقد کرده‌اند.[۲۱] شهید صدر پس از واژه‌شناسی تفصیلی، در این زمینه می‌نویسد: «آنچه مورد تأیید شریعت قرار گیرد «معروف» و آنچه از سوی شریعت رد گردد «منکر» است».[۲۲]
از دیدگاه امام خمینی (ره) ، «هر عملى که عقلاً یا شرعاً واجب باشد، امر به آن نیز واجب است و هر چیزى که عقلاً قبیح و یا شرعاً حرام باشد، نهى مردم از ارتکاب آن واجب است و هر چیزى که انجام آن مطلق و مستحب باشد، امر به آن نیز مستحب است و هر چیزى که انجام دادنش مکروه باشد، امر به آن نیز مکروه است».[۲۳] بدین ترتیب، از نظر امام خمینی، هر چه را عقل یا شرع، واجب یا مستحب بدانند، معروف و آنچه را عقل یا شرع، حرام یا مکروه بدانند، منکر می‌نامند.
همان گونه که ملاحظه می‌شود، برای شناخت «معروف»‌بودن یک چیز، بر این اساس که شایستگی و پسندیدگی آن، توسط شرع یا عقل یا حتی قانون، مورد تأیید قرارگرفته شده باشد نظرات مختلفی وجود دارد. همین امر به خوبی نشان می‌دهد که دستیابی به تعریف دقیقی از معروف و منکر، مستلزم شناخت منابع معروف و منکر می‌باشد.
۳-۱٫ از نظر حقوق
اصل هشتم قانون اساسی، تعریفی از معروف و منکر ارائه نداده و تا کنون در اجرای این اصل نیز قانونی به تصویب نرسیده است. نمایندگان مجلس شورای اسلامی در خرداد سال۱۳۸۹، فوریت طرحی را به تصویب رساندند که به موجب ماده۲ آن، «قانون و مقررات و شرع»، ملاک «معروف و منکربودن» قرار گرفته‌اند. اکنون این پرسش مطرح می‌شود که آیا مراد قانونگذار قانون اساسی از اصطلاح «معروف و منکر» در اصل هشتم، همان مفهوم متبادر از شرع است یا اعم از آن؟
قبل از پاسخ به این سؤال، لازم است به دو نکته توجه شود:
۱٫ با توجه به مشروعیت قانونگذاری با ملاحظات اسلامی‌ ـ که دلایل آن در جای خود اثبات شده است‌ ـ و با توجه به فتوای امام خمینی (ره) بر خلاف ‌شرع‌بودن تخلف از قوانین و مقررات دولت، به نظر می‌رسد علاوه بر آنچه که در شرع مورد امر یا نهی قرار گرفته است، می‌توان موارد معروف و منکر را به تمامی قوانین و مقررات موضوعه تسری داد.
۲٫ ما در حقوق، با الزامات، سر و کار داریم، نه با مستحبات و مکروهات. اگر فقها امر به معروف را به واجب و مستحب و نهی از منکر را به حرام و مکروه تقسیم کرده‌اند، چنین تقسیمی در حقوق وجود ندارد. حقوق اساساً در محدوده مستحبات و مکروهات وارد نخواهد شد و در نتیجه دایره معروف و منکر حقوقی در مقایسه با معروف و منکر فقهی، مضیق خواهد بود.
نتیجه آنکه بسته به اینکه چه تعریفی از معروف و منکر مورد نظر ما باشد و نیز بسته به اینکه شناخت معروف و منکر از چه منبع یا منابعی صورت‌ گیرد، دامنه آن تنگ یا فراخ می‌گردد.
۲٫ چیستی منابع شناخت معروف و منکر
 اکنون باید به این پرسش مهم پاسخ داد که تشخیص و تعیین معروف و منکر در صلاحیت چه مرجعی است؟ به تعبیر دیگر، براى شناخت معروف و منکر چه راه‌هایی وجود دارد؟گزینه‌های احتمالی، عبارتند از: عقل، سیره عقلا، عرف، قانون، فطرت و شریعت. بدون تردید، هر یک از گزینه‌های فوق، برخی از ایده‌ها، گفتارها و رفتارها را خوب و برخی را بد می‌دانند. در این صورت، کدام یک از اینها می‌توانند به عنوان مرجعی صلاحیتدار برای تعیین معروف‌ها و منکرها قلمداد شوند؟ در ادامه، به صورت گذرا، مروری بر این منابع می‌کنیم:
۱-۲٫ عقل
منظور از عقل، عقل عملی است.[۲۴] حکم به حسن عدل و قبح ظلم و نیز حسن مصادیق عدل (شجاعت، کرم، علم و…) و قبح مصادیق ظلم (دروغ، سرقت، سخن‌چینی و…) از سوی همین عقل صادر می‌شود. به اعتقاد راغب اصفهانی: «معروف، هر عملى است که از راه عقل یا شرع، نیکویى‏اش شناخته شده باشد و منکر، هر کارى است که به واسطه عقل یا شرع، نیکویى‏اش انکار شده باشد» (راغب اصفهانی، ذیل واژه عرف).
