امر به معروف و نهی از منکر در اندیشه امام علی علیه السلام (۴)
|
گفتار چهارم: امام و حسبه
حسبه، نهادى بود که براساس آموزه امر به معروف و نهى از منکر، شکل گرفت و در فرهنگ اسلامى گسترش یافت؛ تا آنجا که به تشکیلاتى وسیع با اختیارات و وظایفى تعریفشده و مسئولانى مشخص تبدیل شد.
اما حسبه چیست؟ حسبه در لغت به معناى پاداش، اجر، ثواب، شمارش و دوراندیشى است. (۱۵۴) لیکن اصطلاحا به معناى همان امر به معروف است هنگامى که ترک آن آشکار، و نهى از منکر است هنگامى که ارتکاب آن آشکار، باشد. علت نامگذارى امر به معروف و نهى از منکر به حسبه ظاهرا آن است که آمر به معروف و ناهى از منکر، هدفش از این کار ثواب الهى و پاداش اخروى است. بدینترتیب، حسبه، همان امر به معروف و نهى از منکر است، با نامى دیگر. اما آیا فرقى هم میان ایندو وجود دارد؟
هر چند ماهیت این دو یکى است، مهمترین تفاوت آنها در این است که حسبه، هنگامى پدیدار مىشود که فریضه امر به معروف و نهى از منکر، از صورت پراکنده و موردى خارج شده، بهگونهاى نظاممند پدیدار گردد. (۱۵۵) به تعبیر دیگر هرگاه براى اجراى این فریضه، نهادى ثابت پدید آید و کسانى رسما متولى اجراى آن شوند، در این صورت شاهد تحقق نهاد حسبه هستیم. پارهاى نویسندگان مانند ماوردى کوشیدهاند تفاوت ایندو را بهتفصیل بیان کنند و میان آنها تمایزى قائل شوند، که همه آنها به همین تمرکز و سازمانیافتگى امر به معروف و نهى از منکر در حسبه برمىگردد. (۱۵۶) با توجه به لزوم تمرکز در حسبه و پدید آمدن تشکیلاتى براى آن و از سوى دیگر گستره امر به معروف و نهى از منکر، به نظر مىرسد که حسبه تنها بخشى از وظیفه فراگیر امر به معروف و نهى از منکر باشد. کسانى به این نکته اینگونه تصریح کردهاند: حسبه، آن بخش از وظیفه گسترده امر به معروف و نهى از منکر است که در شکل یک نهاد و تشکیلات در حکومت اسلامى وجود دارد و صلاحیتهاى آن از وظایف دیگر نهادهاى آن حکومت تفکیک شده است. (۱۵۷) با این حال، برخى فقیهان حسبه و امر به معروف و نهى از منکر را یکى دانسته و از هر دو یکجا بحث کردهاند. از اینرو شهید اول، در یکى از کتابهاى فقهى خود، براى مباحث امر به معروف و نهى از منکر، عنوان «کتاب الحسبه» را برگزید. (۱۵۸) غزالى نیز، تفاوتى میان ایندو نمىگذارد و گرچه در رکن معاملات خود، امر به معروف و نهى از منکر را نهمین اصل مىشمارد، در آنجا باب دوم را با عنوان «در شرط حسبت» مىآغازد . (۱۵۹) نوشتهها و تحقیقات مفصلى درباره پیدایش حسبه، کارنامه درخشان آن و افول و فرجام غمبار آن وجود دارد که خواندنى است. (۱۶۰)
