مدت زمان باقی مانده از بروزرسانی و تکمیل شدن کامل وب سایت
روز
ساعت
دقیقه
ثانیه

ضرورت و اهمیت احیاء و ترویج امر به معروف و نهی از منکر

ضرورت و اهمیت احیاء و ترویج امر به معروف و نهی از منکر

“این نوشتار، پژوهشی پیرامون جایگاه و ضرورت امر به معروف و نهی از منکر است. امر به معروف و نهی از منکر ریشه در فطرت آدمی داشته و در ادوار مختلف تاریخ بشری هشدار و تشویق وجود داشته است ، ترک این دو فریضه عامل سقوط و مرگ جامعه می گردد. ضرورت به کمال رسیدن انسان و هدف از آفرینش اوست که آدمی را وادار می نماید که به مناهی آگاه گردد و معارف را بکار بندد.”

امر به معروف و نهی از منکر نه تنها عامل کمال و تکامل روحی فرد بلکه عامل پیشرفت جامعه بوده و در حقیقت یک ضرورت فردی و اجتماعی است. مومنین، نصیحت کنندگان، صاحب نظران و همه افراد جامعه باید توجه و احساس مسئولیت نموده و انتقادات و پیشنهادات خود را به مسئولین دلسوز و انتقاد پذیر انتقال دهند و در جهت توسعه و پیشرفت جامعه خود گام بردارند که این خود زمینه مشارکت عمومی را هر چه بیشتر فراهم می آورد.
در این گفتار موجز، ابتدا به ریشه های لغوی، فطری و عقلی امر به معروف و نهی از منکر پرداخته و سپس جایگاه و ضرورت این دو فریضه الهی را مورد بحث و دقت نظرقرار می دهیم. واژه کلیدی: امر به معروف ، نهی از منکر ، کمال ، جامعه ، پیشرفت ضرورت و اهمیت احیاء و ترویج امر به معروف ونهی از منکر مقدمه: امر به معروف ونهی از منکر ضامن هستی بخشی به وجود عینی دین است و مهمترین اثر ترک امر به معروف و نهی از منکر خسارت و ضربه زدن به وجود عینی دین می باشد، تمام آثار و نتایج خسارت باری که در ترک این فریضه به نظر می رسد ، همه در حول وحوش این ضرر و زیان عظیم و کلی است.
اصولاً دین داری سه وجود است که نسبت به دو وجود آن جامعه متدین دارای رسالت نیست . این سه گونه وجود عبارتند از وجود مکتبی ، وجود انسانی و وجود عینی در وجود مکتبی ، ضامن حفاظت و پاسداران از دین منحصراً خداوند است که فرمود: « انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون» در این آیه خداوند حفاظت از ذکر که وجود مکتبی دین است را منحصر در خودش می داند خداوند متعال وجود مکتبی دین را تا به امروز در برابر تمام حوادث ، چالشها ، ناگواری ها و ناهمواری هایی که در فراز و نشیب های زندگانی اجتماعی و سیاسی است در تاریخ به وجود آمده ، حفظ کرده و حتی کوچکترین تبدیل و تغییری در آن پدید نیامده است.
احیای این دواصل بیانگرحیات وسرزندگی جامعه می باشد و فراموش کردن این دواصل موجب رخوت و سستی، بی تفاوتی و به تدریج اضمحلال ومرگ جامعه خواهد شد.برهرمسلمان و مکلفی واجب است درچارچوب قوانین شرع عمل به معروفات را توصیه کرده و دیگران را از مبادرت به منکرات بازدارد . انسان به خاطر خلقت و آفرینش بسیار ظریف و در عین حال پیچیده ای که دارد همواره اصطکاکاتی در مسیر راه او به واسطه مصالحی قرارداده شده و سرشت وی گرایش به کمال جویی و صعود الی ا… نیز است و به خاطر اینکه در مسیر اصلی قرار بگیرد و استعدادهای بالقوه خود را تبدیل به فعل نماید ، خداوند تبارک و تعالی او را رهبری و هدایت فرموده و به قولی خداوند برنامه های خود را از امر به معروف و نهی از منکر شروع کرده است این ضرورت به کمال رسیدن انسان را وادار می نماید که مناهی را بشناسد و بر ترک آنها اقدام نماید و معارف را نیز بکار بندد. به این لحاظ بحث امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یک ضرورت فردی و اجتماعی قابل بررسی است.
ریشه لغوی ،ریشه های فطری و عقلی امر به معروف و نهی از منکر: – معجم مقاییس اللغه / ابن فارس – امر به معروف – اعتراف – عرف – تتابع الشیی متصلاً بعضه ببعض – السکون ولاطمانیه – الرائحه الطیبه – نهی از منکر – انکار – نکر : خلاف المعرفه التی یسکن الیها القلب – لم یقبله قلبه ولم یعترف به لسانه . پدران و مادران در طول تاریخ فرزندان خود را به کارهایی وا داشته و از کارهایی نهی کرده اند .
مسئله امر و نهی وتشویق وهشدار ریشه در درون هرانسانی دارد ومربوط به زمان و مکان یا منطقه خاصی نمی شود.وهر مسئله اینگونه فراگیر باشد نشان از فطری بودن آن است. هشدار و اخطار و فریاد دربرابر خطرها وانحرافات مخصوص انسان نیست در قرآن مجیدمی خوانیم: وقتی مورچه ای دید حضرت سلیمان بن علی نبیناوآله (علیه السّلام) بالشکرش درحرکتند فریاد زد و به سایر مورچگان گفت : به لانه های خودبروید تا پایمال نشوید. هنگامی که هدهددرپرواز خود ازفضای کشور« سبا» متوجه انحراف مردم شد و دریافت که مردم خورشید پرستند نزد حضرت سلیمان (علیه السّلام) آمد و از این انحراف شکایت کرد.
بنابراین ، فریاد در برابر انحراف و دلسوزی برای دیگران نه تنهامسئله ای فطری برای انسانهاست، بلکه ریشه ای غریزی نیز در حیوانات دارد. باتوجه به تشخیص عقل که با لذات می تواند حسن و قبح کلی اشیاء را درک نماید و میل به کمال جویی که به واسطه آن تمام سعی و کوشش انسان بر این خواهد بود که خود را به مدارج عالی برساند و واکنش طبیعی که فرد در برابر افعال بد از خود نشان می دهد. می توان فطری بودن و عقلانی بودن امر به معروف و نهی از منکر را ثابت کرد اگر چه جمعی از دانشمندان معتقدند که وجوب این فریضه با دلیل عقلی ثابت شده اما ادله کتاب و سنت به این امر مشروعیت بخشیده و به عنوان یک فریضه واجب برای مسلمانان نمود پیدا کرده است. جایگاه امر به معروف: اولین وظیفهءانبیاء علیهم السلام امر به معروف و نهی از منکر بوده است.
