مدت زمان باقی مانده از بروزرسانی و تکمیل شدن کامل وب سایت
روز
ساعت
دقیقه
ثانیه

تحقیقی در باب نهم ربیع الاول

تحقیقی در باب نهم ربیع الاول

امروزه ضمن برداشت هایی غیر مستند از واژه تبرّی، اعمالی در جامعه اسلامی اتفاق می افتد که بی شکّ مقبول امامان شیعه نیست و با سیره ی متعالی آنان در تضادّ است در این نوشتار برآنیم تا درباره ی تبرّی، حدیث رفع القلم و نهم ربیع الاول، شخصیت ابولولو، مجالس مربوط به نهم ربیع، لزوم اتحاد و برادری و… مطالبی را یادآور شویم امیدواریم که از سیره حق خارج نشویم.

تبرّی یعنی؟

تبری به دوری و جدا شدن از چیزی گفته می شود که در نزدیک شدن به آن کراهت است و ابراز برائت خداوند از کافران به معنای دور ساختن آن ها از رحمتش می باشد.

چرا تبری؟

اگر تبری از دشمنان خدا وجود نداشته باشد، مرزهای دوستی و دشمنی به هم می‌ریزد و حق و باطل در هم می‌آمیزد . اگر ظالم، مطرود نگردد، اگر گمراهی نکوهیده نشود، اگر بد کاران مورد عداوت قرار نگیرند، تباهی نهادینه می‌شود؛ فساد مقبول می‌گردد و تبه کاران بی‌پروا می‌شوند. برائت یعنی حق و دیگر هیچ، برائت یعنی دشمنی با دشمنان خدا. تبری نجستن از دشمنان، عامل هم‌گرایی، تقلید، تشبه و هضم شدن در فرهنگ دشمن می‌شود. مرزهای اعتقادی را باید توان‌مند‌تر از مرزهای جغرافیایی، پاس داشت. در این باره، آیات و روایات فراوانی وارد شده است هم چون: جامعه‌ای نخواهی یافت که به خدا و روز رستاخیز ایمان داشته باشد و با دشمنان خدا و رسول دوستی کنند بی‌تردید چنین کسانی تبری قلبی ندارند. امام رضا علیه السلام می فرمایند: کمال و نهایت دین در ولایت ما و برائت از دشمنان ماست، دیگر اینکه شخصی به امام صادق علیه السلام عرضه داشت : همانا شخصی است که محبت شما را در دل دارد اما در برائت از دشمنان شما ضعیف است، امام صادق علیه السلام در پاسخ فرمودند: دروغ میگوید کسی که گمان می کند دوستدار ماست اما از دشمنان ما برائت نمی جوید.

تبرّی، بدون شناخت؟!

تبرّی دو مرحله دارد: ۱- شناخت حق و باطل ۲- دوری جستن و فاصله گرفتن از باطل

وقتی حارث بن حوط در جنگ به علی ( علیه السلام ) می گوید: از نظر من طلحه و زبیر و عایشه بر حق هستن. حضرت علی ( علیه السلام ) می فرماید: ای حارث به راستی تو حق را نشناختی تا بتوانی اهلش را بشناسی و همین طور باطل را نشناختی تا اهلش را بشناسی

شیوه های تبری

الف) قلبی: قلب انسان کانون تمایلات، مهرورزی‌ها و کینه‌توزی‌ها و محل بروز گرایش‌هاست؛ از این رو تبری قلبی نقشی سرنوشت ساز در زندگی انسان‌ها دارد. باید به دشمنان خداوند متعال دل نبست و از آنان نفرت داشت باید به دشمنان اولیای خداوند مهر نورزید و از آنان در دل بغض داشت .

