مدت زمان باقی مانده از بروزرسانی و تکمیل شدن کامل وب سایت
روز
ساعت
دقیقه
ثانیه

شرایط امر به معروف و نهی از منکر

شرایط امر به معروف و نهی از منکر

“در نهضت حسینی مجموعاً سه عامل موثر بوده است .یکی امتناع از بیعت ، دیگر پذیرش دعوت کوفیان ، و سوم که از آن دو مستقل است امر به معروف و نهی از منکر . هر یک از این سه عامل خود بخود برای امام (علیه السّلام) وظیفه بخصوصی را ایجاب می کرده است ، عکس العمل خاصی را به وجود می آورده است . و هم عرض کردیم که ارزش این نهضت بر حسب هر یک از این سه عامل ، مختلف و متفاوت می شود . اگر تنها عامل دعوت کوفیان را در نظر بگیریم یک حد معینی از ارزش را دارا خواهد بود. اگر عامل امتناع از بیعت را در نظر بگیریم ارزش خیلی بیشتر و عظیم تری را دارا خواهد بود. اگر عامل امر به معروف و نهی از منکر را در نظر بگیریم ارزش آن ده ها برابر بالاتر می رود و مهمتر می شود.”

به جهت اینکه در عامل دعوت ، لااقل احتمال موفقیتی در حدود صدی پنجاه و یا کمتر هست ، ولی در عامل امتناع از بیعت چنین احتمالی هم وجود ندارد. یک مقاومت صددرصد خطرناک است . عامل امر به معروف و نهی از منکر هم این تفاوت عظیم را با عامل بیعت دارد . در عامل بیعت تقاضا از طرف دشمن است ، یعنی در زمینه یک تقاضای نامشروع و ناروا است ، لذا امام در مقابل این تقاضا [نه] می گوید، امتناع می ورزد و نمی پذیرد. اگر تنها این عامل را در نظر بگیریم معنی اش اینست: اگر آنها چنین تقاضایی از امام نمی کردند ، امام در برابر آنها قرار نمی گرفت، چون آنها چنین تقاضایی کردند امام به عنوان شخصی که آن تقاضا را نمی پذیرد ، در برابر آنها قرار گرفت. ( و در عامل اول، دعوت، امام را در مقابل آنها قرار داد. ) اما اگر عامل سوم را که امر به معروف و نهی از منکر است در نظر بگیریم، نه دعوت، امام را در برابر آنها قرار می دهد، و نه تقاضای بیعت، بلکه این خود امام است که در برابر آنها قرار می گیرد، و در واقع فساد اوضاع ، شیوع بدیها و منکرات و به تعبیر خود امام حلال شدن حرامها و حرام شدن حلالها و بالاخره مشاهده وضع نابسامان و فاسد اجتماع ، امام را در برابر آنها قرار می دهد و وادار به قیام می کند . روی همین جهت ، ارزش قیام امام بر حسب این عامل خیلی بالا می رود و این درس شکل دیگری به خود می گیرد ، حساب دیگری باز می کند . و عمده سبب و علتی که به این نهضت آن شایستگی را داده است که برای همیشه در پیشانی تاریخ بدرخشد ، برای همیشه زنده بماند ، یک درس جاویدان و یک نهضت بی نظیر در دنیا باشد ، همین جهت است ، البته به اضافه یک خصوصیاتی که عرض خواهم کرد.
این عامل ارزش نهضت را بسیار بالا می برد و به همین دلیل ما باید امر به معروف و نهی از منکر را از نظر اسلام بشناسیم که این چه اصلی است؟ این چیست که آنچنان اصالت و قدرت دارد و آنچنان از نظر اسلام اهمیت دارد که مردی مانند حسین بن علی (علیه السلام) را وادار می کند که در راه خودش جان خویش را از دست بدهد ، خون خود را بریزد ، خون عزیزان خود را بریزد ، خون یاران خود را بریزد و تن به فاجعه ای بدهد که واقعاً در دنیا کم نظیر است . آن وقت ما بعد از هزار و دویست و سیصد سال در مقابل امام بایستیم و اینطور گواهی بدهیم : اشهد انک قد اقمت الصلوه و آتیت الزکاه و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و جاهدت فی الله حق جهاده حتی اتیک الیقین . (۲)
در مفهوم این شهادت و گواهی درست فکر کنید : ما گواهی می دهیم که تو نماز را بپا داشتی ، تو زکات و انفاق را به همه مراتبش ادا کردی. (۳) و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر تو آمر به معروف و ناهی از منکر هستی. تو آمر به معروف و نهی از منکر کردی .
یعنی تمام نهضت تو امر به معروف و نهی از منکر است و جاهدت فی الله حق جهاده در راه خدا کوشیدی، آن حد اعلای کوشش ، آن کوششی که سزاوار است یک بشر در راه حق از خود بروز دهد.
نکته قابل توجه اینست که ما در زیارت وارث می گوییم [ما گواهی می دهیم] گواهی برای چه کسی می دهیم؟ معمولا نزد قاضی که می رویم گواهی می دهیم . وقتی که مطلبی برای قاضی ثابت نیست و می خواهیم مدعایی را ثابت کنیم، می گوییم : آقای قضای من گواهم که فلان شخص در فلان وقت این مقدار تحت فلان عنوان از این آقا طلبکار بود . در زیارت وارث هم شهادت می دهیم . نزد چه کسی شهادت می دهیم؟ آیا نزد خدا شهادت می دهیم؟ به نفع چه کسی؟ ، به نفع امام حسین؟.
علمای معانی و بیان نکته ای را ذکر می کنند که خیلی عالی است و آن این است : انسان گاهی مطلبی را در مقامی می گوید نه برای اینکه مطلب را به شنونده تفهیم کند، بلکه برای اینکه می خواهد به او تفهیم کند که من این را می فهمم . این خیلی شایع هم هست.
