مدت زمان باقی مانده از بروزرسانی و تکمیل شدن کامل وب سایت
روز
ساعت
دقیقه
ثانیه

خاطرات جذاب آمرین به معروف در موضوع توجه دادن به معاد

خاطرات جذاب آمرین به معروف در موضوع توجه دادن به معاد

توجه دادن به معاد


در دفتر کار شهید سید رضی رضوی بودیم که یکی از آشنایان با جسارت گفت: «سید رضی هم که مسئول شده، خیرش به ما نرسید!» وی با خونسردی گفت: «من می توانم همۀ این کوپن ها را بدهم و کسی هم سرزنش نکند؛ اما هراسم از روز حساب است. دوستان من حتماً عذر مرا می پذیرند؛ چون که روز جزا نمی توانند به دادم برسند.»

(منبع:  روایت سی مرغ/ ص ۱۰۶)

 

 


 

گرمای تابستون یا گرمای جهنم؟

تو تابستون امسال با اون گرمای خفه کننده اش تو اتوبوس نشسته بودم .

یه دختر کوچولوی ۸-۹ ساله هم به خاطر نبود جا دور از مامانش نشسته بود رو صندلی انتهای اتوبوس

دختر کوچولو روسری اش رو خیلی زیبا با رعایت حجاب همراه چادر سرش کرده بود .

خانوم بدحجابی که پیش دختر کوچولو نشسته بود و خودش رو باد میزد با افسوس گفت:

توی این گرما اینا چیه پوشیدی؟ از دست اجبار این مامان باباهای خشک مقدس…تو گرمت نمیشه بچه؟

همون لحظه اتوبوس ایستاد و باید پیاده می شدیم.

دختر کوچولو گره ی روسری اش رو سفت  تر کرد و محکم و با اقتدار گفت:

 چرا گرممه…

ولی آتیش جهنم از تابستون امسال خیلی خیلی گرم تره …

دختر کوچولو پیاده شد….

منبع: وبلاگ ن والقلم

 

 


 

کمی به خودت بیا..!

حسابی گرم چرب و شیرین دنیا بودم که یک دوست واقعی با تلنگری بیدارم کرد. ایمیل کرده بود:

هزار و سیصد و اندی سال……با کم و زیادش…همه حسرتمون اینه که…

چرا مدینه نبودیم..چرا کوفه نبودیم…چرا تو کوچه بنی هاشم نبودیم..

چرا کربلا نبودیم….

که آقامون غریبانه و مظلومانه……….! هزار و سیصد و اندی سال….

کاش حداقل بعد هزار و چهارصد سال که از عاشورا میگذره این یکی آقامونو تنها نزاریم…اما …وا حسرتا…..

تنهایی بالاتر از این که زمین و زمانی که میشه اسمشو گذاشت ،کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا……شده معدن گناه..!از شهدا هم فقط اسمشونو یدک میکشیم…

اونا مثل ما نبودن….اونا همه وجودشون..همه غیرت و مردونگی شونو جمع کرده بودن…اونا خودشونو نفروخته بودن….حکایت ما و شهدا شده حکایت یه پرنده صحرایی و یه طوطی تزیینی …..

تا حالا دیدی وقتی یه پرنده  رو از صحرا بگیری بندازی تو قفس..چقدر تن به قفس میزنه….

ولی ما!! ولی ما عین این طوطی ها شدیم..

دو دستی چسبیدیم به این قفس…حتی اگه آب و نفس و ازمون بگیرن بازم دل از قفس نمیکنیم…

بعضی هامون خیلی بدتریم!!! حتی آزادمون کنن قفسو ول نمیکنیم…

ولی اونا مثل اون پرنده صحرایی بودن جرئت نداری در قفسشو باز کنی…همیشه قفس براش قفسه….خدا کنه همین سجاده ها پر پروازمون بشن…..

خاطره از آقای م- ح

 


 

آشتی با خدا

همینطور که بدن نیاز به غذا داره ، روح انسان نیز نیاز به تغذیه داره. مطالعه کتب سید شهیدان اهل قلم مرا از منجلاب و پرتگاههای دنیا نجات داد.از همین رو کتب این شهید عزیز را در مناسبتها به نزدیکانم هدیه میدهم و گزیده هایی از نوشته های ایشان را در قالب پیامک یا ایمیل برای دوستانم میفرستم تا مثل من شیرینی زندگی درست را بچشند و از غمها رهایی یابند.

از اندیشه های شهید سید مرتضی آوینی است : کارتان را برای خدا نکنید، برای خدا کار کنید! تفاوت اینکه کسی کارش را برای خدا بکند با کسی که برای خدا کار کند زیاد نیست فقط همین قدر است که ممکن است حسین (علیه السلام) در کربلا باشد و من در حال کسب علم برای رضای خدا …!!

