مدت زمان باقی مانده از بروزرسانی و تکمیل شدن کامل وب سایت
روز
ساعت
دقیقه
ثانیه

قلمرو امر به معروف و نهی از منکر

قلمرو امر به معروف و نهی از منکر

“امر به معروف و نهی از منکر به معنای عام آن یعنی هرگونه تلاشی که شخص به منظور اثر گذاردن در دیگری انجام می دهد، به گونه ای که او را وادار به انجام کار واجب کند یا از کار حرام باز دارد. این تلاش ممکن است از طرق مختلف مانند تعلیم حکم یا موضوع عمل مورد، نظر انجام شود. یعنی این که به کسی بیاموزند که فلان امر در اسلام واجب است یا کیفیت انجام آن واجب چگونه است. ممکن است «تعلیم» مهم ترین مصداق امر به معروف و نهی از منکر به معنای عام باشد. از طرف دیگر کاری مانند حرکت سیدالشهداء علیه السلام که منجر به شهادت آن حضرت علیه السلام شد نیز یکی از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر به معنای عام است.”

جهت مصادیق می توان سه دسته مصداق برای امر به معروف، نهی از منکر در نظر گرفت:

تعلیم جاهل

اولین مصداق امر به معروف و نهی از منکر از قبیل تعلیم است؛ گاهی فردی به دلایل مختلف از قبیل این که تازه به تکلیف رسیده، یا به مقتضای محیطی که در آن زندگی می کند نتوانسته احکام اسلام را یاد بگیرد، مثل این که از مرکز اسلام دور بوده و یا در منطقه ای تحت تسلط کفار زندگی می کرده، و این فرد به اصطلاح نسبت به احکام اسلام جاهل قاصر است؛ یعنی کسی است که حکم یا راه اجرای آن را نمی داند و در بی اطلاعی خود مرتکب تقصیر نشده است. به این معنی که، برای او شرایط فرا گرفتن احکام اسلام فراهم نشده است، و او در این امر کوتاهی نکرده است. تعلیم احکام اسلام به چنین فردی واجب است. اما این تعلیم این که تعلیم این گونه افراد بر چه کسانی واجب است؟ یا چند نوع تعلیم داریم؟ آیا تعلیم باید فردی یا اجتماعی باشد؟ به صورت رسمی یا غیررسمی باشد؟ و مواردی از این قبیل، سؤال هایی است که پاسخ گفتن به آن ها موجب گسترده شدن بحث می شود، و در توان این جلسه نیست. اجمالاً این مسأله مسلم است که تعلیم جاهل قاصر، واجب است. چنین تعلیمی باید با کمال نرمی، ملایمت و مهربانی انجام گیرد، چون طرف در جهل خود تقصیری نداشته است. همچنین در این تعلیم به مقتضای سن، شرایط زندگی و مرتبه استعداد و فهم شخص، باید سعی کرد از شیوه های مناسب آموزشی استفاده کرد تا او بهتر یاد بگیرد. مثلاً برا ی نوجوانی که تازه به سن تکلیف رسیده نمی توان همان روش آموزشی که برای افراد بزرگسال استفاده می شود به کار برد. و به همین ترتیب روش آموزش بر حسب مراتب استعداد و معلومات افراد نیز فرق می کند. این یک قسم امر به معروف و نهی از منکر است. نگویید تا به حال ما چنین امر به معروفی، نشنیده بودیم. فرض بر این است که مصادیق معنای عام امر به معروف و نهی از منکر را بررسی می کنیم، که شامل تعلیم جاهل نیز می شود. حالت دیگر بحث این است که جاهل، مقصر باشد؛ یعنی توانایی یاد گرفتن را داشته اما در این کار کوتاهی کرده است. در این فرض اگر شخص جاهل مقصر درخواست تعلیم کرد، لازم است به او تعلیم داده شود. اما اگر درخواست هم نکرد، ولی شما می دانید که جاهل مقصر وظیفه خود را نمی داند و در یادگرفتن آن کوتاهی کرده است، در این جا علاوه بر این که باید به او تعلیم داد، باید در تعلیم او روشی را به کار برد که او تشویق به