شما گاهی در حضور کسی به یک مطلب گواهی می دهید نه به عنوان اینکه او بداند ، می دانید خودش می داند ، ولی با این گواهی می خواهید به او بفهمانید ، نزد او اقرار کنید که شما می فهمید و می دانید.
در اینجا شهادت معنایش اعتراف است [من گواهی می دهم] یعنی من هم مثل هر آدم فهمیده و محققی به این حقیقت اعتراف می کنم، من معترفم یا اباعبدالله! که نهضت تو ، نهضت امر به معروف و نهی از منکر بود. یعنی من این را می فهمم که تو تنها به خاطر دعوت اهل کوفه قیام نکردی. قبل از اینکه دعوت اهل کوفه ای پیدا شود قیام کردی. تو اول قیام کردی بعد مردم کوفه ترا دعوت کردند. من گواهی می دهم و اعتراف می کنم که نهضت تو تنها این نبود که من بیعت نمی کنم. نهضت تو شامل مطلب دیگری بود ، اصل دیگری در اسلام را اجرا کردی و آن ، اصل امر به معروف و نهی از منکر است.
عرض کردم که امر به معروف و نهی از منکر مقام و ارزش نهضت حسینی را خیلی بالا برده است، به علاوه یک خصوصیت و بلکه خصوصیات دیگر.
خصوصیتی که عرض می کنم به طور کلی نهضتهای پیامبران و اولیاء الله و مؤمنین را از نهضت هایی که سایر رهبران یا غیر رهبران بشر می کنند ، ممتاز می کند، امتیاز می بخشد. یعنی چه؟ عمل بشر ، پیکری دارد و روحی. یک کار را ممکن است من و شما هر دو مثل هم انجام بدهیم، اما از چه نظر مثل هم؟ از نظر اینکه پیکر کار من و پیکر کار شما یکجور است . فرض کنید ما هر دو نفرمان نماز می خوانیم، هر دو نفرمان در فلان راه خیر پول می دهیم، من صد تومان می دهم، شما هم صد تومان، من چهار رکعت نماز می خوانم شما هم چهار رکعت، اینها که با هم فرق ندارد، اما ممکن است شما از یک خلوص نیت و خضوع و خشوعی ، از یک اخلاص و محبتی ، از یک عشقی ، از یک هیجان روحی بهره مند باشید که من نباشم . این امر ، ارزش کار شما را هزاران برابر ارزش کار من می کند.
خیلی ها در راه خدا جهاد کردند اما چرا ضربه علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین؟ یک ضربت علی آن مقدار ارزش پیدا می کند . چرا؟ برای اینکه علی به آنجائی رسیده که به قول اهل عرفان فانی فی الله است. یعنی در وجود او از انانیت و خودی چیزی باقی نیست. وقتی که دشمن در آن حال آب دهان به صورتش می اندازد، از بریدن سر دشمن امتناع می کند، مبادا خشمی پیدا کرده باشد که تاثیری در عمل او بگذارد، در روح عملش دخالتی بکند. می خواهد خودش در اینجا وجود نداشته باشد، در روح او فقط خدا وجود داشته باشد. این جهت را شما فقط در مکتب اولیاء و انبیاء می بینید، در غیر مکتب انبیاء چنین چیزی را نمی توانید ببینید.
در این آیه ای که در آغاز تلاوت شد : التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدونَ الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنکَرِ. (۴) بعد از چند کلمه دیگر آمده التائبون : بازگشت کنندگان به حق . عرفاً می گویند اولین منزل سلوک توبه است . چون توبه یعنی بازگشت . آن کس که راه عوضی می رود یکدفعه بر می گردد و به راه حق ، بر می گردد به سوی خدا . التائبون العابدون پس از توبه است که اینها پرستندگان خدا می شوند، خدا را می پرستند، غیر خدا را نمی پرستند، خدا حاکم بر وجودشان است ، غیر از خدا حاکمی نیست، فقط امر خدا را می پذیرند ، امر غیر خدا را نمی پذیرند ، الحامدون اینها ستایشگرند، اما جز خدا موجود دیگری را ستایش نمی کنند . اصلاً موجود دیگری را قابل مدح و ستایش و نیایش نمی دانند، تنها ستایشگر و نیایشگر خدا هستند . السائحون سیاحتگران. راجع به سیاحتگری در تفاسیر بیانات مختلفی شده است. بعضی گفته اند مقصود روزه است ، یعنی سیاحت معنوی که در روزه پیدا می شود.
ولی بسیاری از محققین مانند علامه طباطبائی در[ المیزان] این را قبول نمی کنند. یک احتمالش این است : کسانی که در زمین سیر می کنند.

چون قرآن بشر را به سیر در زمین دعوت کرده است یعنی چه سیر در زمین؟
یعنی مطالعه در جهان ، نه سیاحتی که هدفش فقط تفنن و ولگردی باشد. اسلام عمر انسان را عزیزتر از این می داند که او فقط برای اینکه تماشائی کرده باشد، سیاحت کند. ولی اسلام سیاحتی را که بشر در آن تفکر کند، تدبر کند ، درس بیاموزد ، توصیه می کند : قُلْ سِیرُواْ فِی الأَرْضِ. (۵) این، درس و فکر است. السائحون آن مطالعه کنندگان در تاریخ ، آن مطالعه کنندگان در اوضاع اجتماع بشری، آن مطالعه کنندگان در قوانین خلقت ، آنها که در مغز خود انبوهی از افکار و اندیشه های روشن دارند . بعد دو مظهر از عبادت را ذکر می کنند : الراکعون الساجدون آنها که در حال رکوع و سجود ، خدای خود را تسبیح می کنند ، در رکوع می گویند : سبحان ربی العظیم و بحمده ، در سجود می گویند : سبحان ربی الاعلی و بحمده ، آن سبحان ربی العظیم و بحمده گویان ، سبحان ربی الاعلی و بحمده گویان ، آنها الامرون بالمعروف و الناهون عن المنکر ، با چنین روحی با چنین اندیشه هایی ، با چنین توشه های معنوی ، با چنین سرمایه معنوی ، صلاحیت این را دارند که مصلح اجتماعی باشند ، آنهائی که اول صالح شده اند بعد می خواهند مصلح باشند. آمر به معروف و ناهی از منکر یعنی مصلح. مگر نا صالح می تواند مصلح باشد؟! آنان که اول خودشان را اصلاح کرده اند ، اول خودشان را تادیب و تربیت کرده اند ، می توانند مصلح باشند.