قرآن حکیم می فرماید: مادرمیان هرامتی پیامبری مبعوث کردیم که مهمترین کار و وظیفه او دوچیز بود:
یکی امربه یکتاپرستی که بزرگترین معروفهاست و دوم نهی از اطاعت طاغوتها که بزرگترین منکرهاست. این موضوع از همان روزهای اول بعثت پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مورد عنایت اسلام بوده است. سوره والعصر که اوائل بعثت در مکه نازل شده است ، در جمله (تواصو بالحق وتواصو بالصبر) ، اشاره به امر به معروف می کند و از مومنان می خواهد تا یکدیگر را به کارهای حق وپایداری در راه خدا سفارش کنند. از دیدگاه على(علیه السّلام) امر به معروف و نهى از منکر شاخه اى از جهاد است. امام على(علیه السّلام) در مقابل پرسشى پیرامون ایمان, مى فرماید: ایمان چهار ستون دارد؛ صبر, یقین, عدل و جهاد… جهاد هم چهار قسمت دارد؛ امر به معروف, نهى از منکر, راستگویى در همه شرایط حساس و مخالفت با فاسقان(۱) غایه الدین الامر بالمعروف و النهى عن المنکر و اقامه الحدود.(۲)
هدف اصلى دین, امر به معروف و نهى از منکر و به پاداشتن حدود است. تبتنى الاخوه فى الله على التناصح فى الله والتباذل فى الله و التعاون على طاعه الله و التناهى عن معاصى الله و التناصر فى الله و اخلاص المحبه(۳) برادرى در راه خدا برچند چیز بناشده است؛ نصیحت کردن به همدیگر در راه خدا, بخشش به هم در راه خدا, کمک به یکدیگر بر اطاعت خدا, باز داشتن یکدیگر از نافرمانى خدا, یارى همدیگر در راه خدا و خالص بودن در دوستى. گاه برانگیختن شخص براى انجام امرى واجب چنان ارزشمند مى شود که پاداش همسان با اصل عمل به وى عطا مى شود و این انگیزش انجام نمى شود مگر به وسیله امر به معروف و یا نهى از منکر، زیرا در صورتى که امرى نمى شد، اساسا کارى هم صورت نمى گرفت و یا اگر نهى نمى شد، حرامى ترک نمى شد.
لذا امام على(علیه السّلام) به نقل از پیامبراکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مى فرمود: ((من شفع شفاعه حسنه اوامر بمعروف… فان الدال على الخیر کفاعله.))(۴) آن کس که براى کار خوب پادرمیانى کند, یا امر به معروف کند… پس (بداند) که راهنمایى کننده به خیر مانند انجام دهنده آن است. و مى فرمود: ((من امر بمعروف او نهى عن منکر او دل على خیر او اشار به, فهو شریک و من امر بسوء او دل علیه او اشار به فهو  شریک))(۵) کسی که امر به معروف یا نهى از منکرى کند یا به خیرى راهنماى یا اشاره کند, پس (در پاداش و اجر آن) شریک است. و آن که به بدى امر یا دلالت یا اشاره کند, او نیز در گناه آن شریک است.
آرى، ائمه معصومین(علیهم السلام) از کتاب امیرمومنان(علیه السّلام) نیز حکایتى پیرامون نتیجه اخروى چنین اقدامى نقل کرده اند: ((در کتاب على(علیه السّلام) یافتیم که قصه اصحاب سبت (شنبه) را ذکر کرده بود که گروهى از آنان به کار منکر اقدام کردند و عده اى این کارشان را تقبیح کردند. سیدانى مى گوید: در نسخه اى حدیثى غیر از این دید. و انگاه آن حدیث را این گونه نقل مى کند: ((کانوا ثلث فرق فرقه باشرت المنکر و فرقه انکرت علیهم و فرقه داهنت اهل المعاصى. فلم تنکر و لم تباشر المعصیه فنجى الله الذین کانوا انکروا و.. .))(۶)
سه گروه بودند: عده اى کار منکر انجام مى دادند. گروهى عمل آنان را تقبیح کردند و گروهى مسامحه کردند و کارشان را تقبیح نکردند؛ البته مباشرت هم نکردند. خداوند تقبیح کننده ها را نجات داد. با توجه به اهمیت و جایگاه این فریضه الهی باید برای آن بستر سازی کرد: عمل منکر یا ترک معروف, در پى مقدمات ذهنى مختلف از فرد مورد نظر سر مى زند. لذا, امر و نهى بدون درنظر گرفتن این مقدمات, در واقع به مانند انداختن تیر در تاریکى خواهد بود. آمر و ناهى باید این مقدمات را بیابد و براى آن پاسخ مناسب فراهم کند و به این ترتیب ابتدا آن مقدمات و پایه هاى منکر یا ترک معروف را نزد آن شخص سست کرده و سپس اقدام به امر و نهى کند, نمونه اى از سیره امام را مى خوانیم: حضرت وقتى مى خواست مردم کوفه را به سوى جنگ و جهاد با دشمن دعوت کند, ابتدا مشروعیت و مقبولیت حکومت خود را به آنان شرح داد تا شبهه هاى ذهنى از این جهت برطرف گردد. او این نامه را برایشان نگاشت: ((از بنده خدا, على امیرمومنان به اهل کوفه… من ازواقعه عثمان چنان به شما خبر دهم که شنیدنش مانند دیدنش باشد. مردم به او طعنه زدند و من مردى از مهاجرین بودم که اکثر خواهان بازگشت او به راه راست بودم و کمتر او را سرزنش مى کردم ولى طلحه وزبیر باتندى با او برخورد مى کردند و با شدت و خشونت با او مواجه مى شدند و عایشه هم درباره ى وى رفتارى خشمگینانه داشت. پس مردم گرد آمدند و او را کشتند و بدون اکراه و اجبار بلکه با اختیار با من بیعت کردند. بدانید که مدینه نا آرام است و آن را به اضطراب افکنده اند؛ چون دیگ مى جوشد و فتنه برپا شده است, هرچه زودتر به سوى فرمانده خویش بشتابید و به نبرد با دشمن خویش اقدام کنید. ان شاء الله))(۷) امام علی (علیه السّلام)خود مردم را به معروف دعوت مى کرد و از منکر باز مى داشت و این موضوع به عنوان ویژگى جدایى ناپذیر از شخصیت وى در بین روحیاتش شناخته شده بود.
