دیدار علماء و روحانیون
بسم الرّحمن الرّحیم
اوّلاً به آقایان محترم، علما و روحانیون و خطباى محترمِ حاضر در جلسه، خوشامد عرض مىکنم و این فرصت را براى طرح مسائلى که امروز به سرنوشت اسلام و انقلاب ارتباط پیدا مىکند مغتنم مىشمارم.
در قضیه حرکت عاشورا، نکات بسیار زیادى هست که اگر دنیاى اسلام و متفکّرین جهان اسلام درباره آنها، از ابعاد مختلف بررسى کنند، راههاى زندگى اسلامى و تکلیف نسلهاى مسلمان در شرایط مختلف، از این حادثه وآنچهکه از مقدّمات و مؤخّرات، آن را احاطه کرده است، معلوم خواهد شد.
یکى از این درسها، این نکته مهم است که حسین بن على علیهالصّلاهوالسّلام، در یک فصل بسیار حسّاس تاریخ اسلام، وظیفه اصلى را از وظایف گوناگون و داراى مراتب مختلف اهمیت، تشخیص داد و این وظیفه را به انجام رساند. او در شناخت چیزى که آن روز دنیاى اسلام به آن احتیاج داشت، دچار توهّم و اشتباه نشد. در حالى که این، یکى از نقاط آسیبپذیر در زندگى مسلمین، در دورانهاى مختلف است؛ یعنى اینکه، آحاد ملت و راهنمایان آنها و برجستگان دنیاى اسلام، در برههاى از زمان، وظیفه اصلى را اشتباه کنند. ندانند چه چیز اصلىاست و باید به آن پرداخت و باید کارهاى دیگر را – اگر لازم شد – فداى آن کرد؛ و چه چیز فرعى و درجه دوم است و هر حرکت و کارى را به قدر خودِ آن باید اهمیّت داد و برایش تلاش کرد.
درهمان زمانِ حرکت اباعبداللَّه علیهالسّلام، کسانى بودند که اگر با آنها در باب این قضیه صحبت مىشد که «اکنون وقت قیام است» و مىفهمیدند که این کار، به دنبال خود مشکلات و دردسرهایى دارد، به تکالیف درجه دو مىچسبیدند؛ کما اینکه دیدیم، عدّهاى همین کار را کردند. در میان آنهایى که با امام حسین علیهالسّلام، حرکت نکردند و نرفتند، آدمهاى مؤمن و متعهّد وجود داشت. اینطور نبود که همه، اهل دنیا باشند. آن روز در بین سران و برگزیدگان دنیاى اسلام، آدمهاى مؤمن و کسانى که مىخواستند طبق وظیفه عمل کنند، بودند؛ امّا تکلیف را نمىفهمیدند؛ وضعیت زمان را تشخیص نمىدادند؛ دشمن اصلى را نمىشناختند و کار اصلى و محورى را با کارهاى درجه دو و درجه سه، اشتباه مىکردند. این، یکى از ابتلائات بزرگ دنیاى اسلام بوده است. امروز هم ممکن است ما دچار آن شویم، و آنچه را که مهم است، با چیز کم اهمیّتتر اشتباه کنیم. باید وظیفه اساسى را که قوام و حیات جامعه به آن است، پیدا کرد.
روزى در همین کشور ما، مبارزات ضدّ استعمارى و ضدّ استبدادى و ضدّ دستگاه کفر و طاغوت، مطرح بود؛ اما بعضى، این تکلیف را تشخیص نمىدادند و به کارهاى دیگر چسبیده بودند. احیاناً اگر کسى تدریسى داشت، اگر تألیفى داشت، اگر یک حوزه کوچک تبلیغى داشت، اگر هدایت جمع محدودى از مردم در کارهاى دینى برعهده او بود، فکر مىکرد اگر به آن مبارزه بپردازد، آن کارها معطل خواهد ماند! مبارزه به آن عظمت و به آن اهمیت را ترک مىکرد، براى اینکه از این کارها باز نماند! یعنى اشتباه در شناختنِ آنچه لازم بود، آنچه مهم بود و آنچه اهمّ بود.
