مدت زمان باقی مانده از بروزرسانی و تکمیل شدن کامل وب سایت
روز
ساعت
دقیقه
ثانیه

دیدار علماء و روحانیون

دیدار علماء و روحانیون

بسم ‏الرّحمن ‏الرّحیم‏

اوّلاً به آقایان محترم، علما و روحانیون و خطباى محترمِ حاضر در جلسه، خوشامد عرض مى‏کنم و این فرصت را براى طرح مسائلى که امروز به سرنوشت اسلام و انقلاب ارتباط پیدا مى‏کند مغتنم مى‏شمارم.
در قضیه حرکت عاشورا، نکات بسیار زیادى هست که اگر دنیاى اسلام و متفکّرین جهان اسلام درباره آنها، از ابعاد مختلف بررسى کنند، راههاى زندگى اسلامى و تکلیف نسلهاى مسلمان در شرایط مختلف، از این حادثه وآنچه‏که از مقدّمات و مؤخّرات، آن را احاطه کرده است، معلوم خواهد شد.
یکى از این درسها، این نکته مهم است که حسین بن على علیه‏الصّلاهوالسّلام، در یک فصل بسیار حسّاس تاریخ اسلام، وظیفه اصلى را از وظایف گوناگون و داراى مراتب مختلف اهمیت، تشخیص داد و این وظیفه را به انجام رساند. او در شناخت چیزى که آن روز دنیاى اسلام به آن احتیاج داشت، دچار توهّم و اشتباه نشد. در حالى که این، یکى از نقاط آسیب‏پذیر در زندگى مسلمین، در دورانهاى مختلف است؛ یعنى این‏که، آحاد ملت و راهنمایان آنها و برجستگان دنیاى اسلام، در برهه‏اى از زمان، وظیفه اصلى را اشتباه کنند. ندانند چه چیز اصلى‏است و باید به آن پرداخت و باید کارهاى دیگر را – اگر لازم شد – فداى آن کرد؛ و چه چیز فرعى و درجه دوم است و هر حرکت و کارى را به قدر خودِ آن باید اهمیّت داد و برایش تلاش کرد.
درهمان زمانِ حرکت اباعبداللَّه علیه‏السّلام، کسانى بودند که اگر با آنها در باب این قضیه صحبت مى‏شد که «اکنون وقت قیام است» و مى‏فهمیدند که این کار، به دنبال خود مشکلات و دردسرهایى دارد، به تکالیف درجه دو مى‏چسبیدند؛ کما این‏که دیدیم، عدّه‏اى همین کار را کردند. در میان آنهایى که با امام حسین علیه‏السّلام، حرکت نکردند و نرفتند، آدمهاى مؤمن و متعهّد وجود داشت. این‏طور نبود که همه، اهل دنیا باشند. آن روز در بین سران و برگزیدگان دنیاى اسلام، آدمهاى مؤمن و کسانى که مى‏خواستند طبق وظیفه عمل کنند، بودند؛ امّا تکلیف را نمى‏فهمیدند؛ وضعیت زمان را تشخیص نمى‏دادند؛ دشمن اصلى را نمى‏شناختند و کار اصلى و محورى را با کارهاى درجه دو و درجه سه، اشتباه مى‏کردند. این، یکى از ابتلائات بزرگ دنیاى اسلام بوده است. امروز هم ممکن است ما دچار آن شویم، و آنچه را که مهم است، با چیز کم اهمیّت‏تر اشتباه کنیم. باید وظیفه اساسى را که قوام و حیات جامعه به آن است، پیدا کرد.
روزى در همین کشور ما، مبارزات ضدّ استعمارى و ضدّ استبدادى و ضدّ دستگاه کفر و طاغوت، مطرح بود؛ اما بعضى، این تکلیف را تشخیص نمى‏دادند و به کارهاى دیگر چسبیده بودند. احیاناً اگر کسى تدریسى داشت، اگر تألیفى داشت، اگر یک حوزه کوچک تبلیغى داشت، اگر هدایت جمع محدودى از مردم در کارهاى دینى برعهده او بود، فکر مى‏کرد اگر به آن مبارزه بپردازد، آن کارها معطل خواهد ماند! مبارزه به آن عظمت و به آن اهمیت را ترک مى‏کرد، براى این‏که از این کارها باز نماند! یعنى اشتباه در شناختنِ آنچه لازم بود، آنچه مهم بود و آنچه اهمّ بود.