یادگرفتن شود. «جاهل قاصر» خود به خود انگیزه برای یادگرفتن داشته، اما شرایط یادگیری برای او فراهم نبوده، لذا توانایی یاد گرفتن را نداشته است. امام برای «جاهل مقصر» شرایط یادگیری فراهم بوده و می توانسته یاد بگیرد، لکن در این کار کوتاهی کرده است. لذا برای این که در این مقام برآید که گوش بدهد و توجه کند تا یاد بگیرد، باید در او ایجاد انگیزه کرد. یعنی در این مورد باید روش پیچیده تری را در تعلیم به کار گرفت، تا این آمادگی در جاهل مقصر ایجاد شود که خود او درخواست تعلیم کند. در غیر این صورت، اگر صرفاً برای اتمام حجت به او گفته شود که بیا مسائل را یاد بگیر، می گوید نمی خواهم یاد بگیرم. با این روش، تکلیف از شما برداشته نمی شود. در امر به معروف نسبت به جاهل مقصر روش کار پیچیده تر است. حال ممکن است بر حسب شرایط، تکلیف بر دوش یک فرد یا بر عهده ی نهادی مانند آموزش و پرورش باشد. قسم سوم از امر به معروف که از قبیل تعلیم است، این است که کسی به خیال خود، حکم را یاد گرفته، روش انجام آن را می داند، ولی اشتباه می کند. مثلاً در مسائل فردی، افرادی هستند که قرائت نمازشان غلط است، ولی گمان می کنند درست است. یا فردی به خیال خود تکلیف اجتماعی اش را درست انجام داده است، اما اشتباه می کند. مثلاً همین وظیفه ی امر به معروف و نهی از منکر، من از سابق که زمان طاغوت بود و شرایط فرهنگی و دینی جامعه با امروز خیلی فرق داشت، موارد زیادی را به خاطر دارم، که البته امروز هم ممکن است مشابه آن ها در بعضی موارد پیدا شود، کسانی بودند که با تندی، ترشرویی، خشونت، و حتی گاهی با توهین به دیگران می گفتند آقا چرا فلان امر را انجام می دهی؟ این فرد گمان می کند که وظیفه خود را به درستی انجام می دهد، اما از روی ناآگاهی همراه انجام تکلیف واجب امر به معروف، مرتکب گناه نیز می شود. این گناه توهین به مؤمن است که حرام است، ولو آن مؤمن گناهکار باشد. در این جا فرض بر این است، که فرد، جاهل مرکب است. یعنی نمی داند و گمان می کند که می داند. چنین کسی را باید تعلیم داد، اما روش تعلیم چنین فردی پیچیده تر از دو روش قبل است. یعنی آن چنان باید با نرمی سخن گفت، که فرد آماده بشود. ابتدا احتمال بدهد که اشتباه کرده است. چون فرض ما این است که او گمان می کند وظیفه ی خود را درست انجام می دهد. لذا به آسانی قبول نمی کند که کارش غلط است. ابتدا باید کاری کرد که احتمال بدهد در نحوه انجام وظیفه اشتباه می کند. سپس عمل صحیح به او تعلیم داده شود. همه ی شما شنیده اید که در مورد امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام) نقل شده که ایشان در دوران کودکی روزی پیرمردی را دیدند، که مشغول وضو گرفتن بود، ولی نحوه وضو ساختن او صحیح نبود. آن ها خواستند روش صحیح وضو را به او بگویند، اما دیدند این فرد پیرمرد است و باید احترام او را حفظ کرد. زیرا ادب اسلامی اقتضا می کند که به پیرمردان بیش از دیگران احترام گذاشت. حسنین علیه السلام نزد او رفتند و سلام کردند، و گفتند که ما دو نفر، با هم برادر هستیم و می خواهیم وضو بگیریم، شما ببینید که وضوی کدام یک از ما بهتر از دیگری است. به پیرمرد نگفتند که وضوی تو غلط است، چرا یاد