علی بن ابی طالب می فرماید : من نصب نفسه للناس امام فعلیه ان یبدا بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره و معلم نفسه و مودبها احق بالا جلال من معلم الناس و مودبهم. (۶) یعنی آن کسی که خود را پیشوای مردم معرفی می کند ، معلم و مربی مردم معرفی می کند، واعظ و خطیب مردم معرفی می کند ، هادی و راهنمای مردم معرفی می کند ، اول باید از خودش شروع کند ، اول خودش را تعلیم بدهد ، بداند که یک جاهل در اندرون خودش هست ، اول به آن جاهلی که در درون خودش به نام نفس اماره هست تلقین کند و یاد بدهد. یک موجود تربیت نشده ای در درون خودش هست ، اول خودش را تربیت و تادیب بکند ، اول نفس خودش را موعظه کند، ملامت کند، از نفس خودش حساب بکشد ، همین که خودش را اصلاح و تهذیب کرد و صالح شد ، آنوقت می تواند مدعی شود که من می توانم راهنما و هادی مردم باشم ، واعظ مردم باشم ، معلم مردم باشم ، مودب و مربی مردم باشم ، مصلح اجتماع باشم. فرمود : آن کسی که خودش را تعلیم و تربیت می کند بیشتر شایسته احترام است تا آن کسی که مردم را تعلیم و تربیت می کند ، چون آن ، مشکل تر و مهم تر است.
باز علی بن ابی طالب فرمود : الحق اوسع الاشیاء فی التواصف ، و اضیقها فی التناصف. (۷) چه جمله ها دارد! اینها را باید بر لوح دل بنویسند. فرمود : حق و عدالت در مقام سخنگوئی و سخنسرایی و سخنرانی و در مقام زبان ، دائره اش از همه چیز وسیع تر است . یعنی در مقام سخن ، میدانی به اندازه میدان حق باز نیست. اگر انسان بخواهد سخنرانی کند ، بخواهد حرف بزند ، از هر موضوعی بیشتر ، در اطراف حق می شود حرف زد.
اما در مقام عمل، میدانی از میدان حق تنگ تر نیست . آنوقت است که انسان می بیند چقدر مشکل است . همان که آنقدر می توانست در اطراف حق حرف بزند ، موقع عمل که می رسد ، می بیند برداشتن یک گام هم مشکل است.
اینجا هم قرآن بعد از آنکه می گوید : التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدونَ می گوید : الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنکَرِ اینها هستند که در راه اشاعه خیر قدم بر می دارند ، در راه مبارزه با شر و فساد قدم بر می دارند ، و اینها هستند تنها کسانی که چنین صلاحیتی را دارند. و بشر المومنین ، در اینجا به مؤمنین نوید و بشارت بده که اگر تائب ، عابد ، سائح ، راکع و ساجد شدند و پس از آن آمر به معروف و ناهی از منکر شدند ، آنگاه موفق خواهند شد . اما اگر همه آنها را داشتند ، ولی امر به معروف و نهی از منکر را نداشتند ، به جائی نخواهند رسید . اگر امر به معروف و نهی از منکر را داشتند ، اما آمرین به معروف و ناهیان از منکر ، خودشان آلوده بودند ، و توبه فرمایان خود توبه کمتر کردند ، باز هم به جائی نخواهند رسید .
امیرالمومنین فرمود : لعن الله الامرین بالمعروف التارکین له ، والناهین عن المنکر العاملین به. (۸) خدا لعنت کند آن مردمی را که امر به معروف می کنند و خودشان بر خلاف آن معروف عمل می کنند، و آن مردمی را که نهی از منکر می کنند و خودشان همان منکراتی را که نهی می کنند، مرتکب می شوند. یعنی آن آمرین به معروف و ناهون عن المنکری که التائبون نیستند ، العابدون نیستند ، الحامدون نیستند ، السائحون نیستند ، الراکعون نیستند ، الساجدون نیستند ، هنوز این مراحل و منازل را طی نکرده می خواهند آمر به معروف و ناهی از منکر باشند ، خدا چنین مردمی را لعنت کند.
عرفا اصطلاحی دارند. مدعی هستند که سالکان، چهار سیر مختلف دارند .
۱) سیر من الخلق الی الحق ، یعنی سیر از خلق و طبیعت به سوی خداوند.
۲) سیر بالحق فی الحق ، سیر در خداوند یعنی کشف معارف الهی.
۳) سیر من الحق الی الخلق ، سیر از خداوند به سوی خلق ، یعنی آمدن برای ارشاد مردم.
۴) سیر بالحق فی الخلق.
در واقع می خواهند بگویند آن کسی شایستگی دارد که دستگیر دیگران باشد ، هادی و راهنمای دیگران باشد ، آمر به معروف و ناهی از منکر باشد که خودش رفته است به آن منزل و بعد مأموریت یافته که مردم را به آنجائی که خودش در آنجا قرار گرفته ، ببرد.
معلوم شد که نهضت حسینی ارزش اصلی خودش را از امر به معروف و نهی از منکر گرفته است. پس باید این اصل را شناخت که این اصل مگر چه اندازه اهمیت دارد که حسین بن علی (علیه السلام) خودش را در راه آن شهید می کند و شایسته است مثل حسینی در این راه قربانی شود.