ب) زبانی: باید با زبان از دشمنان خداوند و از دشمنان اولیای او تبری جست. البته نه با فحش و رکیک گویی و یاوه پردازی که دین ما با هرزه گویی و هرزه گرایی سر ستیز دارد. قرآن کریم می‌گوید: معبودهای مشرکان را دشنام نگویید، چون ممکن است که آن‌ها هم از روی جهل، خدا را که معبود شماست، دشنام گویند. گفته‌اند که مسلمانان بت‌های مشرکان را دشنام می‌دادند، خدا آنان را از این کار نهی کرد؛ مبادا که آن‌ها خدا را از روی جهالت، ناسزا گویند. دشنام در اثر نبودن منطق و در اثر زبونی است؛ پس لازم است افراد، تا آن جا که می‌توانند، طرف مقابل خود را با منطقی شایسته و بیانی استوار، قانع سازند.

ج) عملی: ما باید هم در دل و هم در زبان و هم در عمل، تبری داشته باشیم. تبری در عمل جلوه‌های گوناگونی دارد: یکی از ‌آن‌ها نداشتن تشبه به کفار است. این که تشبه به کفار را ناروا دانسته‌اند، برای تبری عملی و حفظ هویت دینی است. سید کاظم یزدی(ره) زمانی که فرهنگ غرب هجوم آورده‌ بود، کلاه ایتالیایی را حرام کرد. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) درباره تشبه، جمله زیبایی دارند که بسیار درس آموز است. حضرت می‌فرمایند: اگر شما بردبار نیستید، خود را شبیه بردباران سازید. شیوه بردباران را پیشه کنید و بعد فرمودند: اندک است کسی که به جامعه‌ای شباهت پیدا کند، مگر این که به زودی از آنان می‌شود. یکی دیگر از نمونه‌های عملی نداشتن تبری است. نجس دانستن مشرکان از دیگر تبلور‌های برائت عملی است. مجاز نبودن ازدواج با آنان نیز این مرز جدایی را مستحکم‌تر می‌کند. مباح نبودن ذبیحه آنان، علاوه بر پاسداری از مرزهای اعتقادی، از توان اقتصادی آنان می‌کاهد.

دو گزارش از خسارت هایی که نتیجه جهالت ها است

قبل از پرداختن به حدیث معروف رفع القلم، لازم است دو جریان را برای شما عزیزان نقل کنیم، تا هدف نویسندگان این مقاله کمی روشن شود. حقیقت این است که ما فقط و فقط به خاطر خشنودی دل فاطمه زهرا سلام ا… علیها اقدام به تهیه این مقاله کردیم و دلیل پرداختن به این موضوع هم زیان هایی است که از روی جهالت به مکتب اسلام وارد شده است و موجب می شود بعضی از دوستداران فاطمه زهرا سلام ا… علیها در دیگر کشورها یا در نقاطی که اکثریت با اهل سنت است، سختی های فراوان را تحمل کنند.

گزارش اول: شما عمرکشون کنید ماهم…

آیت الله مظاهری می فرماید: من کفایه و مکاسب را پیش  آیت الله مرعشی گذراندم. یک روز ایشان تعریف می کردند: پدرم از علمای نجف بود. شاگردی سنی مذهب داشت. بالاخره این شاگرد پس از اتمام درسش به محل سکونتش برگشت. او اهل کرمانشاه بود. بعدها که پدرم عازم ایران بود در کرمانشاه توقف کرد. پدرم گفت: قافله ما غروب رسید کرمانشاه. وحشت کرده بودم، چون آن زمان وضع کرمانشاه و کردستان روی قاعده شیعه و سنی گری خیلی بد بود. اتفاقا آن شاگرد سنی را دیدم. مرا با خود به خانه اش برد. خیلی هم پذیرایی کرد. آخر شب بهم گفت: آقا ما جلسه ای داریم شما هم بیایید برویم. پدر می گوید: مرا بردند آن جلسه. دیدم آن سیبیل گنده ها دارند می آیند. تعجب کردم چه خبراست؟ ترسیده بودم. یک وقت دیدم یک جوانی زیر غل و زنجیر آوردند. یک سفره چرمی هم پهن کردند، اورا نشاندند روی سفره، یک کسی با یک ضربت گردن آن جوان  را زد. غل و زنجیر را باز کردند، او هی دست وپا می زد، آن ها هم قاه قاه می خندیدند. پدرم گفت: من بیهوش شدم. کم کم مرا بهوش آوردند. گمان کرده بودند منم شیعه هستم و می خواستند مرا نیز بکشند. شاگردم بهشان گفت: نه بابا ایشان استاد من است، ایشان از آن سنی های داغ است. بالاخره مرا نجات داد. در خانه بهم گفت: اقا من سنی ام اما مرید شما هستم. نمی خواستم ناراحتتان کنم. اما شما را بردم آنجا تا یک پیام به علمای نجف بدهید و آن اینکه شما عمرکشون راه بیندازید ما هم اینجور می کنیم. ما رسممان این است، یک شیعه را یک جا پیدا کنیم زندانی اش می کنیم تا شب چهارشنبه. در آن شب جمع می شویم برای رضایت خدا، قربه الی الله آن شیعه را می آوریم و این بلا را که دیدی به سرش می آوریم.