نگرفتی؟ بلکه او را احترام کردند، به او سلام کردند، بعد گفتند که ما وضو می گیریم، شما ببین کدام یک از ما بهتر وضو می گیرد. پیرمرد ایستاد و نگاه کرد، گفت این دو کودک عجب وضوی خوبی می گیرند، فهمید که آن ها با این روش می خواهند به او یاد بدهند که وضوی صحیح چگونه است. پیرمرد به حسین علیه السلام گفت پدر و مادرم به قربان شما، هر دو خوب وضو می گیرید این من بودم که اشتباه می کردم. هر سه مورد، جاهل قاصر، جاهل مقصر و جاهل مرکب احتیاج به تعلیم دارند، می بایست مسائل را به آن ها یاد داد، اما باید روش های آموزش متناسب با سن، استعداد و موقعیت اجتماعی افراد باشد، تا انسان در امر به معروف و نهی از منکر موفق شود. صرف این که انسان برای «اتمام حجت» چیزی بگوید، کافی نیست. در جامعه ی اسلامی باید افراد یا ارگان هایی باشند که عهده دار تعلیم با روش های مناسب شوند. شرایط هر یک از این موارد فرق می کند، چه کسی باید متصدی تعلیم باشد؟ چه افرادی تعلیم داده شوند؟ چه کسی مدیر آموزشگاه ها باشد؟ چگونه معلمی سرکلاس برود؟ یا اگر نهادی متکفل این امر است باید همه ی این شرایط را رعایت کند و روشی فراگیر اتخاذ نماید، تا کسی که می خواهد یاد بگیرد، درست یاد بگیرد. هدف یاد گرفتن است. هدف یاد دادن به جاهل است؛ نه این که انسان چیزی را بگوید که اتمام حجت کرده باشد. این سه قسم از امر به معروف و نهی از منکر است، که اسم هر سه «تعلیم جاهل» است. در مورد جاهل قاصر، جاهل مقصر، یا جاهل مرکب، نیازی به استفاده ی از برخورد تند، خشونت و برخورد فیزیکی نیست. بلکه در این موارد باید به جاهل آموزش داد، و سعی کرد که او بهتر یاد بگیرد.

تذکر و موعظه

بعضی از اقسام دیگر امر به معروف و نهی از منکر مصداق موعظه و نصیحت کردن، و پند و اندرز دادن است. این قسم هم چند صورت دارد، که مصادیق آن فرق می کند. مثلاً شما اطلاع پیدا کردید که فردی علی رغم این که حکم را می داند و می داند که فلان کارگناه است، در عین حال، عالماً و عامداً، آن گناه را مرتکب می شود. اما همین فرض چند حالت دارد: گاهی آن فرد به تنهایی و در خلوت گناهی را مرتکب شده است و شما به طور اتفاقی از عمل او اطلاع پیدا کردید، و او اصلاً نمی خواهد کسی در مورد این مسأله چیزی بفهمد. و حتی اگر متوجه شود که شما از عمل او اطلاع پیدا کرده اید، خجالت می کشد. در این جا شما باید او را امر به معروف و نهی از منکر کنید، اما این امر به معروف و نهی از منکر باید به گونه ای باشد که او خجالت نکشد. چون خجالت دادن افراد، مصداق ایذاء مؤمن است و ایذاء مؤمن هم حرام است. باید به گونه ای با او صحبت کنید، که او متوجه نشود شما از گناه او خبر دارید. مثلاً با گفتن مسائل کلی او را موعظه کنید. چه رسد که راز او را نزد دیگری فاش کنید و گناه او را به دیگران بگویید. بازگو کردن گناه دیگران، خود گناه کبیره است. ممکن است شخصی در خفاء گناه ساده ای را انجام بدهد، بعد شما گناه ساده او را به اسم نهی از منکر در جلوی دیگران بازگو کنید! اولاً او خجالت می کشد، که این خود یک گناه است. اگر دیگران بفهمند که او آن گناه ساده را مرتکب شده است، شما یک گناه کبیره مرتکب شده اید. او یک گناه صغیره کرده بود، اما شما برای انجام تکلیف واجب، مرتکب گناه کبیره شدید! پس اگر کسی در خفا گناهی کرد، حتی اگر گناه کبیره هم باشد، اولاً شما حق ندارید که راز او را فاش کنید، و به کسی بگویید. حتی شما حق ندارید راز او را به پدر و مادرش