حسینبنعلى علیهالسّلام، در بیانات خود فهماند که براى دنیاى اسلام در چنین شرایطى، مبارزه با اصل قدرت طاغوتى و اقدام براى نجات انسانها از سلطه شیطانى و اهریمنى این قدرت، واجبترین کارهاست. بدیهى است که حسین بن على علیهالسّلام، اگر در مدینه مىماند و احکام الهى را در میان مردم تبلیغ و معارف اهل بیت رابیان مىکرد، عدّهاى را پرورش مىداد. اما وقتى براى انجام کارى به سمت عراق حرکت مىکرد، از همه این کارها باز مىماند: نماز مردم را نمىتوانست به آنها تعلیم دهد؛ احادیث پیغمبر را نمىتوانست به مردم بگوید؛ حوزه درس و بیان معارف او تعطیل مىشد و از کمک به ایتام و مستمندان و فقرایى که در مدینه بودند، مىماند. اینها هر کدام وظیفهاى بود که آن حضرت انجام مىداد. اما همه این وظایف را، فداى وظیفه مهمتر کرد. حتّى آنچنان که در زبان همه مبلّغین و گویندگان هست، زمان حجّ بیتاللَّه و در هنگامى که مردم براى حج مىرفتند، این، فداى آن تکلیف بالاتر شد.
آن تکلیف چیست؟ همانطور که فرمود، مبارزه با دستگاهى که منشأ فساد بود: «اُریدُ اَن اَمُرَ بالْمَعْروف وَاَنْهى عَنِ الْمُنْکَر وَ اَسیرَ بِسیره جَدّى(۱).» یا آنچنان که در خطبه دیگرى در بین راه فرمود: «اَیهاالنّاس! اِنَّ رَسولاللَّه، صلّىاللَّهعلیهوآله، قال مَنْ رأى سُلطاناً جائراً مُسْتَحِلّاً لِحُرَمِ اللَّه، ناکِثاً لِعَهْداللَّه [تا آخر] فَلَمْ یُغَیِّر عَلَیْهِ بِفِعْلٍ و لا قَولٍ کانَ حَقاً عَلَىاللَّه اَنْ یَدخل یُدْخِلَهُ مُدْخِلَه(۲).» یعنى اغاره یا تغییر، نسبت به سلطان ظلم و جور؛ قدرتىکه فساد مىپراکند و دستگاهى که انسانها را بهسمت نابودى و فناى مادّى و معنوى مىکشاند. این، دلیل حرکت حسین بن على علیهالسّلام است که البته این را، مصداق امر به معروف و نهى از منکر هم دانستهاند؛ که در باب گرایش به تکلیف امر به معروف و نهى از منکر، به این نکات هم باید توجّه شود. لذاست که براى تکلیف اهمّ، حرکت مىکند و تکالیف دیگر را – ولو مهم – فداى این تکلیف اهمّ مىکند. تشخیص مىدهد که امروز، کار واجب چیست؟ هر زمانى، یک حرکت براى جامعه اسلامى متعیّن است. یک دشمن و یک جبهه خصم، جهان اسلام و مسلمین را تهدید مىکند. آن را باید شناخت. اگر در شناخت دشمن اشتباه کردیم، در جهتى که از آن جهت، اسلام و مسلمین خسارت مىبینند و به آنها حمله مىشود، دچار اشتباه شدهایم. خسارتى که پیدا خواهد شد، جبرانناپذیر است. فرصتهاى بزرگ از دست مىرود. امروز ما در دنیاى اسلام، مکلَّفیم که همین هشیارى و توجّه و دشمنشناسى و تکلیفشناسى را به اعلا درجه ممکن، براى امّت اسلام، جهان اسلام و ملت خودمان تدارک ببینیم. امروز با توجّه به تشکیل حکومت اسلامى و برافراشته شدن پرچم اسلام – چیزى که در طول تاریخ اسلام، بعد از صدرِ اوّل تا امروز سابقه ندارد – چنین امکانى در اختیار مسلمانان است. امروز ما دیگر حق نداریم در شناخت دشمن اشتباه کنیم. حق نداریم در آگاهى نسبت به جهت و حمله تهاجم، دچار اشتباه شویم. لذا، از اوّل پیروزى انقلاب تا امروز، همه تلاش امام بزرگوار و دیگر کسانىکه در راه آن بزرگوار حرکت کردند – عَلى اِخْتِلافِ مَراتِبِهْم: بر حسب امکان وتوانایى وبینششان – این بوده است که معلوم شود در دنیاى امروز،براى مسلمانان، براى جامعه اسلامى در ایران و براى پایههاى عدل و حق، چه تهدیدى از همه بالاتر و چه دشمنى از همه خطرناکتر است؟ امروز هم، مثل تمام این سالهاى متمادى، دشمنى اساسى، حمله بزرگ و خطر بنیان کن از سوى سلطه جهانى و سلطه کفر و استکبار جهانى است. این، بزرگترین خطرى است که اسلام و مسلمین را تهدید مىکند.