حسن بن ابى الحسن بصرى مى گوید: وقتى امام على(علیه السّلام) وارد بصره شد، به دنبالش روان شدم، حضرت نگاهى به من کرد و پرسید: آیا کارى دارى؟ گفتم: سخنى به من یاد بده که خداوند مرا به آن سود ببخشد. فرمود: هرکس سه ویژگى داشته باشد، دنیا و آخرتش سالم است؛ کسى که امر به معروف کند و خود نیز بدان عمل کند؛ کسى که نهى از منکر کند خود هم از منکر دور باشد و آن که مراقب حدود الهى باشد. آنگاه امام وارد بازار شد و فرمود:
اى بندگان دنیا، شما که در روز به سوگند خوردن مشغول هستید و شب مى خوابید و در بین این دو از آخرت غافل هستید، پس کى به جمع زاد وتوشه مى پردازید…؟ مردى گفت: اى امیرمومنان! ما براى گذران زندگى چاره اى جز این نداریم. فرمود: کار و تلاش براى امرار معاش از راه حلال، انسان را از عمل براى آخرت باز نمى دارد. آن کس که سرکشى کند و زندگى دنیا را برگزیند، جایگاهش دوزخ است(۸) و به کارگزارانش مى فرمود: قلم هاى خود را نازک و تیز کنید و بین سطرها را نزدیک به هم بگیرید و زیادى کلمات را حذف نمایید و منظورها را در نظر بگیرید و شما را از پرحرفى و پرنویسى برحذر مى دارم، چون اموال بیت المال نمى تواند چنین خسارت هایى را تحمل کند.(۹)
اما آنچه مهم است شیوه هایى است که امام به عنوان آمر و ناهى و مبلغ دین از آن ها سود مى برد:
۱ ـ امر و نهى مناسب با موقعیت استفاده ازلحظات حساس، که احتمال تإثیر سخن را افزایش مى دهد، یکى از شیوه هایى است که امام از آن سود مى برد. از جمله آن ها وصیت ها و سخنان حضرت در لحظه شهادت است. حضرت در وصیتش به امام حسن(علیه السّلام)فرمود: «وإمر بالمعروف تکن من اهله و انکر المنکر بیدک و لسانک و باین من فعله بجهدک و جاهد فى الله حق جهاده…»(۱۰) امر به معروف کن تا خود اهل آن شوى و با دست و زبان، در نهى از منکر بکوش و با تلاش سخت از هرکسى که بدان دست یازد، فاصله بگیر و در راه خدا به گونه اى جهاد کن که بایسته است…
۲ـ یادآورى قیامت و تشبیه عذاب آن بر دردهاى دنیوى انسان امام از این شیوه نیز استفاده مى کرد. از جمله مى فرمود:
بدانید پوست نازک شما تحمل آتش دوزخ را ندارد؛ بنابراین به خودتان رحم کنید. زیرا تجربه کرده اید که در دنیا در برابر مشکلات پایدار نبودید و مى دانید که اگر خارى به بدنتان برسد، چگونه ناله مى کنید و اگر بلغزید و زمین بخورید و خون جارى شود، بى صبرى نمایید و از سنگ ها و ریگ هاى داغ جلو آفتاب ناله تان به عرش مى رسد، پس چگونه در برابر آتش
دوزخ که از قهر خدا سرچشمه مى گیرد، تحمل مى نمایید؟ !(۱۱)
۳ ـ پیمان گرفتن امام(علیه السّلام)
به فرزندش امام حسن(علیه السّلام) وصیت کرد:«… رسول خدا(ص) با من عهد کرد و فرمود: اى على! امر به معروف کن و از منکر با دست و اگر نتوانستى، با زبان و گرنه، با قلب خود نهى کن و اگر نشد، خودت را ملامت نکن.»(۱۲) امام(علیه السّلام) خود نیز از اهل یمن پیمان گرفت.(۱۳) ضرورت و وجوب امر به معروف و نهى از منکر: ملامهدى نراقى، رحمه الله علیه، در کتاب جامع السعادات مى نویسد: «بزرگترین مراسم دین، امر به معروف و نهى از منکر است. این دو از امور مهمى هستند که انبیإ الهى به خاطر اجراى آن مبعوث شدند و پس از آن ها اوصیإ راهشان را ادامه دادند. امر به معروف و نهى از منکر یک قطب است که آسیاب ملت ها و دین براساس آن مى چرخد.»
ویژگى اصلاحگرى که در امربه معروف و نهى از منکر نهفته، عامل اصلى چنین کارکردى است. چنان که بدون آن، غبارهاى غفلت، انحراف، تحریف و جهل به مرور سیماى دین را مکدر ساخته و سرانجام چهره اى خلاف واقع از آن نزد مردم ترسیم خواهد کرد. سیمایى که نه تنها عامل جذب مردم به دین نخواهد شد، بلکه موجب ایجاد نفرت و گریز آنان نیز خواهد شد. براین اساس است که امام على(علیه السّلام) برپایى واجبات را بدان وابسته مى داند و مى فرماید: «انها اذا ادیت واقیمت استقامت الفرائض کلها هینها و صحبها و ذلک ان الامر بالمعروف و النهى عن المنکر دعإ الى الاسلام مع رد المظالم و مخالفه الظالم و قسمه الفىء و الغنائم و اخذ الصدقات من موافقها و وضعها فى حقها.»(۱۴)
هرگاه امر به معروف و نهى از منکر انجام شود، همه واجب هاى الهى از ساده و دشوار به پاداشته مى شوند و این بدان سبب است که امر به معروف و نهى از منکر، مردم را به اسلام فرا مى خواند. مظالم را و حقوق مردم را به آن ها برمى گرداند با ستمگر به مخالفت برمى خیزد. فىء وغنائم را تقسیم مى کند و صدقات را از محل آن گرفته و در جاى خود به مصرف مى رساند. برهمین اساس امام فرزندش محمد بن حنفیه را به اقامه امر به معروف و نهى از منکر فرا مى خواند. امام(علیه السّلام) او را این چنین وصیت مى کند: «و آمر بالمعروف تکن من اهله فان استتمام الامور عندالله تبارک و تعالى الامر بالمعروف و النهى عن المنکر»(۱۵) امر به معروف کن تا از اهل آن باشى، زیرا تکمیل کارها نزد خداوند تبارک و تعالى به امر به معروف و نهى از منکر است. البته دلیل چنین سخنى نیزآشکاراست؛ زیرا در صورتى که امر به معروف و نهى از منکر نباشد، تضمینى براى تداوم سلامت امور وجود ندارد و هر لحظه احتمال ارتجاع از دین و معروف و رویکرد به منکر وجود دارد و تنها ضامن، همین امر و نهى است که در صورت هرنوع مفسده اى کارها را در روال صحیح خود خواهند انداخت. موضوعى که امام نیز بدان اشاره مى کند و مى فرماید: «فرض الله الامر بالمعروف مصلحه للقوام و النهى عن المنکر ردعا للسفها»(۱۶)
خداوند امر به معروف را به خاطر مصلحت و صلاح توده مردم و نهى از منکر را براى بازداشتن سفها وبى خبران واجب کرد. حقیقت این است که وجود افرادى که همواره درصدد تخریب دین هستند، قابل انکار نیست، کافران، منافقان و… همه در پى نابودى دین الهى هستند تا به اهداف دنیایى خود دست یابند. اما امر و نهى مومنان باعث عقب نشینى و حتى ذلت آنان خواهد شد. و از طرفى به دلیل پشتیبانى از دین و دفاع از احکام آن، نوعى حمایت دفاعى از دینداران نیز خواهد بود. امام(علیه السّلام) مى فرماید: «من امر بالمعروف شد ظهور المومنین و من نهى عن المنکر ارغم انوف المنافقین و… من شنیئى الفاسقین و غضب لله غضب الله له و ارضاه یوم القیامه»(۱۷)
کسى که امر به معروف کند، مومنین را نیرو بخشیده و کسى که نهى از منکر کند، بینى منافقان را به خاک مالیده… و آن که با فاسقان مخالفت کند و براى خدا خشم گیرد، خدا به نفع او خشمگین مى شود و در روز قیامت او را خوشحال مى کند. در این روایت توجه به تفاوت کارکرد امر به معروف و نهى از منکر نیز لازم است. بدین صورت که نقش امر به معروف معمولا ایجابى است مانند مصلحت توده ها و… اما نقش وکار کرد نهى از منکر معمولا سلبى است مانند بازداشتن سفیهان و… از این روى براى حفظ دین، عمل به هردو مورد نیاز خواهد بود و هریک به تنهایى کفایت از دیگرى نخواهد کرد.
در هنگام تضییع حقوق خدا و یا حقوق شخصى: امر به معروف و نهی از منکر الف: اما آن جایى که کسى رفتار غیراخلاقى در رابطه با خدا و یا در رابطه با شخص خودش داشته باشد و این کار هم مخفیانه انجام بگیرد در این جا دو ارزش در مقابل هم قرار مى‏گیرد و عملا تضادى حاصل مى‏شود؛ یعنى از یک طرف، ما مى‏دانیم که اجمالا نسبت‏ به رفتار دیگران نباید بى‏تفاوت باشیم و افراد در نظام اسلامى موظفند که نسبت‏ به عمل دیگران کم و بیش نظارتها و عکس‏العملهایى داشته باشند؛ یعنى همان چیزهایى که در لزوم ارشاد و دعوت به خیر و تواصى به حق و امر به معروف و نهى از منکر مطرح است و باید سعى کرد که خطاکار را از کار زشت‏بازداشت، و از طرف دیگر، چون کار پنهانى است و نمى‏خواهد کسى مطلع بشود رعایت کرامت انسان و حفظ عرض و آبروى او اقتضا مى‏کند که به رویش نیاورند، چون خداى متعال راضى نیست که بنده‏اى، هر چند گنهکار، آبرویش ریخته شود.