بگویید. چون آن فرد خجالت می کشد، آبرویش می ریزد، و ریختن آبروی مؤمن حرام است. مگر یک مورد که استثنا شده و آن این که راه اصلاح فرد گناهکار منحصرا در این باشد که به دیگری بگویید. یعنی به هر دلیلی اصلا حاضر نمی شود، دست از گناه خود بردارد، و تنها راه باز داشتن او این است که به شخص دیگری که می تواند او را از گناه باز دارد، بگویید، تا او آرام آرام شخص خلافکار را وادار به اصلاح کند. فقط در این مورد جایز است گناه شخصی برای دیگری نقل شود. اما تا ممکن است باید خود شما درصدد اصلاح او برآمده، و او را از منکری که مرتکب آن می شود نهی کنید. اما به گونه ای که متوجه نشود شما خبر دارید، تا آبروی مؤمن نزد شما نریزد. خداوند ستارالعیوب است، و راضی نمی شود که راز مؤمن برای دیگری فاش شود، و یا آبرویش بریزد. بسیاری از مردم از این موضوع غفلت دارند، گمان می کنند هر کس گناهی را مرتکب شد، مخصوصاً اگر گناه کبیره باشد، باید اشفاگری کرد، و به مراجع ذی صلاح خبر داد، یا باید او را تعزیر کرد، و یا اگر مرتکب گناهی شده که حد دارد، باید او را حد زد. در صورتی که حتی گناهی که موجب حد است، افشای آن به این سادگی جایز نیست. مگر آن که چهار نفر به اتفاق یکدیگر آن گناه را ببینند، در این صورت آن چهار نفر حق دارند گناه او را مراجع ذی صلاح گزارش کنند. اما اگر سه نفر مؤمن می دانند که این فرد مرتکب عملی شده که موجب حد است، و بروند در محکمه شهادت دهند، اگر نفر چهارم حاضر نباشد، قاضی باید خود آن سه نفر را حد بزند. اسلام تا این مقدار خواسته است که اسرار مردم آشکار نشود و آبروی کسی نریزد. البته اگر رسوایی به جایی رسید که چهار نفر عادل با هم دیدند، آن هم به نحوی که جای هیچ شبهه ای برای آن چهار عادل وجود نداشته باشد، در این حالت باید حد الهی اجرا شود، و نباید حدود الهی تعطیل گردد. ولی تا ممکن است، باید اسرار مردم فاش نشود و حتی به خود طرف هم نباید گفت که من از گناه تو خبر دارم، تا مبادا او خجالت بکشد. قسم دیگر امر به معروف و نهی از منکر این است که فرد گناهکار انسانی لاابالی است. درست است که الآن در خلوت یک گناهی را مرتکب شده، اما اگر دیگران متوجه عمل او شوند، او احساس شرم و خجالت نمی کند. در مورد چنین فردی مانند کسی که از گناه خود خجالت می کشید، پنهان کاری و حفظ سر لازم نیست. اما در عین حال، باید به نحوی او را از منکر نهی کرد که کسانی که خبر ندارند بی جهت مطلع نشوند. باید محرمانه و به طور خصوصی به او گفته شود. نه این که در میان جمع به او بگویند، تا سرش فاش شود. گرچه خود آن فرد هم ابایی نداشته بادشد، ولی شما نباید به انتشار فحشا کمک کنید. در مورد قبل، کسی دوست ندارد دیگران متوجه گناه او شوند، و تجاهر به فسق نمی کند، کاری در خلوت انجام داده، شما هم باید راز او را پنهان کنید. در عین حال سعی کنید به نحوی او را آگاه و متنبه کنید، با کلی گویی، خواندن حدیث یا داستانی که از آن پند بگیرد، یا او را به مجلس موعظه ای راهنمایی کنید، به نحوی که او پند و اندرز بپذیرد، البته به گونه ای که آبروی او نریزد. اما اگر کسی متجاهر به فسق بود، یعنی عملاً در حضور دیگران گناه می کند و احساس شرمساری هم نمی کند. امر به معروف و نهی از منکر در مورد چنین کسی سخت تر از دیگران است. اما در عین حال برخورد با او مراحلی دارد. اینجا دیگر مسأله حفظ سر مطرح نیست. لازم نیست در خلوت یا به گونه ای به او گفته شود که متوجه نشود شما از گناه او خبر دارید. زیرا خود او این گناه را در مقابل مردم انجام می دهد، خود او آبروی خودش را ریخته است. شما چیزی را بر آبروریزی او نمی افزایید. او در حضور مردم از این که گناه می کند باکی ندارد. در این جا نیز باید مراحلی را برای امر به معروف در نظر