گزارش دوم: بی بصیرتی ما، کشته شدن دیگران

گاهی افراد بدون توجه به شرایط کنونی محیط خود و دیگران بی پروا شروع به لعن کردن می کنند. اینگونه رفتارهای عوامانه باعث به خطر افتادن جان بسیاری از افراد شده است. داستان زیر فقط یک نمونه از آن ها را بیان می کند.

سال ۱۳۲۸ هـ.ق، به روایت  مجله دره النجف عرض حال یکی از پیشوایان جعفری مذهبان بخارا به مقام منیع ریاست روحانی اسلام در نجف اشرف سلام الله علی من دفن فیها

بسم الله الرحمن الرحیم به عرض حضور مبارک حجت الاسلام و المسلمین آیت الله فی العالمین (متعنا الله بطول بقائه ) می رساند: لابد اخبارات اینجانب به سمع مبارک رسیده است که اهل عامه ( اهل سنت ) حکم به کفر و امر به قتل و غارت ما دادند، طائفه مردان و زنان و اطفال صغار را کشتند، حتی زن حامله را در میان عام شکمش را دریده و جنین هشت ماهه را بیرون آورده و پاره پاره نموده اند بعضی از دخترها را به کنیزی بردند. و دکاکین و خانه های ما را غارت نمودند، در میان کوچه و بازار دشنام دادند و تهمت ها بستند،الی الان هم فارق از بلیه نیستیم، بعد از این هم معلوم نیست که حال ما چگونه خواهد شد، سبب این گونه صدمات به ما از بی تقیه گی مصنفان و مولفان و نویسندگان چاپ خانه ها می باشد. توقع از ارباب نوع، این که امر بفرمایند تا لعن و طعنه را از کتب بردارند و بعد چیزی که باعث بر این گونه صدمات و ابتلائات می شود، ننویسند.

ضمنا باید توجه کرد  که این حوادث در زمانی رخ داده است که خطر فتنه گری و لجن پراکنی رسانه های جمعی تحت تسخیر غرب و وارثان خاندان امیّه عربستان وجود نداشته! و فقط خبر برگزاری چنین جلساتی انتقال می یافته است .