پس از یک سو، حفظ آبرو و حیثیت آن شخص لازم است و نباید رازش را کشف کرد و آبرویش را ریخت، و از سوى دیگر مى‏بایست او را معالجه کرد. در صورتى که بتوان بین این دو ارزش جمع کرد؛ یعنى کارى کرد که خطاکار، متنبه بشود و دست از کار زشتش بردارد بدون این که آبرویش، حتى نزد شخص ارشاد کننده بریزد در این صورت، اشکالى پیش نمى‏آید. چنان که اگر بتوان او را راهنمایى کرد که کتابى بخواند، از موعظه‏اى استفاده کند، یا خودش کلیاتى را برایش مطرح نماید، و بدون این که به او بگوید من مى‏دانم که تو مرتکب کار زشتى هستى زیانها و عواقب آن کار را برایش بیان کند هم آبرویش نریزد و هم متنبه بشود.
ولى غالبا این کار میسر نمى‏شود و در بسیارى از موارد هست که اگر انسان بخواهد طرف را ارشاد بکند خواه ناخواه متوجه مى‏شود که او از گناهش اطلاع دارد. بدون شک نباید کارى کرد که شخص ثالثى از این جریان مطلع بشود و کسى که گناه محرمانه‏اى انجام داده نباید سرش را نزد دیگران فاش کرد اما سؤال این است که آیا سزاوارتر است اظهار کند که من اطلاع دارم از این گناهى که مرتکب شده‏اى؟ یا سخنى بگوید که طرف بفهمد که رازش نزد او فاش شده است؟ در صورتى که راه اصلاح او منحصر به چنین گفتار و رفتارى باشد مصلحت نجات او مقدم است چون خودش در واقع اطلاع پیدا کرده است و نزد شخص ثالثى هم راز او را کشف نمى‏کند و اگر بکلى سخنى نگوید شخص گناهکار به گناه خودش ادامه مى‏دهد و موجب هلاکش مى‏شود، در این جا باید او را از مهلکه‏اى که در شرف وقوع در آن است نجات داد ولى باید دقت کرد هر قدر ممکن است آبرویش حفظ بشود و موجبات شرمسارى و رسوایى او فراهم نگردد اینها ظرافتهایى است که باید در مقام عمل به آن توجه داشته باشیم مبادا موقعى که مى‏خواهیم کسى را ارشاد کنیم خودمان مرتکب گناهى بشویم.
ب :امر به معروف و نهی از منکر در هنگام تضییع حقوق افراد جامعه: اما آن جایى که مربوط به حقوق دیگران مى‏شود، اگر مربوط به حق یک یا چند فرد باشد یک حکمى دارد و در صورتى که مربوط به حق کل جامعه و نظام جامعه باشد حکم دیگرى. کسى اختلاس کرده و از فرد یا افرادى مالى را مخفیانه غصب کرده است درباره چنین شخصى با چند مساله، مواجه هستیم اموال کسانى مورد تجاوز قرار گرفته در حالى که خودشان هم متوجه نیستند ما چگونه مى‏توانیم عمل کنیم و لااقل جلو تکرارش را بگیریم؟
مساله دیگر درباره شخص مرتکب است که چگونه باید با او برخورد کرد؟ تامین حقوق دیگران گاهى به این صورت میسر است که انسان بدون این که به محاکم مراجعه کند و دیگران را در جریان قرار بدهد، مى‏تواند اموال یا حقوق تضییع شده را استیفا کند مثلا مال مغصوب در اختیار شخص ثالثى است و او قدرت دارد که آن را به صاحبش برگرداند در این جا اشکالى پیش نمى‏آید، زیرا مى‏داند که این مال غصبى است و صاحبش را هم مى‏شناسد و رساندن به او هم هیچ اشکالى را ایجاد نمى‏کند؛ نه باعث این مى‏شود که آبروى غصب کننده ریخته بشود و نه مفسده دیگرى را ایجاد مى‏کند، این کار را حتما باید کرد اما هنگامى که انسان مى‏بیند که کسى اختلاس یا دزدى مى‏کند یا کارهاى منافى با عفت مرتکب مى‏شود چه باید کرد؟
شاید ابتدا به ذهن برسد که خوب است افشاگرى کند و طرف را معرفى کند و به مجازات برساند. البته در این که فى‏الجمله مى‏توان چنین کارى را انجام داد، شکى نیست؛ یعنى به محاکم و به مقامات صلاحیت‏دار اطلاع داد تا او را مجازات کنند، مثلا کسانى شاهد انجام عملى باشند و نزد قاضى شهادت بدهند و قاضى حکم بکند و حد بر او جارى نماید، ولى از تربیت اسلامى و دستورالعملهایى که در این زمینه هست استفاده مى‏شود که این کار مطلقا مطلوب نیست؛ یعنى چنین نیست که هر کس اطلاع پیدا کرد از این که دیگرى مرتکب کبیره‏اى شده یا به حقوق دیگران تجاوز کرده خوب است که برود شهادت بدهد و او را به مجازات برساند بلکه مى‏بینیم در بعضى از موارد طورى است که این کار موجب مجازات براى خود شاهد مى‏شود؛ مثلا اگر سه نفر عادل ببینند عمل زنایى انجام گرفته و بروند شهادت بدهند و شاهد چهارمى نباشد بر هر سه نفر ایشان حد جارى مى‏شود.
از این دستور اسلام مى‏توان استفاده کرد که اسلام راضى نیست‏به این که زود اسرار مردم فاش بشود البته باید جلو مفاسد گرفته بشود اما به ترتیبى که خود اسلام مقرر کرده است. از این دستور اسلام استفاده مى‏شود که چهار نفر بودند و رفتند شهادت دادند اشکالى ندارد، اما اگر کمتر بودند نباید این کار را بکنند اگر سه نفر از ارتکاب چنین کارى مطلع شدند هر سه باید کتمان کنند. اما نسبت‏به شخص ذى‏حق؛ مثلا شوهر زن زناکار، یا کسى که مال از او اختلاس شده، آیا مى‏بایست‏به شوهر اطلاع دهند یا به صاحب مال بگویند که فلانى مال تو را دزدیده است‏یا نه؟ بدون شک اگر استیفاى حق متوقف بر اینها نباشد چنین کارى را نباید کرد تا بى‏جهت راز مسلمانى فاش نشود اما اگر استیفاى حق متوقف بر این باشد و جز این راهى نداشته باشد در این جا گفتن به او اشکالى ندارد، اما آیا واجب است‏براى این که مالش از بین نرود ما به او بگوییم که فلان کس مال تو را برداشته است؟
ظاهرا دلیلى بر لزوم این کار نداشته باشیم مگر این که سکوت در این موارد موجب شیوع فساد شود و به هر حال، حل ای مسائل به عهده فقه است اما نسبت‏به خود شخصى که مرتکب گناهى مى‏شود وظیفه داریم که او را ارشاد کنیم،در این جاست که اگر رازش افشا نشده ما حتى نباید به روى خودش هم بیاوریم که ما مى‏دانیم تو مرتکب گناه شده‏اى؛ عینا مثل همان مساله اولى است و پیچیدگى مساله دوم به خاطر این است که جهات مختلفى دارد:
یکى کیفیت ارشاد آن شخص و بازداشتن او از گناهى که مرتکب شده و اصلاح این مرض نفسانى که پیدا کرده است و در این جهت‏با صورت اول، مشترک است، و یکى حیثیت استیفاى حق دیگران است که چگونه باید استیفا کرد، و یکى دیگر این که آیا باید کارى کرد که به مجازات برسد یا نه؟ و گفتیم در یک صورت هست که باید این کار را کرد و آن در صورتى است که اگر کارش افشا نشود و به مجازات نرسد یقین داریم که این کار را تکرار خواهد کرد و موجب یک مفسده اجتماعى بزرگ مى‏شود و اما در صورتى که گناه علاوه بر این که موجب شقاوت و هلاکت معنوى گناهکار مى‏شود به ضرر نظام جامعه هم باشد؛ یعنى ضررش تنها منحصر به یک فرد و دو فرد نباشد بلکه اساس اجتماع صالح اسلامى را به هم مى‏زند در این جاست که حتما ‏می بایست‏به هر قیمتى باشد جلوگیرى کرد و حتى در این مورد است که تجسس هم فى‏الجمله جایز است، زیرا در جایى که احتمال داده شود که کسانى مى‏خواهند علیه نظام جامعه توطئه کنند حتى به احتمالش هم مى‏بایست ترتیب اثر داد; یعنى در مقام تحقیق برآمد چه رسد به این که علم داشته باشیم به این که کسانى در صدد چنین کارى هستند.
