مدت زمان باقی مانده از بروزرسانی و تکمیل شدن کامل وب سایت
روز
ساعت
دقیقه
ثانیه

خاطرات جذاب آمرین به معروف در محیط مطب دکتر

خاطرات جذاب آمرین به معروف در محیط مطب دکتر

حوری نخوام باید کی روببینم؟

با تشکر از «فدای ولایت» که این خاطره را برای ما فرستادند.

بنده به دلایلی مدتی بود احساس میکردم چشم هایم ضعیف شده. برای همین مادرم تماس گرفتند دکتر چشم پزشک نزدیک منزلمون. قبل از تماس گفتم دکتر خانم نباشه وگرنه من نمیام. گفت: نه. میریم پیش دکتر مهدیه.

گفتم: جاااااااااان ن ن ن ن !!!!!!!!!!!!!! اینم که زن !!!!!!!!!

گفت : نه بابا فامیلیش.

گفتم: الحمدلله

روز موعود فرا رسید و بنده با اصرار، مادرم رو هم بردم چون میدونم که معمولا منشی ها خانم هستند و حجاب درست حسابی هم ندارند، اونم سعادت آباد که نگم راجع بهش بهتر.

در را باز کردم اول مادرم رفت داخل مطب و بعد من و تا سر را چرخاندم منشی جلوی چشمم بود و مطب پر از خانم تا جایی که صندلی برای نشستن نبود.

تو دلم: خدایا حوری نخوایم باید کی روببینیم؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!

به قول استاد صفایی ماها تو آرزوهامون هم سطح پایین فکرمیکنیم.

روبه روی منشی ایستادم وفقط داشتم زمین رونگاه میکردم که منشی گفت: محل سکونت؟

منم سرم بردم جلوی کامپیوتر وگفتم: همین( ادامه حرفم رو خوردم چون دست منشی که آستینش کمی بالا بود ولاک هم داشت روی انگشتای مبارکش.). بعداز دوثانیه صبر گفتم همینجا. سعادت آباد.

رفتیم بشینیم بامادرم که جا نبود ومن گفتم شما بشین من می ایستم. مادرم نشست ولی من روبه روش ایستادم و تو تمام این مدت سرم پایین بود واز خدا فقط کنترل نگاه خواستم.

مادرم گفت نمیشه که بایستی. گفت من میرم اونور میشینم تو اینجا بشین. منم گفتم چشم.

تو این چند دقیقه فقط نگاه دیگران را داشتم بهم حس میکردم ولی تو این موارد به مطالبی فکر میکنم که نگاهم نچرخه. چون از ویژگی های پسران چشم چرانی است برخلاف خانمها.

واقعا تو عمق فکرم رفته بودم که از فضای اطراف بیرون بودم وواقعا خدا رو شکر میکنم. دراین حین سرم هم پایین بود. مادرم اومد پیشم نشست بعداز چند دقیقه که، یکی رفته بود داخل اتاق دکتر. گفت اومدم پیشت تنها نباشی ولی من گفتم تنها کجا بود، داشتم به چیزای خوب فکر میکردم. با مادرم خیلی صمیمی وگرم حرف میزدم و باخنده های مهربانه به روی مادر عزیزم.

تو اون چند دقیقه خانمهای بدحجاب بدی بودند چون واقعا حس میکردم ولی نتونستم تذکر بدم چون شرایطش رو نداشت و نمیدونستم چی بگم. برای همین رفتم تو خط نهی غیر مستقیم که نتایجش رو در زیر میارم. رفتم پیش دکتر و اومدم بیرون و رفتیم ولی خدا رو شکر که تو این صحنه کمکم کرد واین از فضل خداست.

چند معروف انجام شد و یک نهی ازمنکر غیر مستقیم.

از همان ورود به مطب غیر از همان لحظه اول و یکی دوبار دیگه که گوشه چشمم افتاد سرم پایین بود و وقتی هم نشستم سرم پایین بود. بعد از چند دقیقه فهمیدم خانمی که چندتاصندلی باهام فاصله داشت روسریش روکشید جلو. داشتم به امام زمان عج فکر میکردم و درحال گفتن ذکر که توصیه بزرگان هست. میفهمیدم (حس میکردم) که نگاه اون خانمها به من ومادرم هست، برای همین تو این مدت تمام احترام رو به مادرم گذاشتم که ملت ببینند چه جوری باید برخورد کنند با مادرشون که این مورد، نقطه ضعف هم هست درخیلی ها. با لبخند، باچشم گفتن ، با حرف زدن مودبانه و… .

در آخر فهمیدم که یک سری ها خودشان را جمع وجور کردند.

خدا هم در این صحنه ما رو از دست حوری های زمینی نجات داد.

دو ذکر هنگام دیدن نامحرم: ۱- رب اعوذ بک من همزات الشیاطین

۲- یاخیرحبیب ومحبوب صل علی محمد وآله