حسین‏بن‏على علیه‏السّلام، در بیانات خود فهماند که براى دنیاى اسلام در چنین شرایطى، مبارزه با اصل قدرت طاغوتى و اقدام براى نجات انسانها از سلطه شیطانى و اهریمنى این قدرت، واجبترین کارهاست. بدیهى است که حسین بن على علیه‏السّلام، اگر در مدینه مى‏ماند و احکام الهى را در میان مردم تبلیغ و معارف اهل بیت رابیان مى‏کرد، عدّه‏اى را پرورش مى‏داد. اما وقتى براى انجام کارى به سمت عراق حرکت مى‏کرد، از همه این کارها باز مى‏ماند: نماز مردم را نمى‏توانست به آنها تعلیم دهد؛ احادیث پیغمبر را نمى‏توانست به مردم بگوید؛ حوزه درس و بیان معارف او تعطیل مى‏شد و از کمک به ایتام و مستمندان و فقرایى که در مدینه بودند، مى‏ماند. اینها هر کدام وظیفه‏اى بود که آن حضرت انجام مى‏داد. اما همه این وظایف را، فداى وظیفه مهمتر کرد. حتّى آنچنان که در زبان همه مبلّغین و گویندگان هست، زمان حجّ بیت‏اللَّه و در هنگامى که مردم براى حج مى‏رفتند، این، فداى آن تکلیف بالاتر شد.
آن تکلیف چیست؟ همان‏طور که فرمود، مبارزه با دستگاهى که منشأ فساد بود: «اُریدُ اَن اَمُرَ بالْمَعْروف وَاَنْهى‏ عَنِ الْمُنْکَر وَ اَسیرَ بِسیره جَدّى(۱).» یا آن‏چنان که در خطبه دیگرى در بین راه فرمود: «اَیهاالنّاس! اِنَّ رَسول‏اللَّه، صلّى‏اللَّه‏علیه‏وآله، قال مَنْ رأى‏ سُلطاناً جائراً مُسْتَحِلّاً لِحُرَمِ اللَّه، ناکِثاً لِعَهْداللَّه [تا آخر] فَلَمْ یُغَیِّر عَلَیْهِ بِفِعْلٍ و لا قَولٍ کانَ حَقاً عَلَى‏اللَّه اَنْ یَدخل یُدْخِلَهُ مُدْخِلَه(۲).» یعنى اغاره یا تغییر، نسبت به سلطان ظلم و جور؛ قدرتى‏که فساد مى‏پراکند و دستگاهى که انسانها را به‏سمت نابودى و فناى مادّى و معنوى مى‏کشاند. این، دلیل حرکت حسین بن على علیه‏السّلام است که البته این را، مصداق امر به معروف و نهى از منکر هم دانسته‏اند؛ که در باب گرایش به تکلیف امر به معروف و نهى از منکر، به این نکات هم باید توجّه شود. لذاست که براى تکلیف اهمّ، حرکت مى‏کند و تکالیف دیگر را – ولو مهم – فداى این تکلیف اهمّ مى‏کند. تشخیص مى‏دهد که امروز، کار واجب چیست؟ هر زمانى، یک حرکت براى جامعه اسلامى متعیّن است. یک دشمن و یک جبهه خصم، جهان اسلام و مسلمین را تهدید مى‏کند. آن را باید شناخت. اگر در شناخت دشمن اشتباه کردیم، در جهتى که از آن جهت، اسلام و مسلمین خسارت مى‏بینند و به آنها حمله مى‏شود، دچار اشتباه شده‏ایم. خسارتى که پیدا خواهد شد، جبران‏ناپذیر است. فرصتهاى بزرگ از دست مى‏رود. امروز ما در دنیاى اسلام، مکلَّفیم که همین هشیارى و توجّه و دشمن‏شناسى و تکلیف‏شناسى را به اعلا درجه ممکن، براى امّت اسلام، جهان اسلام و ملت خودمان تدارک ببینیم. امروز با توجّه به تشکیل حکومت اسلامى و برافراشته شدن پرچم اسلام – چیزى که در طول تاریخ اسلام، بعد از صدرِ اوّل تا امروز سابقه ندارد – چنین امکانى در اختیار مسلمانان است. امروز ما دیگر حق نداریم در شناخت دشمن اشتباه کنیم. حق نداریم در آگاهى نسبت به جهت و حمله تهاجم، دچار اشتباه شویم. لذا، از اوّل پیروزى انقلاب تا امروز، همه تلاش امام بزرگوار و دیگر کسانى‏که در راه آن بزرگوار حرکت کردند – عَلى‏ اِخْتِلافِ مَراتِبِهْم: بر حسب امکان وتوانایى وبینششان – این بوده است که معلوم شود در دنیاى امروز،براى مسلمانان، براى جامعه اسلامى در ایران و براى پایه‏هاى عدل و حق، چه تهدیدى از همه بالاتر و چه دشمنى از همه خطرناکتر است؟ امروز هم، مثل تمام این سالهاى متمادى، دشمنى اساسى، حمله بزرگ و خطر بنیان کن از سوى سلطه جهانى و سلطه کفر و استکبار جهانى است. این، بزرگترین خطرى است که اسلام و مسلمین را تهدید مى‏کند.