البته تاکید مى‏کنم که جواز تجسس بستگى به نظر حاکم و ولى امر دارد و باید به دستور او انجام بگیرد و الا تجسس ابتدایى از کار مؤمنین جایز نیست و قرآن کریم صریحا نهى فرموده است: «و لاتجسسوا» و در مواردى که حاکم به خاطر مصالح کل نظام لازم مى‏داند که این کار انجام بگیرد استثنایى است که به دلیل عقلى و نقلى ثابت مى‏شود. این یک بخش از مسائل اخلاقى است که فهرست‏وار گفته شد و مى‏بایست در اطراف فروع و جزئیاتش دقت فقهى کافى بشود. ضرورت و وجوب امر به معروف و نهی از منکر در آیات قرآنی: قول خداى تعالى : « و لتکن منکم امه یدعون الى الخیر و یاءمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون» (۱۸)
در آیه فوق به طور وضوح ، وجوب آمده است ، زیرا کلمه «والتکن » امر است و ظاهر امر ایجاب است و در این آیه توضیحى است مبنى بر این که رستگارى منوط بر آن است ، زیرا به طور حصر بیان کرده و فرموده است : «و اولئک هم المفلحون» و نیز در آیه آمده است که این عمل واجب کفایى است نه واجب عینى ، زیرا وقتى که گروهى اقدام کردند، از دیگران ساقط مى گردد، چون نفرموده است که همگى امر به معروف کنید، بلکه فرموده است : «باید جمعى از میان شما دعوت به نیکى کنند» بنابراین هرگاه یک فرد و یا جمعى اقدام کنند، تکلیف از دیگران برداشته شده و رستگارى از آن کسانى خواهد بود که امر به معروف کرده اند ولى اگر تمام مردم از آن خوددارى کنند ناگزیر گناه متوجه تمام کسانى است که توانایى انجام آن را داشته اند. خداى متعال فرموده است : « لیسوا سواء من اهل الکتاب امه قائمه یتلون آیات اللّه آباء اللیل و هم یسجدون ، یؤ منون باللّه و الیوم الا خر و یاءمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یسارعون فى الخیرات و اولئک من الصالحین » (۱۹)
در این آیه خداى متعال صالح بودن آنان را به صرف داشتن ایمان به خدا و روز واپسین گواهى نکرده است ، بلکه امر به معروف و نهى از منکر را نیز بر آن افزوده است. خداى متعال فرموده است : « و المؤ منون و المؤ منات بعضهم اولیاء بعض یاءمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلوه » (۲۰) مؤ منان را به انجام امر به معروف وصف کرده است . پس کسى که امر به معروف را ترک کند از جمع مؤ منان توصیف شده در این آیه خارج است . خداى متعال فرموده است : « لعن الذین کفروا من بنى اسرائیل على لسان داوود و عیسى بن مریم ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون ، کانوا لا یتناهون عن منکر فعلوه لبئس ما کانوا یفعلون» (۲۱) این نهایت سرزنش است ، زیرا آنان را به علت ترک «نهى از منکر» سزاوار لعن و نفرین دانسته است . و خداى متعال فرموده است : « کنتم خیر امه اخرجت للناس تاءمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر » (۲۲) این سخن دلیل بر فضیلت امر به معروف است ، زیرا بیانگر آن است که ایشان بدان وسیله بهترین امت بودند. و خداى متعال فرماید: فلما نسوا ما ذکروا انجینا الذین ینهون عن السوء و اخذنا الذین ظلموا بعذاب بئیس بما کانوا یفسقون» (۲۳) به این ترتیب بیان کرده است که ایشان به دلیل نهى از بدى نجات یافتند.
و این خود نیز دلیل بر وجوب (نهى از منکر) است . خداى متعال فرموده است : « الذین ان مکناهم فى الارض اقاموا الصلوه و آتوا الزکوه و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر » (۲۴) در این آیه خداى متعال ، امر به معروف و نهى از منکر را در شمار صفات نیکان و مؤ منان ، با نماز و زکات برابر کرده است . خداى متعال فرماید: « تعاونوا على البر و التقوى و لا تعاونوا على الاثم و العدوان» (۲۵) این دستور قاطعى است ، و معناى تعاون ، واداشتن دیگران به یارى رساندن به امر خیر و هموار کردن راه خیر و مسدود کردن راه هاى شر و تجاوز، در حد امکان است.
خداى متعال فرموده است : « لولا ینهیهم الربانیون و الاحبار عن قولهم الاثم و اکلهم السحت لبئس ما کانوا یصنعون » (۲۶) خداوند در این آیه بیان کرده است که آنان به دلیل ترک نهى از منکر، گناه کرده اند. خداى متعال فرموده : « فلو کان من القرون من قبلکم اولوا بقیه ینهون عن الفساد فى الارض الا قلیلا ممن انجینا… » (۲۷) در این آیه خداوند بیان داشته است که همه آنان را، به جز اندکى که از فساد در روى زمین جلوگیرى مى کردند، هلاک کرده است. و خداى متعال فرموده است : « یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء للّه و لو على انفسکم اوالوالدین و الاقربین» (۲۸) این مطلب همان امر به معروف به پدر و مادر و خویشاوندان است.