امر به معروف و نهی از منکر یگانه اصلی است که ضامن بقاء اسلام است. به اصطلاح ، علت مبقیه است . اصلا اگر این اصل نباشد ، اسلامی نیست. رسیدگی کردن دائم به وضع مسلمین است . آیا یک کارخانه بدون بازرسی و رسیدگی دائمی مهندسین متخصص که ببینند چه وضعی دارد، قابل بقا است؟ اصلا آیا ممکن است یک سازمان همینطور به حال خود باشد ، هیچ درباره اش فکر نکنیم و در عین حال به کار خود ادامه دهد ؟ ابدا.
جامعه هم چنین است. یک جامعه اسلامی این طور است بلکه صد درجه برتر و بالاتر. شما کدام انسان را پیدا می کنید که از پزشک بی نیاز باشد؟ یا انسان باید خودش پزشک بدن خود باشد ، یا باید دیگران پزشک باشند و او را معالجه کنند ، متخصص چشم ، متخصص گوش و حلق و بینی ، متخصص مزاج ، متخصص اعصاب. انسان همیشه انواع پزشکها را در نظر می گیرد برای آنکه اندامش را تحت نظر بگیرند، ببینند در چه وضعی است. آن وقت جامعه نظارت و بررسی نمی خواهد؟! جامعه رسیدگی نمی خواهد؟! آیا چنین چیزی امکان دارد؟! ابداً.
حسین بن علی (علیه السّلام) در راه امر به معروف و نهی از منکر ، یعنی در راه اساسی ترین اصلی که ضامن بقاء اجتماع اسلامی است، کشته شد ، در راه آن اصلی که اگر نباشد ، دنبالش متلاشی شدن است ، دنبالش تفرق است ، دنبالش تفکک و از میان رفتن و گندیدن پیکر اجتماع است. بله ، این اصل، این مقدار ارزش دارد. آیات قرآن در این زمینه بسیار زیاد است.
قرآن کریم بعضی از جوامع گذشته را که یاد می کند و می گوید اینها متلاشی و هلاک شدند ، تباه و منقرض شدند، می فرماید : به موجب اینکه در آنها نیروی اصلاح نبود ، نیروی امر به معروف و نهی از منکر نبود ، حس امر به معروف و نهی از منکر در میان این مردم زنده نبود.
حال ببینیم امر به معروف و نهی از منکر چه شرایطی دارد و چگونه ما می توانیم امر به معروف و نهی از منکر کنیم؟ اولاً معروف یعنی چه؟ منکر یعنی چه؟ امر به معروف و نهی از منکر یعنی چه؟ اسلام از باب اینکه نخواسته موضوع امر به معروف و نهی از منکر را به امور معین، مثل عبادات، معاملات، اخلاقیات، محیط خانوادگی و . . . محدود کند ، کلمه عام آورده است : معروف ، یعنی هر کار خیر و نیکی. امر به معروف لازم است . نقطه مقابلش : هر کار زشتی . نگفت شرک یا فسق یا غیبت یا دروغ یا نمیمه (۹) یا تفرقه اندازی یا ربا یا ریا ، بلکه گفت : منکر : هر چه که زشت و پلید است.
[امر] یعنی فرمان ،[نهی] یعنی باز داشتن، جلو گیری کردن. اما این فرمان یعنی چه؟ آیا مقصود از این فرمان، فرمان لفظی است؟ آیا امر به معروف و نهی از منکر فقط در مرحله لفظ است؟ فقط باید با زبان امر به معروف و نهی از منکر کرد؟ خیر، امر به معروف و نهی از منکر در مرحله دل و ضمیر هست، در مرحله زبان هست، در مرحله دست و عمل هم هست. تو باید با تمام وجودت آمر به معروف و ناهی از منکر باشی. از علی بن ابی طالب (علیه السلام) سؤال کردند اینکه قرآن در مورد بعضی از زنده های روی زمین می گوید اینها مرده اند، یعنی چه؟ میت الاحیاء مرده در میان زنده ها کیست و چیست؟ فرمود : مردم چند طبقه اند، بعضی وقتی که منکرات را می بینند در ناحیه دل متاثر می شوند، تا مغز استخوانشان می سوزد ، زبانشان به سخن در می آید، انتقاد می کنند ، می گویند، ارشاد می کنند، به این مرحله هم قانع نشده وارد مرحله عمل می شوند، با هر نوع عملی که شده است، با مهربانی باشد ، با خشونت باشد، با زدن باشد، با کتک خوردن باشد، بالاخره هر عملی را که وسیله ببینند برای اینکه با آن منکر مبارزه کنند انجام می دهند. فرمود این یک زنده به تمام زنده است. بعضی دیگر ، وقتی که منکرات را می بینند دلشان آتش می گیرد ، به زبان می گویند، داد و فریاد می کنند، استغاثه می کنند، نصیحت می کنند، موعظه می کنند ولی پای عمل که در میان می آید ، دیگر مرد عمل نیستند.
فرمود : این هم دو سه خصلت از حیات را دارا است، ولی یک خصلت از حیات را ندارد.
صنف سوم : دلش آتش می گیرد، اما فقط جوش می زند، فقط ناراحت می شود. مثلا روزنامه را می خواند می بیند ایام عید نمی خواهند احترام حسین بن علی را حفظ کنند. روزنامه ها تبلیغ می کنند، رادیو هم تبلیغ می کند که از این فرصت برای تفریح استفاده کنید. چه نشسته اید! نصف مردم تهران رفتند، جاها را گرفتند ، ده روز تعطیلی دارید. اینها را می خواند، در دل می گوید اینها چه کسانی هستند؟! چرا با حسین بن علی (علیه السلام) مبارزه می کنند ؟! چرا یک نفر، یک کلمه در روزنامه یا جای دیگر نمی نویسد که بابا! تفریح، وقت زیادی دارد. (۱۰) ما مدعی هستیم که حسین بن علی با روح ما پیوند دارد. ما از این مکتب استفاده ها کرده ایم و می کنیم. این کشور ، کشور حسین بن علی است ، کشور شیعه است.
حسین بن علی شعار این ملت است، شعار این کشور است. این ، اهانت به حسین بن علی است که شما این ایام را به دنبال تفریح و تفنن بروید! در روزنامه می خواند، جوش هم می زند اما حاضر نیست یک کلمه حتی به رفیقش بگوید که احترام حسین بن علی را حفظ کن ، تا سوم[ شهادت] حسین بن علی باش.