درست است که ضعفهاى درونى یک جامعه، زمینهساز حمله دشمن است؛ اما همین ضعفها را هم، دشمن با ابزارها و امکانات خود بر یک جامعه سالم تحمیل مىکند. نباید دچار اشتباه شویم. جهت حرکت جامعه اسلامى، امروز باید همان جهتِ ضدّ استکبارى و ضدّ سلطه جهانى باشد که متأسفانه پنجه بر همه دنیاى اسلام افکنده است. با اسلام دشمنند؛ با بیدارى مسلمین دشمنند؛ باایران اسلامى، به خاطر اسلامى بودنش دشمنند. همه تلاش آنها این است که حرکت اسلامى در دنیا زنده نشود. در رأس این خصومت – البته – دولت متجبّر و متجاوز امریکاست و پشت سرِ او، همه قدرتهاى کوچک وبزرگى که نسبت به اسلام، خصومت دیرین دارند، یا اصطکاک منافع دارند، یا از اسلام مىترسند. با ایران اسلامى هم که دشمنند، به سبب همین است که بیدارى اسلامى، از اینجا جوشید و امروز ملتهاى مسلمان در هرجاى دنیا که هستند، امیدشان را از این حرکت و این انقلابِ پیروز مىگیرند و گامهایشان را محکم مىکنند و به پیش مىروند. اگر بتوانند، اسلام را در این نقطه، العیاذباللَّه، شکست دهند، بزرگترین پیروزى خود را در مقابل موج اسلامى در سرتاسر عالم به دست آوردهاند. این، آن حقیقتى است که امروز وجود دارد.
نباید در شناخت دشمن اشتباه کرد. نباید این گمان و تصوّر را پیدا کرد که دشمن از دشمنى با اسلام و مسلمین دست برداشته است. ببینید امروز با مسلمانان اروپا، با این کشور مسلمان کوچک در قلب اروپا – مسلمانان بوسنى هرزگوین – چه مىکنند! هزاران انسان و هزاران غیرنظامى، در داخل خانه خودشان دچار سختترین شرایط و بلایا هستند. اگر نگوییم که دشمنانِ آنها، متجاوزین صرب را تشویق و کمک مىکنند، حدّاقل این است که نشستهاند و تماشا مىکنند، تا آن دستِ قویتر و مجهّز به انواع سلاحها و آن ارتشِ منظّم و آن همه تسلیحات و تجهیزات، این یک عدّه مسلمان را در آن منطقه به کلّى از بین ببرد و نابود کند. قصدشان این است. مىخواهند این جامعه مسلمان در قلب اروپا، به صورت یک کشور مسلمان نماند. مىخواهند آنها را وادار کنند به مهاجرت؛ به تشتّت و به کلّى نابودشان سازند. مىخواهند مجموعه مسلمان، در اروپا باقى نماند.