خداى متعال فرماید: « لا خیر فى کثیر من نجویهم الا من امر بصدقه او معروف او اصلاح بین الناس و من یفعل ذلک ابتغاء مرضات اللّه فسوف نؤ تیه اجرا عظیما » (۲۹) و خداى متعال فرموده است : « و ان طائفتان من المؤ منین اقتتلوا فاصلحوا بینهما…» (۳۰) اصلاح همان جلوگیرى از تجاوز و بازگرداندن به طاعت خداست ، و اگر متجاوز برنگشت ، خداوند دستور به مبارزه با او را داده و فرموده است : « فقاتلوا التى تبغى حتى تفیى ء الى امر اللّه » (۳۱) و این همان نهى از منکر است . اما اخبار: از پیامبر صلى اللّه علیه و اله نقل شده که فرمود: «هیچ گروهى نیستند که مرتکب گناهى شوند و در میان ایشان کسى باشد که بتواند آنها را نهى از منکر کند و نکند، مگر این که بزودى خداوند همه آنها را به عذابى از جانب خود گرفتار مى سازد.» (۳۲)
از ابوثعلبه خشنى نقل کرده اند که وى از رسول خدا صلى اللّه علیه و اله درباره تفسیر این آیه مبارکه پرسید: «لا یضرکم من ضل اذا اهتدیتم » (۳۳) پیامبر صلى اللّه علیه و اله مى فرماید: «اى ابوثعلبه ، امر به معروف و نهى از منکر کن و هرگاه دیدى که مردم به دنبال حرص و آز هستند و از هواى نفس ‍ پیروى مى کنند و دنیا را برگزیده اند و هر صاحب نظرى ، فریفته نظر خویش ‍ است ، مواظب خودت باش و توده مردم را رها کن ، زیرا در پى شما آشوبهایى مانند پاره هاى تیره شب است ، کسى که در آن اوقات به دست آویزى همچون دست آویز شما چنگ زند، اجر و مزد پنجاه تن از شما را دارد. گفتند: یا رسول اللّه، آیا اجر پنجاه تن از آن مردم را؟
فرمود: بلکه از شما را که نیکوکارى را یارى مى کند در حالى که آنها نمى کنند.» (۳۴) از ابن مسعود درباره تفسیر این آیه پرسیدند، او گفت : اینک زمان تفسیر آن نیست ، امروز متن آیه قابل قبول است و لیکن نزدیک است که زمان تفسیر آن فرا رسد؛ آن وقت شما امر به معروف مى کنید، با شما چنین و چنان عمل مى کنند و سخن مى گویید، کسى از شما نمى پذیرد، در آن زمان است که «باید به خود بپردازید و هنگامى که شما هدایت یافتید، گمراهى کسان که گمراه شده اند به شما زیانى نمى رساند.» (۳۵) رسول خدا صلى اللّه علیه و اله فرمود:
«باید امر به معروف و نهى از منکر کنید اگر نه خداوند بدکاران شما را به شما مسلط مى کند و از آن پس نیکان شما هر چه دعا مى کنند، مستجاب نمى شود.»(۳۶) مقصود این است که هیبت و شکوه آنان در نظر اشرار از بین مى رود در نتیجه اهمیتى به آنها نمى دهند و از آنها نمى ترسند. پیامبر صلى اللّه علیه و اله فرمود: «اى مردم ! خداى تعالى مى فرماید: اى مردم ! باید امر به معروف و نهى از منکر کنید، پیش از آن که دعا کنید و مستجاب نشود.» (۳۷) آن حضرت مى فرماید: «کارهاى نیک در برابر جهاد در راه خدا به قدر آب دهان انداختن در دریایى ژرف است ، و تمام اعمال نیکو و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منکر بیش از آب دهان در برابر اقیانوسى ژرف نمى باشد.» (۳۸) پیامبر صلى اللّه علیه و اله فرمود: «همانا خداى تعالى از بنده مى پرسد: چه باعث شد که منکر را دیدى و نهى از منکر نکردى ؟ هرگاه خداوند دلیلى را به بنده اش تلقین کند، مى گوید: پروردگارا! به تو اعتماد ورزیدم و از مردم فاصله گرفتم»(۳۹) آن حضرت فرمود: «مبادا میان معابر و بر رهگذرها بنشینید، گفتند: ما ناگزیر از نشستنیم ، زیرا رهگذرها انجمن ماست و در آنجاها گفتگو مى کنیم فرمود: اگر نمى خواهید این مکانها را ترک کنید پس حق آن را ادا کنید، عرض کردند: حق راه چیست ؟ فرمود: چشم پوشیدن (از نامحرم ) و آزار نرساندن (به مردم ) و جواب سلام (دیگران ) را دادن و امر به معروف و نهى از منکر.»(۴۰)
پیامبر صلى اللّه علیه و اله فرمود: «تمام سخنان فرزند آدم به زیان اوست نه به سود او، جز امر به معروف یا نهى از منکر و ذکر خدا.»(۴۱) آن حضرت فرمود: «همانا خداوند خواص را به واسطه گناهان عامه مردم عذاب نمى کند مگر این که منکرى بین آنها ظاهر شود در حالى که خواص ‍ مى توانند نهى از منکر بکنند ولى نکنند.»(۴۲) ابوامامه باهلى از پیامبر صلى اللّه علیه و اله نقل کرده است که فرمود: «چگونه خواهید بود وقتى که زنان شما سرکشى کنند و جوانانتان فاسق شوند و شما جهاد را ترک کنید؟ عرض کردند: یا رسول اللّه ، آیا چنین چیزى شدنى است ؟ فرمود: آرى ، به خدایى که جان من در اختیار اوست بدتر از آن خواهد شد، پرسیدند: یا رسول اللّه ، بدتر از آن چیست ؟ فرمود: چگونه خواهید بود وقتى که امر به معروف و نهى از منکر نکنید؟ عرض کردند: یا رسول اللّه ، مگر چنان چیزى مى شود؟
فرمود: آرى ، قسم به آن جان من در دست اوست ، بدتر از آن خواهد شد، عرض کردند: بدتر از آن چیست ؟ فرمود: چگونه خواهید بود وقتى که معروف را منکر و منکر را معروف ببینید؟ گفتند: یا رسول اللّه آیا چنین چیزى ممکن است ؟ فرمود: آرى سوگند به آن که جان من در اختیار اوست بدتر از آن خواهد شد، گفتند: بدتر از آن چیست ؟ فرمود: چگونه خواهد بود وقتى که امر به منکر و نهى از معروف کنید، گفتند: یا رسول اللّه ، آیا چنین چیزى مى شود؟ فرمود: آرى قسم به خدایى که جان من در دست اوست ، بدتر از آن هم خواهد شد، خداى تعالى مى فرماید: به ذات مقدسم سوگند خورده ام آنان را به آشوبى گرفتار سازم که شخص بردبار هم سرگردان بماند.»(۴۳) عکرمه از ابن عباس نقل کرده که گفت : «رسول خدا صلى اللّه علیه و اله فرموده : مبادا نزد مردى بایستید که مظلومى را مى کشد، زیرا لعنت خدا بر کسى نازل مى شود که در آن وقت حاضر باشد و از او دفاع نکند.»(۴۴) رسول خدا صلى اللّه علیه و اله فرمود: «سزاوار نیست براى کسى که در جایى شاهد حقى باشد مگر این که آن حق را بازگو کند زیرا گفتن حق نه باعث جلو آمدن اجل او مى شود و نه هرگز او را از روزى حتمى خود محروم مى سازد.»(۴۵)
این دو حدیث دلیل آن است که ورود به خانه هاى ظالمان و فاسقان جایز نیست و حضور در جاهایى که منکر را در آنها مى بیند و توان از بین بردن آن را ندارد روا نمى باشد، زیرا فرموده است بر کسى که در این قبیل جاها حاضر باشد لعنت خدا نازل مى شود، و مشاهده منکر در جایى که نیازى به رفتن وى نبوده ، با این بهانه که قدرت جلوگیرى نداشته جایز نیست ، از این رو جمعى از گذشتگان گوشه گیرى را برگزیدند به آن دلیل که منکر را در بازارها و جشنها و انجمن ها مى دیدند در حالى که نمى توانستند جلوگیرى کنند و این امر خود دورى از مردم را مى طلبید.