لااقل این مقدار احترام اباعبدالله را حفظ کنید. ما حسین را نگهداری نکرده ایم، حسین بوده است که تاکنون ما را نگهداری کرده است. به قول اقبال لاهوری [هیچوقت مسلمانان اسلام را نگهداری نکرده اند، همیشه اسلام بوده است که مسلمانان را نگهداری کرده است]. هر وقت خطر عمیقی کشور را تهدید می کند، آن وقت می بینید می آیند سراغ علی بن ابی طالب و نهج البلاغه اش . سراغ حسین بن علی و یاد او.
ما از آن مردمی هستیم که : اذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین فلما نجیهم الی البر اذا هم یشرکون (۱۱). بعضی از مردم سوار کشتی که می شوند، هنگامی که دریا طوفانی می شود صدای یا الله یا الله ، خدا خدایشان بلند است با خلوص نیت، درباره چیزی جز خدا فکر نمی کنند، ولی وقتی خدا نجاتشان می دهد، به ساحل نجات که می رسند، وقتی خطر را دور می بینند، به کلی یادشان می رود ، منکر خدا می شوند، برای خدا مشرک می سازند. ما در همین کشور خودمان مگر ندیدیم حدود بیست و پنج سال پیش چقدر نام حسین بن علی و علی بن ابی طالب را آنها که نمی بردند، می بردند! همین که نجات پیدا کردند، گفتند ما بابک خرم دین داشتیم، المقنع داشتیم، مازیار داشتیم. وقتی که خطری این ملت را تهدید می کند ، بابک خرم دین کدام جهنم دره است؟! به جنگ حسین بن علی می آیند، قهرمان در مقابل او درست می کنند. خجالت نمی کشند!
به جای اینکه افتخار کند اسم پسرش را حسین بگذارد، بابک و مازیار و جمشید و فرشید می گذارد! به خدا تمام این ها مبارزه با اسلام است، میراندن اسلام است. شعارهای دین را زنده نگهدارید. یکی از شعارهای دین اسمهاست . من نمی فهمم اینکه می گویند فلان اسم دمده شده ، کهنه شده، یعنی چه؟ مگر اسم هم نو و کهنه دارد . چون اسم فلان کلفت فاطمه است، پس فاطمه ، اسم کلفتهاست! خیلی عجیب است! پس دیگر ما اسم دخترمان را فاطمه نگذاریم! همین ، خودش یک امر به معروف و نهی از منکر است. یک درجه امر به معروف و نهی از منکر این است که مردم! بر فرزندانتان اسمهای اسلامی بگذارید. (این امر به معروف است) . مبارزه کنید با اسمهای غیر اسلامی . ( این نهی از منکر است ) . برای موسساتتان نام اسلامی بگذارید. نامهای اسلامی را زنده نگهدارید. زبان اسلام را زنده نگهدارید. زبان عربی ، زبان یک قوم نیست، زبان اسلام است. زبان عربی زبان عرب نیست، زبان اسلام است.
اگر قرآن نبود اصلاً این زبان در دنیا وجود نداشت . از اهم وظایف ما این است که این زبان را حفظ کنیم. هر فرهنگی، هر تمدنی اگر بخواهد زنده بماند، باید زبانش زنده بماند. اگر زبانش مرد خودش مرده است. این مبارزه علنی را که با زبان عربی می بینید باید بیدار بشوید، باید بفهمید، باید شعور داشته باشید، عقل داشته باشید، و الله این، مبارزه با اسلام است. با حروف الفبا که کسی مبارزه ندارد. به خدا قسم ما در مقابل زبان عربی وظیفه داریم که این زبان اسلام را حفظ کنیم، نگهداری کنیم. کی جلوی شما را گرفته است؟ کلاسهایی تشکیل بدهید و از کسانی که زبان عربی را می دانند دعوت کنید، خودتان، همسرتان، فرزندانتان، این زبان را یاد بگیرید. اگر یاد بگیرید نه تنها ضرر نکرده اید، خیلی هم سود برده اید چون یکی از زبانهای زنده دنیاست. این همه انگلیسی زبانها زبانشان را تبلیغ کردند و آن را آنچنان به ما تحمیل کردند که تا اندرون خانه های ما نفوذ کرده است. برای چه؟ دلشان به حال ما سوخته بود؟ برای اینکه عادتشان را به ما تحمیل کنند، افکارشان را به ما تحمیل کنند، تمدن خودشان را به ما تحمیل کنند ، روح خودشان را بر روح ما تحمیل کنند، برای اینکه روح ما را خرد کنند.
چقدر ما مسلمانها غافل بودیم و هستیم. نه تنها ما ایرانیها، به هر جای دنیای اسلام که انسان قدم می گذارد، می بیند قرنها در خواب بوده اند.
خوشبختانه کم کم مسلمانان در حال بیداری هستند . چقدر انسان باید متأسف و متاثر باشد که دو نفر مسلمان از دو کشور مختلف وقتی یکدیگر را در مکه یا مدینه ملاقات می کنند، زبان یکدیگر را نمی فهمند، باید با زبان انگلیسی تفاهم کنند. اینها نقشه های سیصد چهار صد ساله است. آیا هنوز وقت آن نرسیده که ما اندکی در مقابل این نقشه ها بیدار شویم؟! کنتم خیر امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر. (۱۲) این وظیفه بزرگ (امر به معروف و نهی از منکر) دو رکن ، دو شرط اساسی دارد : یکی از آنها رشد ، آگاهی و بصیرت است. حالا که من گفتم امر به معروف و نهی از منکر، لابد همه ما خیال کردیم که خوب از اینجا برویم و امر به معروف و نهی از منکر کنیم. از شما می پرسیم اصلاً من و شما می فهمیم که امر به معروف و نهی از منکر چیست و چگونه باید انجام شود؟ تا حالا که امر به معروف و نهی از منکرهای ما در اطراف دگمه لباس و بند کفش مردم بوده است، در حول و حوش موی سر و دوخت لباس مردم بوده است! ما اصلاً معروف چه می شناسیم که چیست؟ منکر چه می شناسیم که چیست؟ ما گاهی معروفها را به جای منکر می گیریم و منکرها را به جای معروف.