در آغاز، حسبه مسئلهاى بسیط بود و رسولخدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و خلفا خود بدان مىپرداختند و آن را بخشى از وظایف خود مىدانستند. گرچه حسبه شامل همه شئون اجتماعى مىشده است، از آن جاکه عمده تجلى روابط اجتماعى مسلمانان در بازارها به هنگام داد و ستد بوده، غالب نمونهها و اشارات مربوط به این بخش از زندگانى مسلمانان بوده است و حتى غالب نویسندگانى که به مسئله حسبه پرداختهاند، تأکید خاصى بر بازار و اصناف داشتهاند . در تاریخ اسلام، نخستین کسى که دست به حسبت زد، پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود که میان مردم مىرفت و آنان را امر به معروف و نهى از منکر مىکرد. روزى حضرت(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر گندمفروشى گذر کرد. دست در گندم نهاد و انگشتانش مرطوب شد. پرسید: «اى گندمفروش، این چیست؟» پاسخ داد: «اى رسولخدا، بر اثر باران است.» حضرت فرمود: «چرا آنها را بالا نیاوردى تا مردم ببینند؟ (۱۶۱) » اما پس از آنکه مکه فتح شد، سعید بن سعید بن عاص را بر بازار مکه گمارد تا بر کسب و کار مردمان نظارت کند. (۱۶۲) خلیفه دوم نیز در بازارها مىگشت و به حسبه مىپرداخت. (۱۶۳) امیرمؤمنان نیز چون به خلافت رسید، این سنت را پى گرفت و آن را بخشى از وظایف خود بهشمار آورد و با وجود دغدغههاى گوناگون و حوادث متعدد و جنگهاى پى در پى، مىکوشید با رفتن به بازار و سرکشى به اصناف، وظیفه حسبه را بهجاى آورد. ایشان غالبا در بازار کوفه مىگشت و مردم را به خداترسى، راستگویى، درستکارى و پرهیز از کمفروشى فرامىخواند. (۱۶۴)
امیرمؤمنان(علیه السّلام) حسبه را عادت خود ساخته بود و هنگامى که در کوفه بود، هر بامداد به یکایک بازارها سر مىزد و بر سر هر بازار که مىرسید مىایستاد، وظایف کلى فروشندگان را بیان مىکرد و آنان را به تکالیف خود توجه مىداد و بانگ مىزد: اى گروه تاجران، از خداى ـ عزوجل ـ بترسید. [آنان چون صداى حضرت را مىشنیدند، آنچه در دست داشتند مىافکندند و با دل و جان متوجه ایشان مىشدند و سخنان ایشان را مىنیوشیدند] خیرخواهى را مقدم دارید و با آسانگیرى برکت جویید. به خریداران نزدیک شوید و بردبارى را زیور خود قرار دهید. از سوگند خوردن بازایستید و از دروغ گفتن دورى کنید و از ستمگرى خوددارى نمایید . با مظلومان به انصاف رفتار کنید. به ربا نزدیک نشوید، پیمانهها را کامل و ترازو را درست کنید و از کالاهاى مردم نکاهید و در زمین فساد نکنید. (۱۶۵) حضرت به همین ترتیب یکایک بازارها را مىگشت و آنگاه به دارالخلافه بازمىگشت و به کار مردمان مىپرداخت. امام(علیه السّلام)، در این اوامر و نواهى خود، اصول کلى معاملات عادلانه را بیان، و بازرگانان را به وظایف خود آشنا مىکردند. مهمترین اصول از نظر حضرت عبارتند از:
ـ پرهیزگارى و خداترسى؛ ـ خیر و فزونى را از خدا دانستن و از او خیرخواهى کردن؛
ـ به دست آوردن رونق تجارى و برکت از طریق آسانگیرى بر مشتریان؛
ـ نزدیکشدن به مشتریان، از طریق ارزانفروشى، و بدینترتیب رونق دادن به کار خود؛
ـ بردبارى را پیشه خود ساختن؛
ـ پرهیز از سوگند خوردن، دروغ گفتن و ستم کردن که غالبا از منکرات رایج در بازارها بوده است؛
ـ پرهیز از کمفروشى از طریق درست کردن واحدهاى توزین و اندازهگیرى.