۹ ربیع یا ۲۶ ذی الحجه؟

بسیاری از بزرگان شیعه براین اتفاق نظر دارند که تاریخ قتل خلیفه دوم ۲۶ یا ۲۹ ذی الحجه سال ۲۳ هـ .ق است. شیخ مفید در کتاب « مسار الشیعه » آورده است: در روز بیست و ششم ذی الحجه سال ۲۳ هجری عمر بن خطاب مجروح گردید و در بیست ونهم ماه درگذشت. همچنین ابن ادریس حلی در کتاب معروفی به نام سرائر  آورده است: باید دانست که قتل خلیفه دوم در ۲۶ ذی الحجه سال ۲۳ هـ .ق واقع شده است و این مطلبی است که صاحبان کتاب های « قره »، « معجم »، « طبقات »، « مسار الشیعه »، و سید بن طاووس بر آن تصریح نموده اند بلکه اجماع شیعه و اهل تسنن نیز براین است. سید بن طاووس در کتاب اقبال الاعمال نوشته است: در رابطه با روز نهم ربیع الاول ، روایتی عظیم الشان نقل شده است و برخی از برادران امامی غیر عربما در این روز بسیار اظهار خوشحالی نموده و قائلند که این روز ، روز هلاکت شخصی است که به خدا و رسول ( صلی ا… علیه و اله ) اهانت کرده و دشمنی می ورزید؛ ولی من با وجود تفحص در کتب، تاکنون روایتی موافق با این روایت نیافته ام.