بهتر اینکه ما جاهلها امر به معروف و نهی از منکر نکنیم. چه منکرها که به نام امر به معروف و نهی از منکر به وجود نیامد. آگاهی و بصیرت می خواهد، خبرت و خبر و یت می خواهد ، دانایی ، روانشناسی و جامعه شناسی می خواهد تا انسان بفهمد که چگونه امر به معروف و نهی از منکر کند ، یعنی راه معروف را تشخیص بدهد، ببیند معروف کجاست ، منکر را تشخیص بدهد ، ریشه منکر را به دست بیاورد، از کجا آن منکر سرچشمه می گیرد. و لهذا ائمه دین فرموده اند : جاهل بهتر است امر به معروف و نهی از منکر نکند. چرا؟ لانه ما یفسده اکثر مما یصلحه. (۱۳) چون جاهل هنگامی که امر به معروف و نهی از منکر می کند، می خواهد بهتر کند بدتر می کند. و چقدر در این زمینه مثالها زیاد است.
شاید شما بگوئید ما جاهلیم، پس امر به معروف و نهی از منکر از ما ساقط شد! جواب شما را داده اند. قرآن می فرماید : لِّیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَهٍ وَیَحْیَى مَنْ حَیَّ عَن بَیِّنَهٍ (۱۴).لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ (۱۵). از یکی از معصومین می پرسند : بعضی از مردم جاهلند، در روز قیامت با اینها چگونه عمل می شود؟ می فرماید : در آن روز عالمی را می آورند که عمل نکرده است ، می گویند چرا عمل نکردی؟ جواب ندارد، باید به سرنوشت ننگین و سهمگین خود دچار شود. شخصی را می آورند و می گویند : تو چرا عمل نکردی؟ می گوید نمی دانستم ، نمی فهمیدم! می گویند: هلا تعلمت، (۱۶) نمی دانم ، نمی فهمم هم عذر شد؟! خدا عقل را برای چه آفریده است؟ برای اینکه بفهمی، موشکافی کنی، بروی کاوش کنی، تحقیق کنی قارعه حتی تحل بنا (۱۷) ، مردم ما نادان شده اند ، بلایایی را که به آنها رو می آورد، تا رو نیاورده تشخیص نمی دهند، پیش بینی ندارند.
باید پیش بینی کنند. نه تنها باید به اوضاع زمان خودشان آگاه باشند بلکه باید آنچنان جامعه شناس باشند که مصائبی را که در آینده می خواهد پیش بیاید تشخیص بدهند و بفهمند که در پنجاه سال بعد چنین خواهد شد.
وَلَقَدْ آتَیْنَا إِبْرَاهِیمَ رُشْدَهُ (۱۸) یکی از چیزهایی که به نهضت حسین بن علی (علیه السّلام) ارزش زیاد می دهد روشن بینی است . روشن بینی یعنی چه؟ یعنی حسین ( علیه السلام ) در آنروز چیزهایی را در خشت خام دید که دیگران در آینه هم نمی دیدند. ما امروز نشسته ایم و اوضاع آن زمان را تشریح می کنیم. ولی مردمی که در آن زمان بودند آنچنان که حسین بن علی (علیه السلام) می فهمید ، نمی فهمیدند.
شب تاسوعاست. ذکر خیری از آن مجاهد فی سبیل الله ، آمر به معروف و ناهی از منکر، کسی که حسین بن علی (علیه السّلام) از او در کمال رضایت بود، حضرت عباس (علیه السلام) بکنیم .روابط ، در آن زمان مثل این زمان نبود . حوادثی را که در شام اتفاق می افتاد، مردمی که در کوفه یا مدینه بودند، خیلی دیگر خبردار می شدند و گاهی هیچ خبردار نمی شدند. بهترین دلیلش داستان اهل مدینه است : حسین بن علی در مدینه قیام می کند ، بیعت نمی کند . می رود مکه. بعد آن جریانها پیش می آید تا شهید می شود. تازه عامه مردم مدینه چشمهایشان را می مالند ، که چرا حسین بن علی شهید شد؟ برویم شام مرکز خلافت تا ببینیم قضیه از چه قرار بوده؟ یک هیئت هفت هشت نفری را مأمور این کار می کنند. می روند به هشام مدتی در آنجا می مانند، تحقیق می کنند، حتی با خلیفه ملاقات می کنند، اوضاع و احوال را کاملاً می بینند و بر می گردند. وقتی مردم از آنها می پرسند قضیه از چه قرار بود، می گویند : نپرسید که ما در مدتی که در شام بودیم، می ترسیدیم که از آسمان سنگ ببارد و ما هم از بین برویم. ( تازه آن حرفی را که اباعبدالله (علیه السّلام) گفت : و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید (۱۹) می فهمند و اعتراف می کنند که راست گفت حسین بن علی. ) گفتند : مگر چه قضیه ای بود؟ گفتند : همین قدر به شما بگوییم که ما از نزد کسی آمده ایم که علناً شراب می نوشد ، علنا سگ بازی می کند، یوز بازی می کند ، هر فسقی را انجام می دهد ( و حتی آنها در تعبیر خودشان گفتند ) و با مادر خود زنا می کند، با محارم خود زنا می کند. تازه پیش بینی اباعبدالله را فهمیدند که حسین از روز اول اینها را می دانست.