بهگفته امام حسین(علیه السّلام) روزى امیرمؤمنان، استر رسولخدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را سوار شد و به یکایک بازارهاى کوفه سر زد و براى هر صنفى نکته مربوط به آن را که امکان تقلب در آن بود، بیان فرمود. براى مثال به خرمافروشان گفت: خرماهاى پست خود را در معرض دید قرار دهند و آنها را پنهان نکنند، و به ماهىفروشان فرمود: از فروش ماهى گندیده و در آب مرده بپرهیزند. (۱۶۶) امام(علیه السّلام)، در حد بیان این کلیات توقف نمىکرد و هرجا فرصتى پیش مىآمد، به صورت موردى به حسبه مىپرداخت و آداب تجارت را به دیگران مىآموخت. نوشتهاند: روزى کنیزکى را دید که هنگام خرید گوشت از قصاب، مىخواست که بر مقدار گوشت بیفزاید و سنگ را چربتر بگذارد. به قصاب فرمود: «بیشتر بگذار که برکت را مىافزاید. (۱۶۷) » امام(علیه السّلام) در انجام دادن حسبه، همواره بر چند اصل تأکید مىکرد:
۱٫ نظارت مستقیم؛
۲٫ کوشش بر ناشناس بودن خود؛
۳٫ تفکیک حقوق شخصى از حقوق عمومى؛
۴٫ آمادگى براى اقدام در هر زمانى.
۱٫ نظارت مستقیم
سیرى در سنت امام نشان مىدهد که در مرکز خلافت خود، همواره خویشتن به حسبه مىپرداختهاند و علاوه بر گشت و گذار در بازارها، موارد خاص را نیز پىگیرى مىکردهاند و این کار را بخشى از وظایف خود مىدانستهاند و حتى هنگامى که یکى از یاران حضرت، به نام اصبغ، به ایشان عرض کرد که حاضر است به جاى ایشان در بازار به حسبه بپردازد و بهتر است که ایشان در خانه بنشیند، نپذیرفت و به او فرمود: «اى اصبغ، مرا نصیحت نکردى. (۱۶۸) »
۲٫ کوشش بر ناشناس بودن خود
گزارشهاى تاریخى متعددى در دست است که گاه حضرت به حسبه مىپرداخت، مخاطب ایشان را نمىشناخت و به همین سبب گاه بىاعتنایى مىکرد یا عکسالعمل توهینآمیز از خود نشان مىداد. این تأکید بر ناشناختگى، بدان دلیل بود که غالبا افراد در صورت شناختن امام ظاهر رفتار خود را اصلاح مىکردند. بدینروى امام ترجیح مىداد که در اینگونه موارد ناشناخته بماند. براى مثال نیمهروزى که حضرت در حال بازگشت به خانه بود، زنى بر او راه بست و از تعدى شوهرش شکایت کرد و گفت که او را از خانه رانده است. امام نیز به در خانه آن زن رفت و شوهرش را خواست و به او گفت که با زن خود مدارا کند. آن مرد که امام را نمىشناخت، خشمگین شد و گفت: «به تو چه ربطى دارد! به خدا قسم، به خاطر این گفتهات، او را آتش مىزنم.» در این هنگام مردم از هر سوى گرد آمدند و امام را امیرمؤمنان خطاب کرده، به او سلام گفتند. در این حال بود که آن مرد متوجه شد که آن شفیع، خلیفه مسلمانان است و از رفتارش پوزش خواست. (۱۶۹) هر چند ممکن است گفته شود که این ناشناختگى گاه اتفاقى بوده است، اما حضرت خود بر این ناشناس بودن مصر بود وگرنه مىتوانست بهگونهاى خود را بشناساند و مخاطب را به پذیرش نظر خود مجبور کند. در واقعه دیگرى، وقتى امام از باران به مغازهاى پناه برد، مغازهدار که ایشان را نمىشناخت، حضرت را از مغازه بیرون راند. (۱۷۰)
۳٫ تفکیک حقوق شخصى از حقوق عمومى