من قبلاً هم عرض کردم: اگر امروز، جهان اسلام در مورد این مسلمانان مظلوم حرکتى نکند، در آینده، هر مجموعه مسلمانى که در داخل اروپا، یا به شکل یک کشور، یا به شکل یک جمعیت بزرگ دریک کشور وجود داشته باشند، این خطر وجود دارد که در معرض چنین فشارهایى قرار گیرند. ما نسبت به مسلمانان بوسنى هرزگوین، بهشدّت نگرانیم. آنها مسلمانند و برادران ما هستند. یک اقلیّت مظلوم، در میان مجموعه مخالف با اسلام در کشورهاى گوناگون و در مقابل آنها، یک جمعیت مسلّح، متّکى به یک ارتش نیرومند، داراى سلاحهاى پیشرفته و مدرن؛ همانهایى که سالهاى متمادى، عراق را هم از لحاظ تجهیزات نظامى، علیه ما تجهیز مىکردند؛ همین صربها، درمرکز یوگسلاوى سابق. ما البته در مورد این مسلمانان، وظایف خودمان را تا آنجا که توانستیم عمل کردیم. از طرف جمهورى اسلامى، از آنها پشتیبانیهاى همه جانبه و همه نوع پشتیبانى شده است. ولى این کافى نیست. مسلمانانِ سراسر جهانِ اسلام باید کمک کنند. دشمنى با اسلام، یکى از مظاهرش این است و بالاترین مظاهرش، فشار بر جمهورى اسلامى است. همانطور که قرآن کریم بیان فرموده؛ و این حقیقتاً از معجزات قرآن است که فرمود: «وَلَنْ تَرْضى عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لَا النَّصارى حَتّى تَتَّبِعَ مِلَّتُهُم(۳).» تا جامعه مسلمانان از اسلام دست برندارند، اینها راضى نمىشوند. مقصود این است که دشمن مىخواهد آن روح اسلامى، آن احکام زنده اسلام و آن نیروى حیاتى اسلام در میان مسلمانان نباشد. البته آنها با یک عدّه مسلمانِ مرده بىاطّلاع از مبانى عالیه اسلام، ولو عامل به ظواهر مختصرى از اسلام هم باشند، چندان کارى ندارند؛ دشمنى هم با آن ندارند. اما اینکه اسلام نیست! اسلامى اسلام است که پیغمبر آورد و قرآن فرمود که «کُنْتُم خَیْرَ اُمَّهٍ اُخْرِجَت للنّاس(۴).» آن اسلام نیست که عدّهاى بنشینند و تماشاگر حوادث عالم، یا تماشاگر مسائل درون جامعه خودشان باشند. مسلمانان بیدار، مسلمانان آگاه، مسلمانانى که نیروى خودشان رابراى بناى عالم، به شکل صحیح به کار مىگیرند و مسلمانانى که از هیچ مانعى نمىترسند؛ این اسلام و اینگونه مسلمانان مورد حداکثر بغض استکبار جهانىاند و ما در این چند سال، اِعمال این بغض را به انواع مختلف دیدهایم و امروز هم، بیشترین شکلش را در زمینههاى مختلف فرهنگى و اقتصادى و سیاسى و تبلیغاتى، مشاهده مىکنیم.
امروز علیه ما، تهاجم نظامى نیست. درهشت سال جنگ تحمیلى، دشمن علناً با ما صفآرایى داشت. ظاهر قضیه، عراق بود؛ اما پشتِ سرِ عراق، امریکا بود؛ پشت سرِ عراق، ناتو بود؛ پشت سرِ عراق، همه مرتجعین بودند. این را ما در تمام طول هشت سال جنگ، بارها و بارها گفتیم. خیلیها حاضر نبودند باور کنند؛ ولى همان کسانى که عراق را در این مدّت تجهیز کردند، امروز اعتراف مىکنند. جنگ، جنگى نظامى بود. در حقیقت همه دنیاى استکبار و کفر، با اسلام در جمهورى اسلامى مبارزه مىکرد. امروز فقط جنگ نظامى نیست؛ اما همه تهاجمهاى دیگر، باشدّت کم سابقهاى وجود دارد. در مقابل این تهاجم، این جامعه اسلامى، باید زنده، هوشیار، آسیبناپذیر، پرامید، آماده مقاومت، آماده ضربهزدن و به صورتِ یک موجود زنده مقاوم بماند و مقاومت کند. این، چگونه ممکن است؟ این است که بنده موضوع امربهمعروف ونهىازمنکر را مطرح کردم. موضوع امر به معروف که موضوع جدیدى نیست. این، تکلیف همیشگى مسلمانان است. جامعه اسلامى، با انجام این تکلیف زنده مىماند. قوام حکومت اسلامى، با امربهمعروف و نهىازمنکر است، که فرمود: اگر این کار نشود، آن وقت «لَیُسلِّطُنَّ اللَّه عَلَیْکم شِرارُکم فَیَدْعُوا خِیارُکُم فلا یُسْتَجابُ لَهُم(۵)». قوام حکومت اسلامى و بقاى حاکمیت اخیار، به این است که در جامعه امربهمعروف ونهىازمنکر باشد. امربهمعروف فقط این نیست که ما، براى اسقاط تکلیف، دو کلمه بگوییم. آن هم در مقابل منکراتى که معلوم نیست از مهمترین منکرات باشند. وقتى یک جامعه را موظّف مىکنند که آحادش باید دیگران را به معروف امر و از منکر نهى کنند، این به چه معناست؟ چه وقت ممکن است آحاد یک ملت آمر به معروف و ناهى از منکر باشند؟ وقتى که همه، به معناى واقعى در متن مسائل کشور حضور داشته باشند؛ همه کار داشته باشند به کارهاى جامعه؛ همه اهتمام داشته باشند؛ همه آگاه باشند؛ همه معروف شناس و منکر شناس باشند. این، به معناى یک نظارت عمومى است؛ یک حضور عمومى است؛ یک همکارى عمومى است؛ یک معرفت بالا در همه است.