حدیث رفع القلم

تاریخ ۹ ربیع برای قتل خلیفه دوم، از حدیث مشهور رفع القلم سرچشمه می گیرد. در مورد نهم ربیع الاول روایتی که علامه مجلسی رحمه الله علیه نقل فرموده اند ذکر می کنیم: روایت شده که محمد بن ابی العلاء همدانی و یحیی بن محمد جریح بغدادی گفته اند که روزی ما در باب قتل  ابن خطاب منازعه کردیم و رفتیم در شهر قم به نزد احمد بن اسحاق قمی که از اصحاب امام هادی علیه السلام بود. وقتی درب خانه وی را کوبیدیم دختر عراقیه ای بیرون آمد سراغ احمد را از او گرفتیم. گفت: او امروز مشغول اعمال عید است و آن روز نهم ربیع الاول بود. گفتم: سبحان الله عیدهای مومنان چهارتاست: فطر، اضحی، غدیر و جمعه. دختر گفت: احمد بن اسحاق از امام علی النقی روایت میکند امروز روز عید است و بهترین عیدها نزد اهل بیت علیهم السلام و شیعیان ایشان به حساب می آید. ماگفتیم اجازه بگیر تا به نزد او بیاییم… گفت: الان از غسل عید فارغ شدم. گفتیم: مگر امروز عید است؟ گفت: بلی و ما را به داخل خانه خود آورد و بر روی کرسی نشانید و چنین گفت: روزی با جمعی از برادران خود به حضور مولای خود امام هادی علیه السلام مشرف شدیم در سامرا در مثل این روز (نهم ربیع) که شما به نزد من آمده اید دیدیم آن حضرت مجلس خود را آراسته و مجمره در پیش خود گذاشته است و به دست مبارک خود عود در آن مجمره می اندازد و مجلس خود را مزین گردانیده است و بر غلامان و خدمتگزاران خود جامه های فاخر پوشانیده. عرض کردیم: یابن رسول الله آیا برای اهل بیت علیهم السلام امروز شادمانی تازه رخ داده است؟ حضرت فرمود: کدام روز حرمتش از این روز نزد اهل بیت عظیم تر است؟ به درستی که خبر داد مرا پدرم که حذیفه بن یمان در روز نهم ربیع الاول خدمت جدم حضرت رسول خدا رسید. حذیفه گفت: حضرت علی و حسنین علیهم السلام را دیدم که با حضرت رسول غذا میل می فرمودند و آن حضرت به روی ایشان تبسم می نمود و به حسنین علیهم السلام میفرمود: بخورید! گوارا باد از برای شما برکت و سعادت این روز به درستی که این روز روزی است که حق تعالی در این روز دشمن خود و دشمن شما را هلاک میفرماید ودر این روز دعای مادر شما را مستجاب میگرداند. بخورید! که این روز روزی ایست که حق تعالی در این روز اعمال محبان و شیعیان شما را قبول میفرماید. بخورید! که این روز ظاهر میشود درستی گفته خدا که میفرماید: ” فَتِلکَ بُیوتُهُم خاوِیَهٌ بِما ظَلَمُوا ” [این است خانه های ایشان که خالی گردیده به سبب ستمهایشان] بخورید! که این روزی است که که در این روز شوکت دشمنان جد شما و یاری کننده دشمن شما شکسته میشود حذیفه گفت که من عرض کردم: یا رسول الله آیا در میان امت تو کسی خواهد بود که این حرمتها و قداستها را بشکند. حضرت فرمود: ای حذیفه بتی از منافقان بر ایشان سر کرده خواهد شد و در میان ایشان ادعای ریاست خواهد کرد و مردم را به سوی خود دعوت خواهد کرد و تازیانه ظلم و ستم را بر دوش خود کشیده و مردم را از راه خدا منع خواهد کرد. کتاب خدا را تحریف خواهد نمود. سنت مرا تغییر خواهد داد و میراث فرزند مرا متصرف خواهد شد ، خود را پیشوای مردم خواهد خواند. بر وصی من علی بن ابیطالب علیه السلام امتیاز طلبی خواهد کرد و اموال خدا را به ناحق بر خود حلال و در غیر طاعت خدا صرف خواهد کرد و من و برادر من و وزیر من علی علیه السلام را به دروغ گویی متهم و دختر مرا از حق خود محروم خواهد کرد. پس دخترم او را نفرین خواهد کرد و حق تعالی نفرین او را در این روز مستجاب خواهد نمود. حذیفه عرض کرد: یا رسول الله چرا دعا نمیکنید حق تعالی او را در حیات شما هلاک گرداند؟ حضرت فرمود: ای حذیفه دوست ندارم جرات کنم بر قضای خدا و از او تغییر امری را طلب نمایم که در علم او گذشته است. ولیکن از حق تعالی استدعا نمودم فضیلت دهد از سائر روزها آن روزی را که در آن روز او به جهنم می رود تا آن که احترام آن روز در میان دوستان و شیعیان اهل بیت من سنت گردد پس حق تعالی وحی کرد به سوی من که: ای محمد در علم سابق من گذشته است که دچار آید تو و اهل بیت تو را محنت های دنیا و بلاها و ستمهای منافقان و غضب کنندگان از بندگان من. آن منافقانی که تو برای آنها خیرخواهی کردی ولی به تو خیانت کردند. تو به ایشان راستی کردی و آنها با تو مکر کردند. تو با آنها صاف بودی و آنها دشمنی تو را به دل گرفتند و تو خشنودشان ساختی ولی تو را تکذیب کردند و تو آنها را برگزیدی ولی تو را در گرفتاری ها تنها گذاشتند و سوگند یاد میکنم به حول و قوه و پادشاهی خود که البته به روی کسی که غصب کند حق علی علیه السلام  را که وصی توست بعد از تو هزار درب از پست ترین طبقه های جهنم را بگشایم که آن را فیلوق می گویند و او و اصحاب او را در قعر جهنم جای دهم به درستی امر کرده ام ملائکه هفت آسمان خود را که برای شیعیان و محبان دین شما عید بگرداند در این روز و امر کرده ام ملائکه نویسندگان اعمال را تا سه روز قلم از جرائم مردم بردارند و ننویسند گناهان ایشان را برای احترام کرامت تو و وصی تو. ای محمد! این روز را عید گردانیدم برای تو و اهل بیت تو و برای هر که تابع ایشان است از مومنان و شیعیان و سوگند یاد میکنم به عزت جلال علو منزلت و مکان خود کسی که این روز را عید کند از برای من. ثواب آنها که دور عرش احاطه کرده اند به او عطا کنم. حذیفه گفت: پس رسول خدا برخواست و به خانه ام سلمه رفت و من برگشتم. تا آنکه بعداز رسول خدا دیدم که چه فتنه ها برانگیخت. پس حق تعالی دعای دختر پیغمبر خود را در حق آن منافق مستجاب گردانید و قتل او را بر دست کشنده او  جاری ساخت. من