گاه حضرت که به حسبه مىپرداخت، به موردى برمىخورد که ظاهرا مسئله شخصى به نظر مىرسید، اما گویاى حقى عمومى بود. بدین روى در اینگونه موارد گذشت نمىکرد و متخلف را کیفر مىداد. بدینترتیب نشان مىداد که هر جا پاى منافع عمومى در میان باشد، گذشت شاکى چندان تأثیرى ندارد. روزى امام على(علیه السّلام) کنیزکى را دید که نزد خرمافروشى مىگرید. چون علت گریه را پرسید، کنیزک پاسخ داد که یک درهم خرما خریده است، اما اربابش آن را نمىپسندد و اینک مىخواهد آن را پس بدهد، ولى خرمافروش حاضر به پس گرفتن آن نیست. امام خطاب به خرمافروش گفت: «اى خرمافروش، خرمایت را بگیر و درهم او را پس بده، چون که او خدمتکارى است و اختیارى از خود ندارد.» خرمافروش، على را کنارى زد و سخن او را نشنیده گرفت. در این هنگام مردم گفتند: «مىدانى او کیست؟» گفت: «نه.» گفتند: «امیرمؤمنان را.» همان دم خرما را پس گرفت و درم کنیزک را به او داد و خطاب به امام گفت: «دوست دارم از من راضى باشى.» حضرت فرمود: «هرگاه حقوق مردم را کامل ادا کنى، بسیار از تو راضى خواهم بود. (۱۷۱) » در اینجا چون آن مرد به وظیفهاش عمل کرد، حضرت از او درگذشت و حق خود را ندیده گرفت و گفت که رضایت او در گرو رضایت مردم و اداى حقوق آنان است. یک بار نیز مردى پس از خریدن پیراهنى، به دلیل نداشتن آن شروطى که تعیین شده بود، آن را پس آورد. اما فروشنده از پس گرفتن آن خوددارى کرد و حتى خریدار را کتک زد. شکایت به حضرت بردند و چون ثابت شد که فروشنده بهناحق خریدار را زده است، امام او را نشاند و به خریدار گفت که قصاص کند . آن مرد از حق خود گذشت و او را عفو کرد. حضرت فرمود که خواستم در حق تو احتیاط کنم . سپس فروشنده را نه ضربه شلاق زد و فرمود: «این حق سلطان است. (۱۷۲) »
۴٫ آمادگى براى اقدام در هر زمانى
حضرت هر چند بامداد را به حسبه بر بازار اختصاص داده بود، هرگاه نیاز مىافتاد، آماده بود تا به امر به معروف و نهى از منکر بپردازد. براى مثال در همان ماجراى شکایت زن از شوهر خود، امام بر اثر گرماى شدید روز، از او خواست تا اندکى برآساید و سپس به خانه آن زن برود. لیکن چون نگرانى آن زن را دید، اندکى درنگ کرد و سپس فرمود: «نه به خدا قسم: [صبر نمىکنم] تا آن که حق مظلوم با قوت گرفته شود. (۱۷۳) » بدینترتیب، حضرت همواره آماده اجراى حدود خدا و حسبه و خدمت در جهت تحقق معروفها و از میان رفتن منکرها بود و در این راه هیچ سستى و کاهلى از خود نشان نمىداد. (۱۷۴)
جمعبندى
طى مرور نسبتا مفصلى دریافتیم که امام على(علیه السّلام) امر به معروف و نهى از منکر را به معنایى بسیار گستردهتر از آنچه تصور مىشود، در نظر مىگیرند. ایشان این فریضه را زیربناى دیگر فرایض و بنیاد دعوت اسلامى و غایت دین مىشناسد. امر به معروف و نهى از منکر، فلسفه حکومت و تئورى انقلاب و معیار ارزیابى صلاح و فساد و مشروعیت یا عدم مشروعیت حاکمیتها بهشمار مىرود. حکومتى از نظر ایشان مطلوب و مشروع است که این فریضه در آن به شکل کامل جارى باشد و همگان آزاد باشند تا یکدیگر را امر و نهى کنند.
مهمترین کارکرد اجتماعى امر به معروف و نهى از منکر، تأمین حقوق همگان، اصلاح عامه، بازداشتن بدکاران، ممانعت از تجاوز به محرومان، حفظ نظام اجتماعى سالم، برقرارى عدالت و نگهداشت نظام ارزشى و اخلاقى جامعه است. اگر این فریضه ترک شود، بهتدریج صالحان مست قدرت مىشوند و تباه مىگردند، یا شریران بر مسند قدرت مىنشینند و آنگاه دعاى نیکان مستجاب نمىشود؛ چرا که خودکرده را تدبیر نیست. این آفت در همین حد باقى نمىماند، بلکه بهتدریج اساس جامعه مضمحل مىگردد و راه تباهى در پیش مىگیرد.
امر به معروف و نهى از منکر باید به قصد حل مشکل و رفع مسئله باشد، نه مشکلآفرینى و مسئلهسازى.