در عاشورا هم فرمود که اینها مرا خواهند کشت اما من امروز به شما می گویم که بعد از کشتن من ، اینها دیگر نخواهند توانست به حکومت خودشان ادامه دهند، آل ابی سفیان دیگر رفتند. آل ابوسفیان که خیلی زود رفتند ، بلکه آل امیه نتوانستند به حکومت خود ادامه دهند چرا که بعد بنی العباس بر همین اساس آمدند و خلافت را از آنها تصاحب کردند و پانصد سال خلافت کردند ، و حکومت بنی امیه بعد از قضیه کربلا ، دائماً متزلزل بود. چه اثری از این بهتر و بیشتر که در میان خود بنی امیه مخالف پیدا کرد.
اینها نیروی معنویت را می رساند، همین ابن زیاد با آن شقاوت، برادری دارد به نام عثمان بن زیاد.
عثمان آمد به برادرش گفت : برادر! من دلم می خواست تمام اولاد زیاد به فقر و ذلت و نکبت و بدبختی دچار می شدند و چنین جنایتی در خاندان ما پیدا نمی شد. مادرش مرجانه یک زن بدکاره است. وقتی که پسرش چنین کاری را کرد، به او گفت : پسرم! این کار را کردی ولی بدان که دیگر بویی از بهشت به مشامت نخواهد رسید . مروان حکم ، آن شقی ازل و ابد ، برادری دارد به نام یحیی بن حکم. یحیی در مجلس یزید به عنوان یک معترض از جا بلند شد ، گفت : سبحان الله ! اولاد سمیه ( یعنی اولاد مادر زیاد ) ، دختران سمیه باید محترم باشند، ولی آل پیغمبر را تو به این وضع در این مجلس حاضر کرده ای؟! آری ، ندای حسینی از درون خانه اینها بلند شد.
داستان هند زن یزید را هم شنیده اید که از اندرون خانه یزید حرکت کرد و به عنوان یک معترض به وضع موجود به سوی او آمد و یزید مجبور شد اصلا تکذیب بکند ، بگوید اصلا من راضی به این کار نبودم ، این کار را من نکردم ، عبیدالله زیاد از پیش خود کرد.
آخرین پیش بینی امام حسین (علیه السّلام) این بود : یزید می میرد . یزید آن دو سه سال بعد را با یک نکبتی حکومت می کند و بعد می میرد. پسرش معاویه بن یزید که خلیفه و ولیعهد اوست و معاویه این اوضاع را برای اینها تاسیس کرده بود ، بعد از چهل روز رفت بالای منبر و گفت ایها الناس! جد من معاویه با علی بن ابی طالب جنگید و حق با علی بود نه با جد من ، پدرم یزید با حسین بن علی جنگید و حق با حسین بود نه با پدرم، و من از این پدر بیزاری می جویم. من خودم را شایسته خلافت نمی دانم و برای اینکه مثل گناهانی که جد و پدرم مرتکب شدند، مرتکب نشوم، اعلان می کنم که از خلافت کناره گیری می کنم. کنار رفت.
این نیروی حسین بن علی (علیه السّلام) بود، نیروی حقیقت بود. در دوست و دشمن اثر گذاشت.
امام صادق (علیه السّلام) فرمود : رحم الله عمی العباس لقد آثر و ابلی بلاء حسنا (۲۰) . فرمود: خدا رحمت کند عموی ما عباس را ، عجب نیکو امتحان داد ، ایثار کرد و حداکثر آزمایش را انجام داد. برای عموی ما عباس مقامی در نزد خداوند است که تمام شهیدان غبطه مقام او را می برند.
اینقدر جوانمردی، اینقدر خلوص نیت ، اینقدر فداکاری ! ما تنها از ناحیه پیکر عمل نگاه می کنیم، به روح عمل نگاه نمی کنیم تا ببینیم چقدر اهمیت دارد.
شب عاشورا است. عباس در خدمت اباعبدالله (علیه السلام) نشسته است.
در همان وقت یکی از سران دشمن می آید ، فریاد می زند عباس بن علی و برادرانش را بگویید بیایند . عباس می شنود ولی مثل اینکه ابداً نشنیده است ، اعتنا نمی کند. آنچنان در حضور حسین بن علی مؤدب است که آقا به او فرمود : جوابش را بده هر چند فاسق است. می آید می بیند شمر بن ذی الجوشن است.
روی یک علاقه خویشاوندی دور که از طرف مادر با عباس دارد و هر دو از یک قبیله اند، وقتی که از کوفه آمده است به خیال خودش امان نامه ای برای ابوالفضل و برادران مادری او آورده است. به خیال خودش خدمتی کرده است. تا حرف خودش را گفت ، عباس(علیه السّلام) پرخاش مردانه ای به او کرد ، فرمود : خدا تو را و آن کسی که این امان نامه را به دست تو داده است ، لعنت کند. تو مرا چه شناخته ای؟ درباره من چه فکر کرده ای؟ تو خیال کرده ای من آدمی هستم که برای حفظ جان خودم، امامم ، برادرم حسین بن علی علیه السلام را اینجا بگذارم و بیایم دنبال تو؟ آن دامنی که ما در آن بزرگ شده ایم و آن پستانی که از آن شیر خورده ایم ، اینطور ما را تربیت نکرده است.
جناب ام البنین همسر علی (علیه السلام) چهار پسر از علی دارد. مورخین نوشته اند علی (علیه السّلام) مخصوصاً به برادرش عقیل توصیه می کند که زنی برای من انتخاب کن که ولدتها الفحوله، از شجاعان زاده شده باشد، از شجاعان ارث برده باشد . لتلدلی ولدا شجاعاً می خواهم از او فرزند شجاع به دنیا بیاید. البته در متن تاریخ ندارد که علی (علیه السّلام) گفته باشد هدف و منظور من چیست. اما آنها که به روشن بینی علی معترف و مؤمنند ، می گویند علی آن آخر کار را پیش بینی می کرد . عقیل ، ام البنین را انتخاب می کند، به آقا عرض می کند که این زن از نوع همان زنی است که تو می خواهی. چهار پسر که ارشدشان وجود مقدس اباالفضل العباس است از این زن به دنیا می آیند. هر چهار پسر در کربلا در رکاب ابا عبدالله حرکت می کنند و شهید می شوند. وقتی که نوبت بنی هاشم رسید، اباالفضل که برادر ارشد بود، به برادرانش گفت : برادرانم من دلم می خواهد شما قبل از من به میدان بروید، چون می خواهم اجر شهادت برادر را ادراک کرده باشم. گفتند هر چه تو امر کنی . هر سه نفر شهید شدند ، بعد ابالفضل قیام کرد. این زن بزرگوار ( ام البنین ) که تا آنوقت زنده بود ولی در کربلا نبود ، شهادت چهار پسر رشید خود را درک کرد و در سوگ آنها نشست. در مدینه برایش خبر آمد که چهار پسر تو در خدمت حسین بن علی (علیه السلام) شهید شدند . برای این پسرها ندبه و گریه می کرد. گاهی سر راه عراق و گاهی در بقیع می نشست و ندبه های جانسوزی می کرد. زنها هم دور او جمع می شدند.