ابن مسعود مى گوید: رسول خدا صلى اللّه علیه و اله فرمود: «خداوند هیچ پیامبرى را مبعوث نکرده مگر آن که یارانى داشته است، آن پیامبر تا وقتى که خدا مى خواست بین ایشان مى ماند و در میان آنها به کتاب خدا و فرمان او عمل مى کرد، تا خداوند پیامبرش را از دنیا مى برد، آن یاران به کتاب خدا و فرمان او و سنت پیامبرش عمل مى کردند و چون آنان منقرض مى شدند، پس از آنها گروهى بالاى منبرها مى رفتند آنچه مى دانستند مى گفتند و آنچه را بد مى دانستند خود عمل مى کردند، پس هرگاه چنان زمانى را درک کردید، بر هر مؤ منى لازم است که با دستش جهاد و مبارزه کند، اگر نتوانست با زبانش و اگر با زبان هم نتوانست پس به قلبش (ناراحت شود)؛ اسلام چیزى جز این نیست .»(۴۶)
ابن مسعود مى گوید: مردم روستایى مرتکب گناه مى شدند و چهار نفر بودند که نهى از منکر مى کردند یکى از آنها به پا خاست و گفت : شما چنین و چنان مى کنید و شروع کرد به نهى از منکر و بازگو کردن عمل زشتى که مرتکب مى شدند و آنها جواد رد مى دادند و از کارهاى خود دست بر نمى داشتند، در نتیجه یکدیگر را دشنام مى دادند، و او به مبارزه با آنها برخاست و آنها بر او غالب شدند.
پس کناره گیرى کرد و گفت : خدایا! من آنها را نهى از منکر کردم اطاعت نکردند، دشنام دادم ، آنها هم مرا دشنام دادند با آنها جنگیدم بر من غالب شدند، آنگاه به راه خود رفت ، سپس دیگرى قیام کرد و آنها را نهى از منکر نمود، اطاعت نکردند، پس به آنها دشنام داد، آنها نیز او را دشنام دادند، در نتیجه گوشه گیرى کرد و گفت : خدایا! من آنها را نهى از منکرکردم ، اطاعت نکردند و دشنام دادم ، آنها نیز مرا دشنام دادند و اگر با ایشان مى جنگیدم بر من غالب مى شدند، آنگاه سومین نفر قیام کرد و آنها را نهى از منکر نمود و آنها اطاعت نکردند و او از ایشان کناره گرفت و گفت : پروردگارا! من آنها را نهى از منکر کردم ولى آنها از من اطاعت نکردند و اگر دشنام مى دادم ، آنها نیز به من دشنام مى دادند و اگر مبارزه مى کردم بر من غالب مى شدند و بعد به راه خود رفت ، سپس چهارمى قیام کرد و گفت :
خداوندا! اگر من آنها را نهى از منکر مى کردم نافرمانى مى کردند و اگر دشنام مى دادم ، دشنام مى دادند و اگر با آنها مى جنگیدم بر من غالب بودند و بعد رفت . ابن مسعود مى گوید: از میان شما نظیر این چهارمین نفر، با وجود این که مقام او پست تر از همه بود، نیز کم است ! ابن عباس مى گوید: «به رسول خدا عرض شد: آیا مردم قریه اى که در میان آنها افراد صالح وجود دارند، هلاک مى شوند؟ فرمود: آرى ، گفتند: چرا یا رسول اللّه ؟ فرمود: به دلیل این که گنهکاران را مى بینند و در برابر نافرمانیهاى خداى عزّوجل ساکت مى مانند»(۴۷)
نتیجه گیری:
دو فریضه امر به معروف و نهی از منکر هم دارای ریشه فطری و هم دارای ریشه عقلی بوده و با عنایت به اهمیت و جایگاه این دو فریضه الهی است که خداوند آن دو را جز وظیفه و تکلیف انبیاء قرار داده، زیرا عمل به آنها تحقق بخش کمال فرد و جامعه و ترک وسهل انگاری در آنها هم موجب سقوط فرد و هم سبب هلاکت و مرگ جامعه می گردد. امر به معروف و نهی از منکر باید بر اساس روشها و شیوههای خاص خود باشد تا هم جلوی مفسده گرفته شود و هم اسرار مردم فاش نگردد. بر اساس امر به معروف و نهی از منکر است که واجبات الهی به پا داشته و مردم به اسلام فرا خوانده می شوند. انجچام این دو فریضه موجب عقب نشینی دشنمنان دین و سبب حمایت از دینداراناست. این علاوه بر سلامتدنیا، سلامت آخرت را برای انسان به ارمغان آورده و آدمی را در جوار رحمت الهی قرار می دهد و هدف از خلقت انسان نیز چیزی غیر از آن نیست.
اما باید توجه داشت، جهت دعوت دیگران به معارف و نیکی ها، لازم است خود انسان به تقوی و اخلاق آراسته باشد ، یعنی جامه پاک بر تن داشتن و پیشقدم شدن در امور و اعمال خیر، یکی از شرایط لازم و ضروری تاثیر امر به معروف و نهی از منکر می باشد. لازم به یاد آوری است جهت بازتاب بهتر و گسترش تاثیر امر به معروف و نهی از منکر باید این دو فریضه الهی به شکل جمعی و گروهی انجام گیرند علاوه بر آن نباید از تدابیر عملی و کاربردی غافل بود، زیرا با طرح و رفتار عملی می توان مردم را به کار نیک تشویق و از کار زشت برحذر داشت. اسلام در شیوه های اجرایی این دو فریضه، آنها را به عقل و تدبیر وانهاده، بر خلاف واجبات عبادی مثل نماز که انجام آن به دستور شرع صورت می پذیرد ، که این خود بیان کننده ی تاثیر چشمگیر تدابیر عملی و روشهای عقلی و منطقی است. امروزه ثابت گردیده است که ترویج عقلانیت و منطق و تدابیر عملی و هم استفاده از روشهای عقلی و منطق می تواند فرد و جامعه را به کمال رسانده و عامل ترقی و پیشرفت آنان گردد. «والسلام علی من یخدم الحق لذات الحق»

 پى نوشت ها:
۱-«والجهاد منها على اربع شعب على الامر بالمعروف و النهى عن المنکر، و الصدق فى المواطن وشنآن الفاسقین فمن امر بالمعروف…» (جامع احادیث الشیعه، ج ۱۴، ص۹/۴۰۳)
۲ـ غررالحکم، شماره ۶۳۷۳.
۳ـ همان، شماره ۴۵۳۲.
۴ـ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۴، ص ۳۸۴.
۵ـ بحارالانوار، ج ۹۷، ص ۷۶.
۶ـ کافى، ج ۲، ص ۳۶۱ و جامع احادیث الشیعه، ج ۱۴، ص ۴۰۱.
۷ ـ بحارالانوار، ج ۳۲، ص ۸۴، به نقل از نهج البلاغه.
۸ ـ امالى شیخ مفید، ص ۳۹.
۹ـ ادقوا اقلامکم و قاربوا بین سطورکم و احذفوا من فضولکم و اقصدوا المعانى و ایاکم والاکثار فان اموال المسلمین لاتحتمل الاضرار. (خصال صدوق، ص ۲۱۹).
۱۰ ـ نهج البلاغه، نامه ۳۱.
۱۱ـ همان، فیض الاسلام، خطبه ۱۸۲، ص ۶۰۳.
۱۲ـ دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۳۵۱.
۱۳ـ نهج البلاغه، نامه ۱۷۴، ص ۱۰۷۷.
۱۴ـ تحف العقول، ص ؛ ۲۴۱ وسایل الشیعه، ج ۱۱، ص ۴۰۳ و بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص ۷۹.
۱۵ـ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۴، ص ۴۱۹.
۱۶ـ نهج البلاغه، صبحى صالح، کلمات قصار، ش ۲۵۱.