خاطره از آقای م- ح

 


 

نمک خوردی جرا نمکدان را می شکنی؟


در زمان « مجلسیِ اوّل» که از علمایِ بزرگ اصفهان بود، لوطی هایِ اصفهانی مزاحم مردم می شدند و آن ها را اذیّت می کردند. روزی لوطی ها جلویِ یکی از مؤمنان را گرفتند و به او گفتند:« ما می خواهیم امشب مهمانِ تو باشیم. » مرد مؤمن با خود اندیشید:« اگر آن ها را دعوت نکنم در آینده مزاحم خانواده ام می شوند و اگر آن ها را دعوت نمایم با وسایلِ موسیقی و لهو و لعب به خانه ام می آیند و در خانه کارهای زشت و گناه آلود انجام می دهند.» مرد به ناچار، نزدِ مرحوم مجلسی رفت و مشکلِ خود را با او در میان گذاشت. مرحوم آیه الله محمد تقی مجلسی چند لحظه فکر کرد و سپس گفت:« آن ها را دعوت کن که به خانه ات بیایند.» هنگام شب، مرحوم مجلسیِ اوّل، زودتر از مهمانان به خانه ی مرد مؤمن رفت و به انتظار لوطی ها نشست. وقتی لوطی ها آمدند و مجلسی را دیدند، پکر شدند و تصمیم گرفتند کاری کنند که آیه الله مجلسی قهر کند و برود تا مویِ دماغشان نباشد. با این تصمیم، رئیس لوطی ها به مرحوم مجلسی گفت:« جناب آقا! مگر راه و روشِ ما لوطی ها چه عیبی دارد که به ما اعتراض می کنید. و شما چه خوبی دارید که ما باید شما را ستایش نمائیم؟» آیه الله مجلسی گفت:« ما هزاران عیب داریم ولی نمک شناسیم. اگر نمک کسی را خوردیم، دیگر نمکدان نمی شکنیم و به او خیانت نمی کنیم و لطف او تا پایانِ عمر از خاطرمان نمی رود ولی من این صفت را در شما نمی بینم.»
لوطی گفت:« در اصفهان، از هر کس می خواهید، بپرسید تا ببینید ما نمکِ چه کسی را خورده ایم که نمکدانش را شکسته باشیم و به او بد کرده باشیم.» مرحوم مجلسی گفت:« خودم گواهی می دهم که شما همگی نمک نشناس هستید. آیا شما نمک خداوند را نخورده و نمکدانِ او را نشکسته اید؟ خداوند که این همه نعمت به شما داده، نعمت سلامتی و چشم و گوش و دهان و دست و پا و … به شما داده و هر روز شما را بر سفره ی خود نشانیده و روزی شما را رسانیده است، چرا نمک به حرامی می کنید. این همه از نعمت های الهی استفاده می کنید و باز هم سرکشی و گناه و پیروی از هوی و هوس می نمائید. لوطی ها مانند برق گرفته ها در جای خود خشکشان زد و به ناگاه از خواب غفلت بیدار شدند. سکوت مطلق بر خانه حکمفرما شد. پس از مدّتی، لوطی ها که سر به زیر انداخته بودند، یکی یکی از خانه خارج شدند. صبح روز بعد، لوطی ها به خانه ی مجلسی رفتند و در حضورِ او از گناهانِ خود توبه کردند. ما نیز در عمر خودمان از نعمت های بی شمار الهی استفاده می کنیم ولی خدا را فراموش کرده ایم. آیا ما از آن لوطی هایِ گناهکار نیز بدتر شدیم که متوجّه لطف و محبّتِ بی پایانِ خداوند نمی شویم؟

 


 

گناهان یک هفته او به قرار زیر بود!!

چقدر احساس حقارت کردم از خواندن مطلبی از سیره عملی یک شهید نوجوان!

سعی کردم از آن به بعد تغییر محسوسی در برنامه های روزانه ام داشته باشم. واز آنجا که احساس کردم این مطلب می تونه برای خیلیها مفید باشه ومثل من تحت تاثیر قرار بگیرند با عنوان «ما کجاییم؟؟!»برای تمام دوستانم ایمیل کردم.

آن مطلب از این قرار بود که  در دفترچه یادداشتی، شهید۱۶ ساله  گناهان هر روزش رامینوشته: گناهان یک هفته او به قرار زیر بود ؛

شنبه، بدون وضو خوابیدم

۱شنبه، خنده بلند در جمع

۲شنبه، وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم

۳شنبه، نماز شب را سریع خواندم

۴شنبه، فرمانده در سلام از من پیشی گرفت

۵شنبه، ذکر روز رافراموش کردم

جمعه، تکمیل نکردن ۱۰۰۰ صلوات و بسنده کردن به ۷۰۰صلوات

خاطره از آقای م- ح

 


 

مثل چمران بمیرید

گاهی اوقات یک تلنگر کافی است که انسان اثر امربه معروف و نهی ازمنکر را مشاهده نماید . یکی از دوستانم جمله ای از حضرت امام خمینی رحمت الله علیه درباره سردار رشید اسلام، دکتر چمران را برایم خواند که چنین فرمودند: «چمران با عزت و عظمت و با تعهد به اسلام، جان خودش را فدا کرد و در این دنیا شرف را بیمه کرد و در آن دنیا هم ، رحمت خدا را بیمه کرد. ما و شما هم خواهیم رفت. مثل چمران بمیرید». هر چه بیشتر در این موضوع فکر کردم ؛ بیشتر تاسف خوردم که چرا زندگیم برعکس شهید چمران ،شده وقف غصه های پوچ و بی ارزش دنیا؟!

خاطره از آقای م- ح

 


 

دوربین مخفی

پیامکی برایم ارسال شده بود:

« کدام جمله بیشتر روی شما تاثیرگذار است؟  ۱- این مکان مجهز به دوربین میباشد .۲- عالم در محضر خداست.»

تا مدتها ذهنم درگیر بود و توی دلم به خدا و ولی خدا امام زمان ارواحنافداه عرض می کردم : امان ز لحظه غفلت که شاهدم هستی!

خاطره از آقای م- ح