مروان حکم که حاکم مدینه بود، با آن همه دشمنی و قساوت ، گاهی به آنجا می آمد و می ایستاد و می گریست. از جمله ندبه هایش اینست :
لا تدعونی ویک ام البنین * تذکرینی بلیوث العرین
کانت بنون لی ادعی بهم * والیوم اصبحت و لامن بنین
[ ای زنان ، من از شما یک تقاضا دارم و آن این است که بعد از این مرا با لقب ام البنین نخوانید. چون ام البنین یعنی مادر پسران ، مادر شیر پسران. دیگر مرا به این اسم نخوانید. شما وقتی مرا به این اسم می خوانید، به یاد فرزندان شجاعم می افتم و دلم آتش می گیرد. زمانی من ام البنین بودم ولی اکنون ام البنین و مادر پسران نیستم].
مرثیه ای دارد راجع به خصوص اباالفضل العباس :
یامن رای العباس کر علی جماهیر النقد * و وراه من ابناء حیدر کل لیث ذی لبد
انبئت ان ابنی اصیب براسه مقطوع ید * ویلی علی شبلی امال برأسه ضرب العمد
لو کان سیفک فی یدیک لمادنی منه احد
می گوید: ای چشمی که در کربلا بودی و آن منظره ای را که عباس من ( شیر بچه من ) حمله می کرد ، می دیدی و دیده ای! ای مردمی که آنجا حاضر بوده اید! برای من داستان نقل کرده اند ، نمی دانم این داستان راست است یا نه؟ انبئت ان ابنی اصیب براسه مقطوع ید، یک خبر خیلی جانگداز به من داده اند، نمی دانم راست است یا نه؟ به من گفته اند که اول دستهای پسرت بریده شد. بعد در حالی که فرزند تو دست در بدن نداشت یک مرد لعین ناکس آمد و عمودی آهنین بر فرق او زد . ویلی علی شبلی امال براسه ضرب العمد. وای بر من ، وای بر من که می گویند بر سر شیر بچه ام عمود آهنین فرود آمد] . بعد می گوید[ عباس جانم ! فرزند عزیزم! من خودم می دانم که اگر دست در بدن داشتی هیچکس جرات نزدیک شدن به تو را نمی کرد).
ولا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

 پی نوشت ها:
۱ سوره توبه ، آیه ۱۱۲.
۲ زیارت وارث.
۳ چون زکات تنها پول دادن نیست . ثروت ، زکاتی دارد ، نطق زکاتی دارد ، فکر و مغز زکات دارد ، بدن انسان مجموعاً زکات دارد : دست و پا هر یک زکاتی دارند ، چشم زکاتی دارد ، گوش زکاتی دارد . یعنی هر نعمتی که خدا می دهد وقتی شما بهره ای از آن نعمت را در خدمت مخلوقات خدا قرار می دهید ، زکات داده اید.
در قرآن می خوانید الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ ( سوره بقره ، آیه ۳ ) متقین کسانی هستند که به غیب و ماوراء محسوسات ایمان دارند، نماز را بپا می دارند و از آنچه ما به آنها انعام کرده ایم می بخشند. وقتی که معصوم می پرسند یعنی چه از آنچه که ما به آنها داده ایم؟ امام می فرماید : ای مما علمناهم یعلمون، به موضوع مال و ثروت اختصاص نمی دهد. یکی از مصداقهایش این است که اگر شما عالم هستید، اگر می دانید چیزی را که دیگران نمی دانند ، اگر علم مفیدی برای بشر نزد شما هست، انفاق و زکات آن در راه خدا این است که محتاجان برسانید. این هم زکات و انفاق است.
۴ سوره توبه ، آیه ۱۱۲.
۵ سوره انعام ، آیه ۱۱.
۶ نهج البلاغه ، کلمات قصار ۷۰.
۷ نهج البلاغه ، خطبه ۲۱۴.
۸ نهج البلاغه ، خطبه ۱۲۹.
۹ سخن چینی.
۱۰ باید توجه داشت که این سخنرانیها در زمان رژیم منحوس گذشته ایراد شده است.
۱۱ سوره عنکبوت ، آیه ۶۵.
۱۲ سوره آل عمران ، آیه ۱۱۰.
تو باید از آن کسانی باشی که نه تنها اوضاع زمان خودت را درک بکنی ، بلکه باید آینده را هم بفهمی و درک بکنی. امیرالمؤمنین فرمود : و لا نتخوف
۱۳ کافی ج ۱ ص ۴۴ ، باب عمل بدون علم .
۱۴ سوره انفال ، آیه ۴۲.
۱۵ سوره نساء ، آیه ۱۶۵.
۱۶ امالی مفید ص ۲۲۸.
۱۷ نهج البلاغه ، خطبه ۳۲.
۱۸ سوره انبیاء ، آیه ۵۱.
۱۹ مقتل مقرم ص ۱۴۶.
۲۰ ابصار العین ص ۲۶.
————————————-

برگرفته از: پایگاه اطلاع رسانی تبیان زنجان
منبع: http://www.aftabir.com