درست است که ضعفهاى درونى یک جامعه، زمینه‏ساز حمله دشمن است؛ اما همین ضعفها را هم، دشمن با ابزارها و امکانات خود بر یک جامعه سالم تحمیل مى‏کند. نباید دچار اشتباه شویم. جهت حرکت جامعه اسلامى، امروز باید همان جهتِ ضدّ استکبارى و ضدّ سلطه جهانى باشد که متأسفانه پنجه بر همه دنیاى اسلام افکنده است. با اسلام دشمنند؛ با بیدارى مسلمین دشمنند؛ باایران اسلامى، به خاطر اسلامى بودنش دشمنند. همه تلاش آنها این است که حرکت اسلامى در دنیا زنده نشود. در رأس این خصومت – البته – دولت متجبّر و متجاوز امریکاست و پشت سرِ او، همه قدرتهاى کوچک وبزرگى که نسبت به اسلام، خصومت دیرین دارند، یا اصطکاک منافع دارند، یا از اسلام مى‏ترسند. با ایران اسلامى هم که دشمنند، به سبب همین است که بیدارى اسلامى، از این‏جا جوشید و امروز ملتهاى مسلمان در هرجاى دنیا که هستند، امیدشان را از این حرکت و این انقلابِ پیروز مى‏گیرند و گامهایشان را محکم مى‏کنند و به پیش مى‏روند. اگر بتوانند، اسلام را در این نقطه، العیاذباللَّه، شکست دهند، بزرگترین پیروزى خود را در مقابل موج اسلامى در سرتاسر عالم به دست آورده‏اند. این، آن حقیقتى است که امروز وجود دارد.
نباید در شناخت دشمن اشتباه کرد. نباید این گمان و تصوّر را پیدا کرد که دشمن از دشمنى با اسلام و مسلمین دست برداشته است. ببینید امروز با مسلمانان اروپا، با این کشور مسلمان کوچک در قلب اروپا – مسلمانان بوسنى هرزگوین – چه مى‏کنند! هزاران انسان و هزاران غیرنظامى، در داخل خانه خودشان دچار سخت‏ترین شرایط و بلایا هستند. اگر نگوییم که دشمنانِ آنها، متجاوزین صرب را تشویق و کمک مى‏کنند، حدّاقل این است که نشسته‏اند و تماشا مى‏کنند، تا آن دستِ قویتر و مجهّز به انواع سلاحها و آن ارتشِ منظّم و آن همه تسلیحات و تجهیزات، این یک عدّه مسلمان را در آن منطقه به کلّى از بین ببرد و نابود کند. قصدشان این است. مى‏خواهند این جامعه مسلمان در قلب اروپا، به صورت یک کشور مسلمان نماند. مى‏خواهند آنها را وادار کنند به مهاجرت؛ به تشتّت و به کلّى نابودشان سازند. مى‏خواهند مجموعه مسلمان، در اروپا باقى نماند.