۱۷ـ نهج البلاغه، مصطفى زمانى، سخن ۳۱، ص ۸۵۷.
۱۸-آل عمران / ۱۰۴: باید از میان شما جمعى دعوت به نیکى کنند و امر به معروف و نهى از منکر نمایند و آنها رستگارانند.
۱۹- آل عمران / ۱۱۳ و ۱۱۴: آنها همه یکسان نیستند، از اهل کتاب جمعیتى هستند که قیام (به حق و ایمان ) مى کنند و پیوسته در اوقات شب آیات خدا را مى خوانند در حالى که سجده مى کنند به خدا و روز دیگر ایمان مى آورند، امر به معروف و نهى از منکر مى کنند و در انجام کارهاى نیک بر یکدیگر سبقت مى گیرند و آنها از صالحانند.
۲۰- توبه / ۷۱: مردان و زنان با ایمان ولى (یار و یاور) یکدیگرند، امر به معروف و نهى از منکر مى کنند و نماز را بر پا مى دارند.
۲۱- مائده / ۷۸ و ۷۹: آنها که از بنى اسرائیل کافر شدند، بر زبان داوود و عیسى بن مریم لعن شدند، این به سبب آن بود که گناه و تجاوز مى کردند، آنها از اعمال زشتى که انجام مى دادند یکدیگر را نهى نمى کردند چه بدکارى انجام مى دادند.
۲۲- آل عمران / ۱۱۰: شما بهترین امتى بودید که به سود انسانها آفریده شدید، زیرا امر به معروف و نهى از منکر مى کنید.
۲۳- اعراف / ۱۶۵: اما هنگامى که تذکراتى را که به آنها داده شده بود فراموش کردند، نهى کنندگان از بدى را رهایى بخشیدیم و آنها را که ستم کردند به عذاب شدیدى به سبب نافرمانیشان گرفتار ساختیم .
۲۴- حج / ۴۱: یاران خدا کسانى هستند که هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم نماز را بر پا مى دارند و زکات را ادا مى کنند و امر به معروف و نهى از منکر مى نمایند.
۲۵- مائده / ۲: در راه نیکى و پرهیزگارى با هم تعاون کنید و (هرگز) در راه گناه و تعدى ، همکارى ننمایید. ۲۶- مائده / ۶۳: چرا دانشمندان نصارا و علماى یهود آنها را از سخنان گناه آمیز و خوردن مال حرام نهى نمى کنند؟ چه زشت است عملى که انجام مى دهند.
۲۷- هود / ۱۱۶: چرا در قرون (و اقوام ) قبل از شما دانشمندان صاحب قدرتى نبودند که از فساد در زمین جلوگیرى کنند، مگر اندکى از آنها که نجاتشان دادیم .
۲۸- نساء / ۱۳۵: اى کسانى که ایمان آورده اید کاملا قیام به عدالت کنید، براى خدا گواهى دهید، اگر چه (این گواهى ) به زیان خود شما یا پدر و مادر یا نزدیکان شما بوده باشد.
۲۹- نساء / ۱۱۴: در بسیارى از سخنان در گوشى (و جلسات محرمانه ) آنها خیر و سودى نیست مگر کسى که (به این وسیله) امر به کمک به دیگران یا کار نیک یا اصلاح در میان مردم کند، و هر کس براى خشنودى پروردگار چنین کند، پاداش بزرگى به او خواهیم داد.
۳۰- حجرات/ ۹: هرگاه دو گروه از مؤ منان باهم به نزاع و جنگ پردازند، در میان آنها صلح برقرار سازید.
۳۱- حجرات/ ۹: و اگر یکى از آنها بر دیگران تجاوز کند یا طایفه ظلم پیکار کنید تا به فرمان خدا باز گردد.
۳۲- این حدیث را ابوداوود، در ج ۲، ص ۴۳۶ کتاب خود و ابن ماجه و ابن حیان – به طورى که در « الجامع الصغیر » آمده – به سنن حسن آورده اند.
۳۳- مائده / ۱۰۵: هنگامى که شما هدایت یافتید گمراهى کسانى که گمراه شده اند به شما زیانى نمى رساند.
۳۴- این حدیث را ابن ماجه به شماره ۴۰۱۴، « کتاب الفتن » نقل کرده است .
۳۵- این حدیث را عبد بن حمید و سعید بن منصور – به طورى که در « درالمنثور، ج ۲، ص ۳۳۹ آمده – از وى نقل کرده است.
۳۶- این حدیث را طبرانى در « الاوسط » و بزاز از ابوهریره – به طورى که در « مجمع الزوائد، » ج ۷، ص ۲۶۶ آمده است – نقل کرده اند.
۳۷- این حدیث را اصفهانى در حدیثى از ابن عمر – به طورى که در « الترغیب » ، ج ۳، ص ‍ ۲۳۱ آمده – نقل کرده است.
۳۸- عراقى گوید: این حدیث را ابومنصور دیلمى در مسند « الفردوس » با اکتفاى به سطر اول از حدیث جابر با اسناد ضعیف نقل کرده ولى سطر دیگر را على بن معبد در کتاب « الطاعه و المعصیه » از روایت یحیى بن عطا به طور مرسل نقل کرده است که من این شخص را نمى شناسم . مى گویم : در کافى ، ج ۵، ص ۵۹ نظیر همین آمده است.
۳۹- این حدیث را ابن ماجه در سنن به شماره ۴۰۱۷، از قول ابوسعید خدرى نقل کرده است .
۴۰- این حدیث را مسلم در ج ۷، ص ۳ از قول ابوسعید خدرى نقل کرده است .
۴۱- این حدیث را ابن سنى در کتاب « عمل الیوم و اللیله ، » ص ۳ نقل کرده و ابوداوود و ابن ماجه از قول عدى بن عدى نظیر آن را نقل کرده است .
۴۲- این حدیث را احمد در مسند خود، ج ۳، ص ۱۹۲ از قول عدى بن عمیره نقل کرده و ابوداوود در سنن ، ج ۲، ص ۴۳۸ از حدیث عدى بن عدى نظیر آن را آورده است . ۴۳- عراقى گوید: این حدیث را ابن ابى الدنیا با اسناد ضعیف ، بدین عبارت : « چگونه خواهید بود آن وقتى که امر به منکر و نهى از معروف » و ابویعلى از قول ابوهریره در حالى که به سه سؤ ال و جواب اول اکتفا کرده بدون دو سؤ ال بعدى نقل کرده اند و اسناد آن ضعیف است و از کتاب کافى نیز نظیر آن خواهد آمد.
۴۴- این حدیث را طبرانى و بیهقى با سندى حسن – به طورى که در « الترغیب ، ج ۳، ص ۳۰۴ آمده – نقل کرده اند.
۴۵- این حدیث را بیهقى در « الشعب » از قول ابن عباس با همان سند حدیث قبلى نقل کرده است . «المغنى» .
۴۶- نظیر این حدیث را مسلم در صحیح ، ج ۱، ص ۵۱ نقل کرده است.
۴۷- این حدیث را طبرانى در « الکبیر و الاوسط » نقل کرده است ، در سلسله سند آن یحیى بن یعلى اسلمى وجود دارد و او ضعیف است ، همچنین – به طورى که در « مجمع الزوائد، » ج ۷، ص ۲۶۸ آمده است – بزاز نیز آن را روایت کرده است.

————————————-

نویسندگان: وحید یخچی ، فرشاد میرزایی مطلق‏‏، تورج حسنی راد‏‏، احمد کرمی

منبع: www.masir-sabz.ir