۲-۲٫ سیره عقلا
گاه در مقیاسی جهانی، عقلای دنیا، نسبت به برخی از امور، وحدت نظر دارند. آیا سیره و روش آنها را می‌توان ملاکی برای معروف‌بودن و منکربودن امری دانست؟ به عنوان مثال، چشم‌پوشی از بعضی منافع شخصی برای نفع‌بردن مردم، قاعده انصاف، قاعده ید، ممنوعیت غصب و… را می‌توان احکامی عقلایی در میان همه مردم دنیا به شمار آورد.
۳-۲٫ عرف[۲۵]
عرف در مقایسه با سیره عقلا، در محدوده کمتری مطرح است؛ زیرا گاه عرف یک منطقه با منطقه دیگر متفاوت است. چه بسا به لحاظ محتوایی نیز در سطحی پایین‌تر از سیره عقلا قرار گیرد؛ مثلاً اگر قاعده عدل و انصاف را قاعده‌ای عقلایی فرض کنیم، اموری مانند چگونگی خرید و فروش و تعیین اوزان و مقادیر و یا کمیت و کیفیت احترام به داغدیدگان، اموری عرفی به شمار می‌آیند.
۴-۲٫ قانون
 قانون، یعنی آنچه توسط مقام صلاحیتدار (قوه مقننه) وضع می‌شود که الزام‌آور بوده و از سوی دولت ضمانت اجرایی دارد.
۵-۲٫ فطرت
 خداوند انسان را به گونه‌ای آفریده است که در سرشت خود «زشتى و زیبایى» و «خوبى و بدى» را تشخیص مى‏دهد. آگاهی فطری، نوعی خودآگاهی درونی است. این آگاهی‌ها اکتسابی و بیرونی نیستند.
۶-۲٫ شریعت
 منظور، شریعت اسلام است. برای احکام صادره از سوی شرع مقدس می‌توان به وجوب نماز، روزه، حج و… مثال زد. اشاره به این دسته از احکام، بدان جهت است که توسط عقل یا عقلا یا عرف قابل درک نمی‌باشند. به بیان دیگر، همین اندازه که معلوم شود چیزی از سوی شرع مقدس مورد تأکید یا تحریم قرار گرفته است، معروف‌بودن یا منکربودن آن ثابت خواهد بود و دیگر نیازی به تأیید عقلی یا عرفی یا قانونی ندارد.
پی نوشت ها :
۱٫ احمد بن فارس، ۱۳۸۷، ذیل واژه عرف
۲٫ الرحمن(۵۵): ۴۱
۳٫ محمد(۴۷): ۳۰
۴٫ مطففین (۸۳): ۲۴
۵٫ بقره(۲):۱۲۹؛ آل‌عمران(۳): ۱۶۴؛ جمعه(۶۲): ۲
۶٫ یوسف(۱۲): ۵۸
۷٫ نحل(۱۶): ۸۳
۸٫ آل عمران(۳): ۱۰۴
۹٫ حجر(۱۵): ۶۲
۱۰٫ هود(۱۱): ۷۰
۱۱٫ راغب اصفهانی، ذیل واژه نکر
۱۲٫ احمد بن فارس، ۱۳۸۷، ذیل واژه نکر
۱۳٫ غافر(۴۰): ۸۱
۱۴٫ نحل(۱۶): ۸۳
۱۵٫ توبه(۹): ۷۱
۱۶٫ لقمان(۳۱): ۱۹
۱۷٫ کهف(۱۸): ۷۴
۱۸٫ فخر رازى، ۱۴۲۰ق، ج۸، ص۳۱۶
۱۹٫ طباطبایی، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۳۷۴
۲۰٫ «المعروف هو کل فعل حَسَن اختص بوصف زائد على حسنه إذا عرف فاعله ذلک أو دل علیه و المنکر کل فعل قبیح عرف فاعله قبحه أو دل علیه».علامه حلی، ۱۴۰۸ق، ج۱، ص۳۱۰
۲۱٫ شهید ثانی، ۱۴۱۳ق، ج۳، ص۹۹؛ نجفی، ۱۹۸۱م، ج۲۱، ص۳۵۷-۳۵۶؛ صدر، ۱۴۲۰ق، ج۲، ص۴۱۹-۴۱۷
۲۲٫ صدر، ۱۴۲۰ق، ج۲، ص۴۱۶
۲۳٫ امام خمینی، بی‌تا، ج۱، ص۴۶۳
۲۴٫ انسان دو قوه دارد: یکی قوه‌ای که مخصوص ادراک کلیات است (عقل نظری) و دیگری قوه‌ای که مربوط به جزئیات عملی است(عقل عملی) (مصباح یزدی، فلسفه اخلاق، ص۹۶). به تعبیر شهید مطهری، «حکمت نظری از «هست»ها و «است»ها سخن می‌گوید و حکمت عملی از بایدها و شاید و نشایدها» (مطهری، کلیات علوم اسلامی، ص۱۷۸). بنابراین، عقل عملی، یعنی ادراک آنچه که سزاوار عمل است و عقل نظری؛ به معنای ادراک آنچه که سزاوار دانستن است.
۲۵٫ «قاعده‌ای است که به تدریج و خودبه‌خود، میان همه مردم یا گروهی از آنان به عنوان قاعده‌ای الزام‌آور مرسوم شده است» (کاتوزیان، مقدمه علم حقوق، ص۱۸۸).
نویسنده : حسین جوان آراسته
منبع : rcipt.ir