امربهمعروف، اینهاست. والّا اگر ما امربهمعروف را در یک دایره محدود، آن هم به وسیله افراد معلومى، زندانى کنیم، دشمن هم در تبلیغات خودش بنا مىکند سمپاشى کردن؛ که در ایران بناست از این به بعد، نسبت به زنهاى بدحجاب، اینطور عمل شود! این واجبِ به این عظمت را، که قوام همه چیز به آن است، بیاورند در دایرهاى محدود، در خیابانهاى تهران؛ آن هم نسبت به چند نفر زنى که وضع حجابشان مثلاً درست نیست. این است معناى امر به معروف؟! این است معناى حضور نیروهاى مؤمن در صحنههاى گوناگون جامعه؟! قضیه، بالاتر از این حرفهاست. تخلّفها یک اندازه و یک نوع نیست. تخلّفها، تخلّفهاى فردى نیست. بالاترین تخلّفها، آن تخلّفها و جرایمى است که پایههاى نظام را سست مىکند. نومید کردن مردم، نومید کردن دلهاى امیدوار، کجنشان دادنِ راه راست، گمراه کردن انسانهاى مؤمن و بااخلاص، سوء استفاده کردن از اوضاع و احوال گوناگون در جامعه اسلامى، کمک کردن به دشمن، مخالفت کردن با احکام اسلامى و تلاش براى به فساد کشاندن نسل مؤمن. امروز دستهایى تلاش مىکنند تا فساد را به صورت نامحسوس – نه آن طورى که شما در خیابان آن را ببینید و بفهمید و مشاهده کنید – به شکلهاى گروهکى، ترویج کنند و جوانان را به فساد بکشانند؛ پسرها را به فساد بکشانند؛ مردم را به بىاعتنایى بکشانند. منکرات اینهاست؛ منکرات اخلاقى، منکرات سیاسى، منکرات اقتصادى. همهجا، جاى نهى از منکر است. یک دانشجو هم، در محیط درس مىتواند نهى از منکر کند. یک کارمند شریف هم، در محیط کار خود مىتواند نهى از منکر کند. یک کاسب مؤمن هم، در محیط کار خود مىتواند نهى از منکر کند. یک هنرمند هم، با وسایل هنرى خود، مىتواند نهى از منکر کند. روحانیون در محیطهاى مختلف، یکى از مهمترین عوامل نهى از منکر و امر به معروفند. نمىشود این واجبِ بزرگ الهى را در دایرههاى کوچک، محدود کرد. کار هم کار همه است. اینطور نیست که مخصوص عدّه خاصى باشد. البته هرکس وظیفهاى دارد. من در پیام تشکّرى که منتشر شد، عرض کردم: قشرهاى مختلف، باید جایگاه خود را در امربه معروف و نهى از منکر، پیدا کنند. هر کس جایگاهى دارد. کجا باید نهى از منکر کنید؟ شما در مقابل کدام منکر مىتوانید مقاومت کنید و بایستید؟ کدام رامىشناسید؟ کار، کار مردمى است. البته، علماى دین باید مردم را هدایت و راهنمایى کنند؛ کیفیّت نهىازمنکر را بیان کنند و منکر را براى آنها شرح دهند.