گرفت. اول با قول لین، با ادب و احترام و با نرمی، او را موعظه کنید و از او بخواهید که گناه را ترک کند، یا به وظیفه ی واجب عمل کند. به اصطلاح او را نصیحت کنید، و آثار دنیوی و اخروی این عمل را برای او ذکر کنید تا تشویق شود و گناه را ترک کند. و یا حتی اگر مؤونه ی ظاهری برای شما ندارد، غیر از تشویق زبانی، تشویق های دیگری برای جذب او انجام دهید. البته این کار هرکسی نیست. اما کسانی هستند که متمولند، یا شرایط خاصی دارند که می توانند کمک مالی بکنند. مثلاً به او مهمانی بدهند، یا از او پذیرایی کنند، او را به سفری ببرند. این تشویق بستگی به نوع گناه و اطلاعاتی که اشخاص پیدا می کنند دارد. مرحله ی اول امر به معروف و نهی از منکر از این اشخاص در ابتدا با آرامی، نرمی، ادب، ملاطفت و تشویق همراه است. اگر مرحله ی اول اثر نکرد، مرحله ی دوم کمی سخت تر است، یعنی در این مرحله اخم کنید. روایاتی که خواندیم، از جمله این که: «لم یتمعر وجهه غیظا لی قط» (۱) برای این گونه موارد است. هنگامی که دیدید با زبان نرم و لین نمی پذیرد، عبوس کنید، با خشم و تندی به او بگویید، «صکوا بها جباههم» (۲) در این مورد باید با افراد گناهکار همراه با سختی و تندی برخورد کرد. باید آمرانه مسأله را به آن ها گفت. مصداق قدر متیقن امر به معروف، که همه ی معانی امر به معروف در آن جاری می شود، همین مورد است، که آمرانه گفته شود. بگوید این کار را نباید بکنی. اگر دیدید باز هم گفتار آمرانه تأثیر نداشت، می توانید او را تهدید کنید که اگر کار خود را ترک نکنی تو را به مراجع ذی صلاح معرفی می کنم. به او بگویید که اگر گناه را ترک نکند او را به نیروی انتظامی معرفی می کنید. و نیروی انتظامی حق دارد طبق قانون در مورد او عمل کند. حتی گاهی حق دارد او را تعزیر یا زندانی کند؛ که مراحل آن را قانون تعیین کرده است. اما هنگامی که گناه او را دیدید، ابتدائاً لازم نیست شکایت کنید. بلکه اگر گفتار نرم اثر نکرد، با زبان تند برخورد شود و اگر آن هم اثر نکرد، تهدید کنید که او را به مرجع ذی صلاح معرفی خواهید کرد. اگر تهدید هم اثر نکرد، در این صورت، فرد گناهکار را معرفی کنید. یعنی این تدریج را در مراحل امر به معروف باید لحاظ کرد، و بی جهت به کسی تندی، بی ادبی و بی احترامی نکرد. اما اگر کار به جایی رسید که دیگر نرمی و ملاطفت اثر نمی کند، باید تندی کرد. البته این را هم فراموش نکنید که نباید افراط و تفریط در کار باشد. چون بسیاری از مشکلات ما از افراط و تفریط پیدا می شود. گاهی از یک طرف بعضی افراط، و از طرف دیگر بعضی تفریط می کنند. بسیاری از مواقع حوادث عکس العمل کارهای دیگر است. زیرا گاهی کندروی موجب این می شود که دیگران با تندی عمل کنند، و رفتارهای نا به جای برخی باعث می شود که اصل یک عمل معروف انکار شود. ولی اسلام همه چیز را در حدخودش قرار داده است، تا ممکن است باید با نرمی و ملاطفت