مدت زمان باقی مانده از بروزرسانی و تکمیل شدن کامل وب سایت
روز
ساعت
دقیقه
ثانیه

تذکر به محبت

تذکر به محبت

مجتبی خاکسار

بسم الله الرحمن الرحیم

گاهی مجبور می شودم به خاطر ترافیک با تاکسی های تجریش به دانشگاه بروم.
دیروز یکی از این روز ها بود. تاکسی قبل از میدان زد بغل تا مسافرها پیاده شوند.
در حال پیاده شدن چشمم افتاد به دختری که دست در دست پسری قد بلند داشت و در حالی که هیچ چیز روی سرش نبود خرامان قدم می زد!
شاید کار درستی نبود ولی ارادی هم نبود؛ از تعجب ناخودآگاه دوباره نگاه کردم تا از چیزی که دیدم مطمئن شوم.
مطمئن شدم!
اعصابم خیلی خرد شد.
زیر لب لا اله الا الله و استغفرالله می گفتم. نتوانستم با خودم کنار بیایم؛ مسیرم را عوض کردم و با قدم های بلند دنبالشان رفتم.
یکی دو دقیقه طول کشید تا آن سمت خیابان بهشان رسیدم. اول خواستم با عصبانیت و تشر به پسر بگویم که خودش و دوستش را جمع کند! اما بعد یاد حدیثی افتادم از امام رضا (علیه السلام)با این مضمون که با خوشرویی می توان مردم را بنده خود کرد.
لحظه ای ایستادم و از امام عصر (عجل الله فرجه) طلب کمک کردم.
رفتم جلو و به پسر سلام کردم. خیلی مهربان سلام کرد. من هم دستم را جلو بردم و دستم را گرفتم و به نشانه ی دست دادن کمی تکان دادم. گفتم: «حجاب این خانوم اصلا خوب نیست.»
بلافاصله برگشت و به دختر گفت: «حجابتو درست کن.»
گفتم: «نه در شان ایشونه و نه در شان شما»
با لبخند نگاهم کرد و دستم را که هنوز در دستش بود فشرد. گفت:«واقعا از تذکرت متشکر.»
گفتم: «خواهش می کنم. وظیفه م بود.»
با دست به شانه اش زدم و گفتم: «یا علی (ع)» و رفتم.
همه چیز از آنچه فکر می کردم ساده تر و عادی تر بود.
دیگر فهمیده ام که درست در لحظه ای که تصمیم می گیری امر به معروف کنی سنگین ترین حملات شیطان به قول و فکرت شروع می شود و حتی تا دقایقی بعد هم ادامه پیدا می کند.

اعوذ بالله من همزات الشیاطین و اعوذ بک ربى من ان یحضرون

یا علی (علیه السلام)