اساسىترین ابزار نظارت اجتماعى، همین امر به معروف و نهى از منکر است که در همه عرصهها کاربرد دارد. لیکن مردم غالبا به دلیل ترس یا طمع این فریضه را ترک مىکنند. حال آنکه روزى و مرگ هر کس در دست خدا است و اجراى این فریضه نه روزى کسى را مىبرد و نه رشته جانش را مىگسلد.
امر به معروف و نهى از منکر، شرایطى دارد که مهمترین آنها پایبندى آمر به معروف و ناهى از منکر به گفتههاى خویش است. نکته مهم درباره این شرایط آن است که نباید بهانهاى براى ترک اصل فریضه گردد. باید شرط را کسب کرد و آنگاه به امر به معروف پرداخت. امر به معروف و نهى از منکر به قصد تأثیر صورت مىگیرد، نه صرفا اسقاط تکلیف. بنابراین باید در این زمینه مراتب و آداب آن را رعایت کرد و با توجه به منطق «گره کز دست بگشاید چرا آزار دندان را» از آسان به دشوار پیش رفت و شیوه «الایسر فالایسر» را بهکار بست. مهمترین آداب این فریضه از نظر امام عبارتند از: پرهیز از تجسس، پرهیز از پردهدرى، پرهیز از دشنام و رفق و صبورى در کار؛ چرا که هدف از اجراى این فریضه، نه دخالت در حریم خصوصى افراد است و رنجاندن دیگران، بلکه مقصود اصلاح است و تربیت.
آموزه امر به معروف و نهى از منکر، مسلمانان را به راهاندازى و تشکیل سازمان گستردهاى به نام «حسبه» هدایت کرد و آنان سازمانى پدید آوردند که منحصرا وظیفهاش امر به معروف و نهى از منکر بود. آغازگر این حرکت خود رسولخدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود. امام على(علیه السّلام) نیز در دوران خلافت خویش به حسبه و نظارت بر کارکرد سالم اصناف مىپرداخت و اصولى بهکار مىبست که مهمترین آنها اقدام مستقیم و مباشر خودشان بود.
کتاب نامه
۱٫ تهذیب الاحکام. محمد بن حسن طوسى، تصحیح علىاکبر غفارى، تهران، صدوق، .۱۳۷۶
۲٫ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل. میرزا حسین نورى طبرسى، تحقیق مؤسسه آلالبیتعلیهم السلام لاحیاء التراث، قم، مؤسسه آلالبیتعلیهم السلام لاحیاء التراث، ۱۴۰۸ ق.
۳٫ امر به معروف و نهى از منکر. سیدحسن اسلامى، قم، نشر خرم، .۱۳۷۵
۴٫ الروضه البهیه فى شرح اللمعه الدمشقیه. محمد بن جمالالدین مکى عاملى، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ۱۴۰۳ ق.
۵٫ مسالک الافهام الى تنقیح شرائع الاسلام. زینالدین بن على العاملى، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۴ ق.
۶٫ پیکار صفین. نصر بن مزاحم منقرى، تصحیح عبدالسلام هارون، ترجمه پرویز اتابکى، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، .۱۳۷۰
۷٫ شرح نهجالبلاغه. ابن ابىالحدید، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالجلیل، ۱۴۰۷ ق.
۸٫ تحریرالوسیله. امام خمینى، بیروت، دارالتعارف، ۱۴۰۱ ق.
۹٫ شرائع الاسلام فى مسائل الحلال والحرام. جعفر بن حسن محقق حلى، تصحیح عبدالحسین محمدعلى بقال، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۵ ق.
۱۰٫ تذکره الاولیاء. فریدالدین عطار نیشابورى، تصحیح محمد استعلامى، تهران، زوار، .۱۳۷۴
۱۱٫ معالم القربه فى احکام الحسبه. محمد بن محمد قرشى معروف به ابن اخوه، قاهره، الهیئه المصریه العامه للکتاب، ۱۹۷۶ م.