رفتار شود. ولی اگر اثر نکرد، نباید مصالح جامعه فدای این بشود که حرف حساب در شخص خلافکار مؤثر واقع نمی شود. بلکه باید مصالح جامعه حفظ شود. جامعه ی اسلامی نباید به گونه ای باشد که قبح گناه بریزد، باید در جامعه ی اسلامی حریم ها حفظ شود. جامعه ی اسلامی باید به گونه ای باشد که اگر کسی در آن مرتکب گناه شد، خجالت بکشد. اگر به این ارزش ها عمل نشود، در این صورت در جامعه ی اسلامی مشکلات دیگری پیش می آید. به هر حال این ها هم تقریباً مصادیقی از موعظه است، غیر از مرحله ی آخر که از قبیل امر است و از حد موعظه خارج می شود. موعظه این است که کسی را با زبان به کار خوب تشویق نمود، فوائد انجام کار خوب یا مضرات ترک آن را برایش بیان کرد. و بالعکس مضرات انجام کارهای بد را بیان کرد. این ها موعظه است. پند و اندرز دادن به این است که فقط انسان نتایج خوب و بدکاری را برای دیگران بگوید، تا خود افراد تشویق، و علاقه مند شوند، و انگیزه پیدا کنند، تا کار خوب را انجام دهند. اما «امر» به این معنی است که «من می گویم این کار را باید انجام بدهی؛ من به عنوان یک فرد مسلمان، به عنوان فرد که وظیفه ی دینی خود را در جامعه عمل می کند، آمرانه به تو می گویم فلان کار را انجام بده. » و اگر من نگویم، دیگری خواهد گفت. همه ی مسلمان ها باید فرد خاطی را امر کنند. در این مورد جای این که با او صحبت کرد و او را موعظه و نصیحت نمود، نیست. بلکه در یک جمله باید به او گفت که باید این کار را انجام دهی. این مصداق قطعی امر به معروف و نهی از منکر است، که در آن علو و استعلا شرط است. علو و استعلاء، یعنی از موضع بالاتر به طرف مقابل بگوید این کار را باید انجام دهی. بعد از این که این مراحل انجام گرفت، اگر باز هم، شخص گناهکار به خلاف خود ادامه داد، در این صورت مراتب دیگری پیش می آید، و شرایط دیگری دارد.

برخورد اجتماعی با توطئه ها

گاهی کاری که برخلاف شرع، و برخلاف مصالح جامعه ی اسلامی است، به صورت کاری ساده و با انگیزه ی فردی و از روی جسارت، گستاخی و بی ادبی انجام می گیرد و گاهی این خلاف شرع کار فردی و ساده ای نیست، بلکه اقدامی پیچیده و حساب شده است، که کسانی آن را برنامه ریزی کرده اند. صرفاً چنین نیست که یک نفر گستاخی کرده و مرتکب گناه در مقابل مردم شده است، بلکه نقشه ای در کار است، کسانی آن را طراحی کرده اند که اسلام و نظام اسلامی شکست خورده، و کارآیی خود را از دست بدهد. مثلاً می گویند آن قدر کارهای زشت انجام دهید که این گونه کارها برای مردم عادی شود. این را از قبل برنامه ریزی کرده اند و دیگر تنها مربوط به یک فسق علنی نیست. بلکه در این فرض برای این که انواع ضررهای ممکن را به جامعه اسلامی وارد کنند، چنین برنامه ریزی هایی را انجام داده اند. خوب، طبعاً کسانی که این کارها را انجام می دهند، علاقه ای به اسلام ندارند؛ یا منافق هستند و اصلاً از صمیم دل ایمانی ندارند، و یا به واسطه ی گرفتن پول از دیگران مزدور بیگانگان شده اند، و به هر دلیلی که هست می خواهند حاکمیت اسلام را در جامعه از بین ببرند. در این صورت به روش های گوناگون ضررهایی متوجه جامعه می شود، که باید با آن ها مبارزه کرد. این ضررها ممکن است در قالب یک کار فرهنگی، اقتصادی، هنری یا اخلاقی و حتی ممکن است یک کار نظامی باشد. در این جا کار از وظیفه ی یک فرد، و