مدت زمان باقی مانده از بروزرسانی و تکمیل شدن کامل وب سایت
روز
ساعت
دقیقه
ثانیه

خاطرات جذاب آمرین به معروف در محیط کوه

خاطرات جذاب آمرین به معروف در محیط کوه

در کوه چگونه تذکر دهیم؟

با تشکر از آقای ” محمد رضا ” که تجربه شان را ارسال فرمودند.

 با چند تا از رفقا قرار گذاشتیم که جمعه صبح بریم کوه. تو راه خیلی بحث کردیم که اگه منکری دیدیم چه جوری تذکر بدیم . مثل خیابون بگیم و رد شیم؟؟ یا شیوه های دیگه ای هم وجود داره؟

 ما در راه رفت و برگشت چندین شیوه امتحان کردیم که براتون می گم.

اول) وقتی یه بی حجاب می دیدیم ، با صدای بلند شروع می کردیم به صحبت پیرامون یه مسئله دینی، که البته بیشترش راجع به شهادت بود…

 دوم ) وقتی یه بی حجاب می دیدیم، به رفیقمون که کنارمون بود بلند می گفتیم فلانی (مثلا امین) حجابتو رعایت کن!  یا رضا حجابتو رعایت کن!!

 سوم) وقتی از کنارشون رد می شدیم می گفتیم یا زهرا ، یا حسین ، و…

 اما خودمونیم، هیچکدوم به اندازه تذکر مستقیم لسانی کار ساز نبود!!!

 واقعا معجزه ایست این تذکر لسانی …

تقویت احتمال اثر) اما یه مورده دیگه که تذکر ما رو موثر تر می کرد، این بود که هنگام  برگشت از کوه چند تا کیسه پر از زباله دست هر کدوممون بود. واقعا تاثیر داشت. دیگه ما رو به چشم چماق به دست و … نمی دیدن!!!

 


 

حق پذیری در ۳۰ ثانیه

خاطره یکی ازدانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد

صبح جمعه با دوستم رفتم کوهسنگی برای مراسم عهد. ساعت هفت صبح بود که از خوابگاه راه افتادیم و حدودای ساعت هشت بود که رسیدیم بالای کوه. هوای بهاری با نم بارونی خیلی خوبی بود (جای شما خالی) بعد از زیارت قبور شهدای گمنام چند دقیقه ای صبر کردیم تا مراسم شروع بشه،اما مراسم شروع نشد .متوجه شدیم که این هفته به علت وضع هوا مسئولین دعای عهد تصمیم گرفته بودند که مراسم رو داخل مسجد کوهسنگی برگزار کنند ….

کم کم راه افتادیم و از کوه اومدیم پایین . به پایین کوه که رسیدیم یه آقا رو با خانمی که حجاب خوبی نداشت دیدم که دارن میرن بالای کوه . داشتم خودم رو آماده می کردم که به آقا تذکر بدم که دوستم چند متر جلو تر از من افتاد و وقتی بهشون رسید به خانومه تذکر داد که حجابشو رعایت کنه. چیزی که برام خیلی جالب بود این بود که دیدم خانومه روسریش رو جلو کشید و حجابشو درست کرد.

 


 

جمعیتمان کمتر بود، شیوه را عوض کردیم

برای ورزش و خود سازی به کوه می رفتیم. ولی چه خودسازیی شد؟…

تو سراشیبی بدی گیر کرده بودم. جلوتر از ما ،یه دسته ده – دوازده نفری مختلط بودند. نگاه کردم دیدم که چهار پنج نفر جلوتر یه خانمی هست که کلا روسری اش را برداشته. به رفیقم گفتم «یاعلی، پاشو بریم تذکر بدیم». دیدم اینجا هم از لحاظ جمعیتی خیلی کمتریم و احتمال اثر نیست. گفتم شیوه را عوض کنیم و به نتیجه رسیدم. با صدای نسبتا بلند با رفیقم شروع به صحبت کردم که« یاا…، تو این سراشیبی سفت بگیر بریم تذکر بدیم» و از این جور حرفا. به نظرم صدامون را رفقاش شنیدند و انتقال دادند. دیدم خودش روسری اش را سرش کرد.