باید خطر را بشناسیم. باید نقاطى را که خطر، از آن نقاط جامعه اسلامى را تهدید مىکند، درست بشناسیم. آن عبرتهاى قضایاى صدر اسلام را براى مردم و براى خودمان، باز کنیم. مهمترین وظیفهاى که در صراطِ امربه معروف ونهىازمنکر وجود دارد، این است که نیروهاى مؤمن وآمربهمعروف و ناهىازمنکر و آنهایى که در نظام اسلامى انگیزه دارند، باید در صحنه باشند. همهجا باید حضور داشته باشند. حزبالّلهى بودن، یعنى آماده کار بودن براى انجام تکلیف الهى. این، یک ارزش است؛ یک ارزش انقلابى است. در نظام اسلامى، همه جا، کسى که داراى روحیه حزب الّلهى است بر کسى که داراى روحیه حزب الّلهى نیست، ترجیح دارد. از جمله، یک مدیر حزب الّلهى، یک استاد حزب الّلهى، یک صاحب منصب حزب الّلهى، یک فرمانده حزب الّلهى، یک هنرمند حزب الّلهى، یک نویسنده حزب اللهى… مبادا گمان شود که حزب الّلهى، یعنى جوان پر سر و صدا و پر هیاهویى که نه سواد درستى دارد، نه معلومات درستى! اینطور نیست. درمیان متخصّصین ما، درمیان برگزیدگان ما، در میان مدیران ما، درمیان علما و اساتید ما، انسانهاى حزبالّلهى، زیادند. مفهوم حزبالّلهى را در ذهن خودمان، غلط تصوّر نکنیم. در محیطهاى مختلف، حضور عناصر حزبالّلهى، باید حضور بر جستهاى باشد. دستگاههاى اجرایى، اعمّ ازدستگاههاى قضایى یا دستگاههاى دولتى، باید به طور عملى، این ارزش را در مأموران وکارگزاران خودشان، مورد توجّه قرار دهند. یک دستگاه ادارى سالم، چه وقت مىتواند کارآیى بیشترى داشته باشد؟ وقتى که عناصر مؤمن، عناصر خالص، عناصرى که به معناى حقیقى کلمه حزبالّلهى هستند، در آنجا مؤثّر باشند. مدیران خوب، مسؤولین خوب و متخصّصین خوب، بر سرِ کار باشند. اینطور نباشد که همان بحثهاى سالهاى پیش، که دشمنان آن روزها تعقیب مىکردند، رایج شود. بین عناصر مؤمن و متخصّص، تفکیک کنیم! «آیا مؤمنین سرِ کار باشند یا متخصّصین؟!» کانَّه بین مؤمن و متخصّص، یک تضاد طبیعى وجود دارد! این چه حرفى است؟! عناصر مؤمن، باگذشت سیزده سال از انقلاب، بحمداللَّه در همه سطوح فراوانند؛ در سطوح تصمیم گیرى، در سطوح مدیریّت بالاى جامعه، در سطوح مسؤولان نظامى؛ از سپاه و ارتش و بسیج. آحاد مردم هم که معلوم است. مردم ما، مردم مؤمنى هستند. مردم امتحان دادهاى هستند. مردم ما مردمى نیستند که حاضر باشند بین آنها و اسلام و دین و قرآن، فاصله بیفتد؛ بین آنها و اهل بیت فاصله بیفتد. ملت ما اوّلین ملتى است که به اتّکاى قرآن و با شعار قرآن و اسلام توانست یک نظام سیاسى با آن عظمت را شکست دهد، امریکا را شکست دهد، و دنیاى استکبار را شکست دهد.
از خداى متعال تقاضا مىکنیم ما را در راههاى دشوار جهاد فىسبیلاللَّه و در همه صحنهها هدایت کند، تا بتوانیم تکلیف و وظیفه را بشناسیم و بفهمیم و همان راه انبیاء و ائمّه علیهمالسّلام و راه حسینبن على علیه السّلام و راه انقلاب را، انشاءاللَّه، با قوّت و قدرت ادامه دهیم و انشاءاللَّه مردم مسلمان ما و ملتهاى مسلمان دیگر، در سایه اسلام آیندههاى شیرینتر و روشنترى را شاهد باشند.
والسّلام علیکم و رحمهاللَّه و برکاته.
۱) بحار الانوار: ج ۴۴، ص ۲۹٫
۲) بحار الانوار: ج ۴۴، ص ۳۸۲٫
۳) بقره: ۱۲۰٫
۴) آل عمران: ۱۱۰٫
۵) بحارالانوار / ج ۷۳ / ص ۳۷۲