من قبلاً هم عرض کردم: اگر امروز، جهان اسلام در مورد این مسلمانان مظلوم حرکتى نکند، در آینده، هر مجموعه مسلمانى که در داخل اروپا، یا به شکل یک کشور، یا به شکل یک جمعیت بزرگ دریک کشور وجود داشته باشند، این خطر وجود دارد که در معرض چنین فشارهایى قرار گیرند. ما نسبت به مسلمانان بوسنى هرزگوین، به‏شدّت نگرانیم. آنها مسلمانند و برادران ما هستند. یک اقلیّت مظلوم، در میان مجموعه مخالف با اسلام در کشورهاى گوناگون و در مقابل آنها، یک جمعیت مسلّح، متّکى به یک ارتش نیرومند، داراى سلاحهاى پیشرفته و مدرن؛ همانهایى که سالهاى متمادى، عراق را هم از لحاظ تجهیزات نظامى، علیه ما تجهیز مى‏کردند؛ همین صربها، درمرکز یوگسلاوى سابق. ما البته در مورد این مسلمانان، وظایف خودمان را تا آن‏جا که توانستیم عمل کردیم. از طرف جمهورى اسلامى، از آنها پشتیبانیهاى همه جانبه و همه نوع پشتیبانى شده است. ولى این کافى نیست. مسلمانانِ سراسر جهانِ اسلام باید کمک کنند. دشمنى با اسلام، یکى از مظاهرش این است و بالاترین مظاهرش، فشار بر جمهورى اسلامى است. همان‏طور که قرآن کریم بیان فرموده؛ و این حقیقتاً از معجزات قرآن است که فرمود: «وَلَنْ تَرْضى‏ عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لَا النَّصارى‏ حَتّى تَتَّبِعَ مِلَّتُهُم(۳).» تا جامعه مسلمانان از اسلام دست برندارند، اینها راضى نمى‏شوند. مقصود این است که دشمن مى‏خواهد آن روح اسلامى، آن احکام زنده اسلام و آن نیروى حیاتى اسلام در میان مسلمانان نباشد. البته آنها با یک عدّه مسلمانِ مرده بى‏اطّلاع از مبانى عالیه اسلام، ولو عامل به ظواهر مختصرى از اسلام هم باشند، چندان کارى ندارند؛ دشمنى هم با آن ندارند. اما این‏که اسلام نیست! اسلامى اسلام است که پیغمبر آورد و قرآن فرمود که «کُنْتُم خَیْرَ اُمَّهٍ اُخْرِجَت للنّاس(۴).» آن اسلام نیست که عدّه‏اى بنشینند و تماشاگر حوادث عالم، یا تماشاگر مسائل درون جامعه خودشان باشند. مسلمانان بیدار، مسلمانان آگاه، مسلمانانى که نیروى خودشان رابراى بناى عالم، به شکل صحیح به کار مى‏گیرند و مسلمانانى که از هیچ مانعى نمى‏ترسند؛ این اسلام و این‏گونه مسلمانان مورد حداکثر بغض استکبار جهانى‏اند و ما در این چند سال، اِعمال این بغض را به انواع مختلف دیده‏ایم و امروز هم، بیشترین شکلش را در زمینه‏هاى مختلف فرهنگى و اقتصادى و سیاسى و تبلیغاتى، مشاهده مى‏کنیم.
امروز علیه ما، تهاجم نظامى نیست. درهشت سال جنگ تحمیلى، دشمن علناً با ما صف‏آرایى داشت. ظاهر قضیه، عراق بود؛ اما پشتِ سرِ عراق، امریکا بود؛ پشت سرِ عراق، ناتو بود؛ پشت سرِ عراق، همه مرتجعین بودند. این را ما در تمام طول هشت سال جنگ، بارها و بارها گفتیم. خیلیها حاضر نبودند باور کنند؛ ولى همان کسانى که عراق را در این مدّت تجهیز کردند، امروز اعتراف مى‏کنند. جنگ، جنگى نظامى بود. در حقیقت همه دنیاى استکبار و کفر، با اسلام در جمهورى اسلامى مبارزه مى‏کرد. امروز فقط جنگ نظامى نیست؛ اما همه تهاجمهاى دیگر، باشدّت کم سابقه‏اى وجود دارد. در مقابل این تهاجم، این جامعه اسلامى، باید زنده، هوشیار، آسیب‏ناپذیر، پرامید، آماده مقاومت، آماده ضربه‏زدن و به صورتِ یک موجود زنده مقاوم بماند و مقاومت کند. این، چگونه ممکن است؟ این است که بنده موضوع امربه‏معروف ونهى‏ازمنکر را مطرح کردم. موضوع امر به معروف که موضوع جدیدى نیست. این، تکلیف همیشگى مسلمانان است. جامعه اسلامى، با انجام این تکلیف زنده مى‏ماند. قوام حکومت اسلامى، با امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر است، که فرمود: اگر این کار نشود، آن وقت «لَیُسلِّطُنَّ اللَّه عَلَیْکم شِرارُکم فَیَدْعُوا خِیارُکُم فلا یُسْتَجابُ لَهُم(۵)». قوام حکومت اسلامى و بقاى حاکمیت اخیار، به این است که در جامعه امربه‏معروف ونهى‏ازمنکر باشد. امربه‏معروف فقط این نیست که ما، براى اسقاط تکلیف، دو کلمه بگوییم. آن هم در مقابل منکراتى که معلوم نیست از مهمترین منکرات باشند. وقتى یک جامعه را موظّف مى‏کنند که آحادش باید دیگران را به معروف امر و از منکر نهى کنند، این به چه معناست؟ چه وقت ممکن است آحاد یک ملت آمر به معروف و ناهى از منکر باشند؟ وقتى که همه، به معناى واقعى در متن مسائل کشور حضور داشته باشند؛ همه کار داشته باشند به کارهاى جامعه؛ همه اهتمام داشته باشند؛ همه آگاه باشند؛ همه معروف شناس و منکر شناس باشند. این، به معناى یک نظارت عمومى است؛ یک حضور عمومى است؛ یک همکارى عمومى است؛ یک معرفت بالا در همه است.