از قالب یک امر به معروف و نهی از منکر ساده خارج شده، و در چنین مواردی انواعی از مبارزه واجب می شود. این دیگر از موارد امر به معروف و نهی از منکرهایی که تا به حال با آن ها آشنا بودیم نیست و احکام و مسائل آن را در رساله های عملیه ننوشته اند. این قبیل امر به معروف و نهی از منکرها مبارزه با تهاجم است و کار یک فرد نیست و با این روش ساده که به شخص خلافکار گفته شود «نکن، » نتیجه نمی دهد. این تهاجم، کار پیچیده ی شیطانی، طراحی شده و نقشه دار است، و باید برای دفع آن متقابلاً طراحی، فکر و سازماندهی کرد، و متناسب با آن کار، طرحی را تهیه کرد که از این خیانت جلوگیری شود. ممکن است این تهاجم در قالب یک اقدام اقتصادی باشد. داستان تنباکو و موارد مشابه دیگر را همه شنیده اید. مثال های زیادی در این زمینه وجود دارد که حتی برخی از آن ها دارای پیچیدگی خاصی است که فقط اهل فن می توانند آن توطئه ها را بفهمند. مثلاً یکی از توطئه هایی که از طریق آن این روزها دشمنان اسلام می خواهند ضرر اقتصادی به مسلمانان وارد کنند، پایین آوردن قیمت نفت است. این کار ساده ای نیست که من و شما بفهمیم چه خیانتی است و چگونه باید با آن مقابله کرد. این یک منکر اجتماعی، اقتصادی برنامه ریزی و طراحی شده با نقشه های جهانی و بین المللی است. حتی یک کشور به تنهایی نمی تواند این منکر را مرتکب شود، بلکه شیاطین از کشورهای مختلف باید با کدیگر هماهنگ باشند تا بتوانند چنین ضرری را به مسلمانان بزنند. برای این که نفت بشکه ا ی سی دلار مسلمان ها به هشت دلار برسد، شیاطین از کشورهای مختلف چه کارهای انجام دادند! این منکر «ضرری» است که به همه ی مردم یک کشور بلکه به همه ی مسلمانان جهان وارد می شود و باید با آن مقابله کرد. زیرا با انجام این منکر برتری کفار بر مسلمانان و بازار آنها تثبیت می شود. «و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً، » (۳) خدا هیچ وقت اجازه نمی دهد که کافر بر مسلمان ولو در مسائل اقتصادی تفوق و برتری پیدا کرده و مقاصد شوم خود را بر مردم مسلمان تحمیل کند. در مورد این گونه منکرات باید مسلمانان به صورت دست جمعی تصمیم بگیرند. البته نه یک تصمیم ساده، نهی از منکرهایی از این قبیل احتیاج به طراحی و بررسی های علمی دارد. باید دید از چه راه هایی می شود با این توطئه ی دشمن مبارزه کرد. براییافتن راه حل مناسب باید متخصصان ویژه مدت ها فکر، بررسی و طراحی کنند، تا نقشه مؤثری را تهیه نمایند. زمانی که راه حل مناسب برای مقابله با این منکر پیچیده پیدا شد، باید همه مسلمان ها برای اجرا آن به این نقشه عمل کنند. گاهی ممکن است راه حل، تحریم اقتصادی یک کالا باشد. مثلاً بگویند اجناس آمریکایی را نخرید، بر همه مسلمان ها واجب می شود که این فرمان را اطاعت کنند. خرید جنس آمریکایی حرام می شود. ولو همان جنس را باید از کشور دیگری با دو برابر قیمت خرید. اما به خاطر مقابله با توطئه ی خائنانه ی دشمن که ضرر آن به همه ی مسلمان ها وارد می شود، عمل به این تحرم به عنوان نهی از منکر بر همه ی مسلمان ها واجب می شود. در جامعه ی اسلامی نهی از منکر تا این حد نیز گسترش پیدا می کند. گسترش نهی از منکر در مسائل نظامی خیلی روشن تر است. زیرا دشمن دسیسه هایی می کند تا در مرزها نفوذ کند، و یا عوامل نفوذی خود را به داخل بفرستد تا