مدت زمان باقی مانده از بروزرسانی و تکمیل شدن کامل وب سایت
روز
ساعت
دقیقه
ثانیه

ملا محمد تقی مجلسی و اوباش

ملا محمد تقی مجلسی و اوباش

در ابتدای امر که هنوز آخوند ملا محمد تقی مجلسی شهرت کافی نداشت ، شخصی از ارادتمندانش نزد او شکایت برد که: من همسایه ی بدی دارم و از سوء خلق او به تنگ آمده ام . او شبها دوستان نا اهل خود را جمع می کند و تا صبح به شرابخواری و لهو و لعب مشغولند و آسایش مرا سلب کرده اند. اگر ممکن است در این زمینه علاجی کنید آخوند فرمود : امشب همه ی آنان را به خانه ات به مهمانی دعوت کن ، من نیز می آیم . شاید خدای تعالی بدین وسیله او را هدایت فرماید .

آن مرد همه ی آنها را به مهمانی خواست . همسایه اش که سردسته ی اشرار و اوباش بود گفت : چه شدکه تو نیز به جرگه ی ما در آمدی؟

گفت : فعلا چنین پیش آمده است .

آنان از دعوتش به گرمی استقبال کردند . پس ، آن شخص آخوند ملا محمد تقی مجلسی را خبر کرد و آخوند پیش از همه ی آنان به خانه ی آن شخص رفت و در گوشه ای قرار گرفت . همین که سر دسته ی اوباش با دوستانش وارد شد و چشمش به آخوند افتاد که در گوشه ای نشسته بود ، ناراحت شد ، چرا که آخوند از غیر جنس خودشان بود و به سبب وجود او عیش ایشان از بین می رفت . پس ، رئیس آنها خواست که آخوند را از آن مجلس براند ، سر صحبت را اینچنین باز کرد و گفت : راهی که شما در پیش گرفته اید بهتر است یا شیوه ای که ما داریم ؟

آخوند فرمود : برای معلوم شدن این مطلب باید هر کدام خواص و لوازم کار خود را بیان کنیم تا ببینیم کدام یک از این دو بهتر و خوشتر است .

سر دسته ی اشرار گفت : انصاف دادی و سخن به حق گفتی . یکی از اوصاف ما این است که چون نمک کسی را خوردیم نمکدان نمی شکنیم و به صاحب نمک خیانت نمی کنیم .

آخوند فرمود : این طور که می گویی نیست و من حرف تو را قبول ندارم که طایفه ی شما اینچنین هستند .

آن شخص گفت : انکار شما بی مورد است ، زیرا این امر از مسلمات این طایفه است .

آخوند فرمود : اگر چنین است من از شما می پرسم آیا هرگز نمک خدا را خورده اید ؟

آن شخص چون این سخن را شنید سر به زیر افکند و پس از اندکی از مجلس برخاست و با همراهانش بیرون رفت .

صاحبخانه به آخوند عرض کرد : کار بدتر شد ، زیرا اینان با قهر از خانه ی من بیرون رفتند .

آن جناب فرمود : فعلا که کار به اینجا کشید صبر کن ببینیم در آینده چه می شود .

چون صبح شد ، رئیس اشرار به در خانه ی ملا محمد تقی مجلسی آمد و با دنیایی عجز و ناله عرضه داشت : سخن دیشب شما سخت در من اثر گذاشت . اکنون توبه کرده و غسل نموده و به خدمت شما آمده ام تا شرایع دین را به من بیاموزید .

از آن پس نیز از مخلصان حق و هدایت یافتگان به راه خدا گردید(۱) .

قال رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم): المؤمن مراه ی اخیه یمیط عنه الذی(۲).

رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود : مومن برای برادر خویش همانند آینه است که ناملایمات و بدیها را از او دور می سازد .

————————————–

پی نوشت ها :

۱ – قصص العلماء، ص ۲۳۲

 ۲- مشکوه الانوار، ص ۱۰۶