امربه‏معروف، اینهاست. والّا اگر ما امربه‏معروف را در یک دایره محدود، آن هم به وسیله افراد معلومى، زندانى کنیم، دشمن هم در تبلیغات خودش بنا مى‏کند سمپاشى کردن؛ که در ایران بناست از این به بعد، نسبت به زنهاى بدحجاب، این‏طور عمل شود! این واجبِ به این عظمت را، که قوام همه چیز به آن است، بیاورند در دایره‏اى محدود، در خیابانهاى تهران؛ آن هم نسبت به چند نفر زنى که وضع حجابشان مثلاً درست نیست. این است معناى امر به معروف؟! این است معناى حضور نیروهاى مؤمن در صحنه‏هاى گوناگون جامعه؟! قضیه، بالاتر از این حرفهاست. تخلّفها یک اندازه و یک نوع نیست. تخلّفها، تخلّفهاى فردى نیست. بالاترین تخلّفها، آن تخلّفها و جرایمى است که پایه‏هاى نظام را سست مى‏کند. نومید کردن مردم، نومید کردن دلهاى امیدوار، کج‏نشان دادنِ راه راست، گمراه کردن انسانهاى مؤمن و بااخلاص، سوء استفاده کردن از اوضاع و احوال گوناگون در جامعه اسلامى، کمک کردن به دشمن، مخالفت کردن با احکام اسلامى و تلاش براى به فساد کشاندن نسل مؤمن. امروز دستهایى تلاش مى‏کنند تا فساد را به صورت نامحسوس – نه آن طورى که شما در خیابان آن را ببینید و بفهمید و مشاهده کنید – به شکلهاى گروهکى، ترویج کنند و جوانان را به فساد بکشانند؛ پسرها را به فساد بکشانند؛ مردم را به بى‏اعتنایى بکشانند. منکرات اینهاست؛ منکرات اخلاقى، منکرات سیاسى، منکرات اقتصادى. همه‏جا، جاى نهى از منکر است. یک دانشجو هم، در محیط درس مى‏تواند نهى از منکر کند. یک کارمند شریف هم، در محیط کار خود مى‏تواند نهى از منکر کند. یک کاسب مؤمن هم، در محیط کار خود مى‏تواند نهى از منکر کند. یک هنرمند هم، با وسایل هنرى خود، مى‏تواند نهى از منکر کند. روحانیون در محیطهاى مختلف، یکى از مهمترین عوامل نهى از منکر و امر به معروفند. نمى‏شود این واجبِ بزرگ الهى را در دایره‏هاى کوچک، محدود کرد. کار هم کار همه است. این‏طور نیست که مخصوص عدّه خاصى باشد. البته هرکس وظیفه‏اى دارد. من در پیام تشکّرى که منتشر شد، عرض کردم: قشرهاى مختلف، باید جایگاه خود را در امربه معروف و نهى از منکر، پیدا کنند. هر کس جایگاهى دارد. کجا باید نهى از منکر کنید؟ شما در مقابل کدام منکر مى‏توانید مقاومت کنید و بایستید؟ کدام رامى‏شناسید؟ کار، کار مردمى است. البته، علماى دین باید مردم را هدایت و راهنمایى کنند؛ کیفیّت نهى‏ازمنکر را بیان کنند و منکر را براى آنها شرح دهند.