ترورهایی را انجام دهند، یا در ارتش و نیروهای نظامی و انتظامی عوامل نفوذی وارد کنند و هزاران مسائل اجتماعی پیچیده ای که متخصصان باید آن ها را بررسی کنند. به هر حال، که در جامعه باید با گناه مقابله شود و یگانه راه مقابله با آن این نیست که من به تنهایی تصمیم بگیرم. بلکه واجب است در درجه ی اول متخصصان با یکدیگر مشورت کرده، طرحی تهیه کنند، بعد دستور اجرای آن طرح از طرف دولت اسلامی به مردم ابلاغ شود. در این جا عمل به این طرح بر همه ی مردم واجب است. وجوب عمل به این طرح هم به خاطر نهی از منکر و هم به جهت اطاعت از دولت اسلامی است که به معنی اطاعت از ولی امر مسلمین می باشد. فرض دیگری که می توان تصور کرد این است که، ولی امر مسلمین
یا دولت اسلامی، در منطقه ای وجود ندارد. فرض کنید در کشوری دولت اسلامی وجود ندارد، یا دولت اسلامی هست، اما در مورد این مسأله به هر دلیل نمی تواند کاری انجام دهد. دراین فرض که دولت اسلامی وجود دارد، اما نمی تواند جلوی دسیسه ی اقتصادی دشمن را بگیرد، تکلیف مشکل تر است. من نمی خواهم خیلی چیزها را باز کنم. عده ای پول پرست، با تبلیغات، با در دست گرفتن سرچشمه های اقتصادی و تجاری، معادن و چیزهای دیگر در داخل کشور دسیسه می کنند و دولت را در مقابل عمل انجام شده قرار می دهند. یا حتی در پست های دولتی نفوذ می کنند، وزیر یا شورایی که باید در موردی تصمیم بگیرد، از عناصری هستند که برای اسلام دل نمی سوزانند، بلکه به فکر منافع شخصی خود هستند. اگر چنین وضعی پیش آمد که دسیسه ای علیه اقتصاد، یا علیه مصالح کشور اسلامی یا یک شهر یا یک منطقه صورت گرفت، اگر خود مردم بتوانند برای مبارزه ی با دسیسه های دشمنان برنامه ریزی کنند، بر آن ها واجب است که این کار را انجام دهند. در این جا بحث آدم کشی مطرح نیست، صحبت این است که تصمیم گرفته شود با این توطئه مقابله شود، دشمن را به زانو درآورد، و نقشه او را نقش برآب کرد. زیرا دولت اسلامی به هر دلیل نمی تواند برنامه ای را برای خنثی کردن توطئه اعمال کند. حال، یا از دسیسه ها خبر ندارد، یا از توطئه اطلاع دارد ولی نمی تواند علیه آن اقدامی انجام دهد. شکل دیگر هم محتمل است و آن این که دولت اسلامی با توجه به این که در جریان دسیسه های دشمنان هست و نمی تواند با آن ها مقابله کند، امام اقدامی نمی کند. در چنین شرایطی واجب است که خود مردم برای رفع خطر از جامعه ی اسلامی اقدام کنند، طرحی بریزند و برای اجرای آن تصمیم بگیرند. این دیگر تعرض به جان و مال و ناموس مردم نیست. این اقدام مردم ممکن است موقتاً ضرر اقتصادی برای جامعه در برداشته باشد، ولی این ضرر بعداً جبران خواهد شد. به هر حال این یک واجب است، اما متأسفانه این گونه موارد را درست بررسی نکرده، و جوانب آن را به طور کامل موشکافی نکرده ایم و فقط به همان مسائل ساده ی فردی اکتفا کرده ایم. پس هرگاه خطری در یکی از زمینه های زندگی جامعه ی اسلامی از ناحیه ی دشمنان خارجی یا داخلی، متوجه جامعه ی اسلامی شد، بر مردم مسلمان واجب است که با استفاده از علم عالمان و متخصصان خود و تجربه ی صاحب تجربه ها، تصمیم قطعی برای مقابله با آن خطر بگیرند و نقشه های دشمن را خنثی کنند.

————————————-

پی نوشت:  

۱٫ اصول کافی، ج ۵، ص ۵۸، روایت ۸٫ ۲٫ تهذیب الاصول، ج ۶، ص ۱۸۱، باب ۲۲، روایت ۲۱٫ ۳٫ نساء، ۱۴۱٫