باید خطر را بشناسیم. باید نقاطى را که خطر، از آن نقاط جامعه اسلامى را تهدید مى‏کند، درست بشناسیم. آن عبرتهاى قضایاى صدر اسلام را براى مردم و براى خودمان، باز کنیم. مهمترین وظیفه‏اى که در صراطِ امربه معروف ونهى‏ازمنکر وجود دارد، این است که نیروهاى مؤمن وآمربه‏معروف و ناهى‏ازمنکر و آنهایى که در نظام اسلامى انگیزه دارند، باید در صحنه باشند. همه‏جا باید حضور داشته باشند. حزب‏الّلهى بودن، یعنى آماده کار بودن براى انجام تکلیف الهى. این، یک ارزش است؛ یک ارزش انقلابى است. در نظام اسلامى، همه جا، کسى که داراى روحیه حزب الّلهى است بر کسى که داراى روحیه حزب الّلهى نیست، ترجیح دارد. از جمله، یک مدیر حزب الّلهى، یک استاد حزب الّلهى، یک صاحب منصب حزب الّلهى، یک فرمانده حزب الّلهى، یک هنرمند حزب الّلهى، یک نویسنده حزب اللهى… مبادا گمان شود که حزب الّلهى، یعنى جوان پر سر و صدا و پر هیاهویى که نه سواد درستى دارد، نه معلومات درستى! این‏طور نیست. درمیان متخصّصین ما، درمیان برگزیدگان ما، در میان مدیران ما، درمیان علما و اساتید ما، انسانهاى حزب‏الّلهى، زیادند. مفهوم حزب‏الّلهى را در ذهن خودمان، غلط تصوّر نکنیم. در محیطهاى مختلف، حضور عناصر حزب‏الّلهى، باید حضور بر جسته‏اى باشد. دستگاههاى اجرایى، اعمّ ازدستگاههاى قضایى یا دستگاههاى دولتى، باید به طور عملى، این ارزش را در مأموران وکارگزاران خودشان، مورد توجّه قرار دهند. یک دستگاه ادارى سالم، چه وقت مى‏تواند کارآیى بیشترى داشته باشد؟ وقتى که عناصر مؤمن، عناصر خالص، عناصرى که به معناى حقیقى کلمه حزب‏الّلهى هستند، در آن‏جا مؤثّر باشند. مدیران خوب، مسؤولین خوب و متخصّصین خوب، بر سرِ کار باشند. این‏طور نباشد که همان بحثهاى سالهاى پیش، که دشمنان آن روزها تعقیب مى‏کردند، رایج شود. بین عناصر مؤمن و متخصّص، تفکیک کنیم! «آیا مؤمنین سرِ کار باشند یا متخصّصین؟!» کانَّه بین مؤمن و متخصّص، یک تضاد طبیعى وجود دارد! این چه حرفى است؟! عناصر مؤمن، باگذشت سیزده سال از انقلاب، بحمداللَّه در همه سطوح فراوانند؛ در سطوح تصمیم گیرى، در سطوح مدیریّت بالاى جامعه، در سطوح مسؤولان نظامى؛ از سپاه و ارتش و بسیج. آحاد مردم هم که معلوم است. مردم ما، مردم مؤمنى هستند. مردم امتحان داده‏اى هستند. مردم ما مردمى نیستند که حاضر باشند بین آنها و اسلام و دین و قرآن، فاصله بیفتد؛ بین آنها و اهل بیت فاصله بیفتد. ملت ما اوّلین ملتى است که به اتّکاى قرآن و با شعار قرآن و اسلام توانست یک نظام سیاسى با آن عظمت را شکست دهد، امریکا را شکست دهد، و دنیاى استکبار را شکست دهد.
از خداى متعال تقاضا مى‏کنیم ما را در راههاى دشوار جهاد فى‏سبیل‏اللَّه و در همه صحنه‏ها هدایت کند، تا بتوانیم تکلیف و وظیفه را بشناسیم و بفهمیم و همان راه انبیاء و ائمّه علیهم‏السّلام و راه حسین‏بن على علیه السّلام و راه انقلاب را، ان‏شاءاللَّه، با قوّت و قدرت ادامه دهیم و ان‏شاءاللَّه مردم مسلمان ما و ملتهاى مسلمان دیگر، در سایه اسلام آینده‏هاى شیرین‏تر و روشنترى را شاهد باشند.
والسّلام علیکم و رحمهاللَّه و برکاته.

۱) بحار الانوار: ج ۴۴، ص ۲۹٫
۲) بحار الانوار: ج ۴۴، ص ۳۸۲٫
۳) بقره: ۱۲۰٫
۴) آل عمران: ۱۱۰٫
۵) بحارالانوار / ج ۷۳ / ص ۳۷۲