۱۲٫ غررالحکم و دررالکلم. عبدالواحد بن محمد تمیمى آمدى، شرح جمالالدین محمد خوانسارى، تصحیح جلالالدین ارموى، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، .۱۳۶۶
۱۳٫ رویکردهاى آینده حرکت اجتهاد. سیدمحمدباقر صدر، ترجمه سیدحسن اسلامى، چاپ شده در مجموعه مقالات تأملى در نظام آموزشى حوزه، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى، .۱۳۷۵
۱۴٫ کتاب الامر بالمعروف والنهى عن المنکر. حسین نورى همدانى، لاهور، مرتضى حسین صدر الافاضل، .۱۳۵۴
۱۵٫ نهجالسعاده فى مستدرک نهجالبلاغه. محمدباقر محمودى، بیروت، دارالتعارف، جلدهاى مختلف با تاریخهاى گوناگون، ج۱، بىتاریخ، ج۲، ۱۳۹۶ ق، ج۳، ۱۳۹۷، ج۴ و ۵، ۱۳۸۷، ج۶، ۱۳۸۶، ج۷ و ۸، .۱۳۸۵
۱۶٫ النهایه فى مجرد الفقه والفتاوى. محمد بن حسن طوسى، قم، قدس محمدى، بىتاریخ.
۱۷٫ جواهرالکلام فى شرح شرائعالاسلام. محمدحسن نجفى، بیروت، دار احیاء التراث العربى، .۱۹۸۱
۱۸٫ التبیان فى تفسیر القرآن. ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ۱۳۸۲ ق.
۱۹٫ فروع کافى. محمد بن یعقوب کلینى، تصحیح علىاکبر غفارى، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۰۵ ق، سال اول، تهران، کتابخانه صدوق، بىتاریخ.
۲۰٫ گفتار ماه در نمایاندن راه راست دین. سخنرانىهاى سال ۴۰ـ۱۳۳۹، سال اول، تهران، کتابخانه صدوق، بىتاریخ.
۲۱٫ کیمیاى سعادت. ابوحامد محمد غزالى طوسى، تصحیح حسین خدیو جم، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، .۱۳۷۴
۲۲٫ گلستان سعدى. تصحیح غلامحسین یوسفى، تهران، خوارزمى، انتشارات خوارزمى، .۱۳۷۴
۲۳٫ ارتباطات انسانى. علىاکبر فرهنگى، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، .۱۳۷۴
۲۴٫ احیاء علومالدین. ابوحامد محمد غزالى، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۰۲ ق.
۲۵٫ تفصیل وسائل الشیعه الى تحصیل مسائل الشریعه. محمد بن حسن حر عاملى، قم، مؤسسه آلالبیتعلیهم السلام لاحیاء التراث، ۱۴۱۲ ق.
۲۶٫ مسند الامام على(علیه السّلام). سیدحسن قبانجى، تحقیق طاهر اسلامى، قم، اسوه، ۱۴۲۰ ق.
۲۷٫ راه اصلاح، یا امر به معروف و نهى از منکر. لطفالله صافى گلپایگانى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ دوم ۱۳۷۵، (چاپ اول ۱۳۲۸).
۲۸٫ الاحکام السلطانیه. قاضى ابویعلى محمد بن حسن فراء، تصحیح محمد حامد الفقى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم.
۲۹٫ تحف العقول عن آلالرسول. ابن شعبه حرانى، تصحیح علىاکبر غفارى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، .۱۳۶۳
۳۰٫ سلسله الینابیع الفقهیه. به کوشش علىاصغر مروارید، بیروت، دارالتراث والدار الاسلامیه، ۱۴۱۰ ق.
۳۱٫ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال. محمد بن على بن حسین معروف به شیخ صدوق، ترجمه علىاکبر غفارى، تهران، نشر صدوق، .۱۳۶۷
۳۲٫ علل الشرایع. محمد بن على بن حسین معروف به شیخ صدوق، نجف، المکتبه الحیدریه، ۱۳۸۵ ق.
۳۳٫ دعائم الاسلام و ذکر الحلال والحرام والقضایا والاحکام عن اهلبیت رسولالله علیه و علیهم افضل السلام. قاضى نعمان بن محمد بن منصور تمیمى مغربى، تحقیق آصف بن علىاصغر فیضى، قاهره، دارالمعارف، ۱۳۸۵ ق.
۳۴٫ کتاب فضائل الصحابه. احمد بن حنبل، تحقیق وصىالله بن محمد عباس، مکه، جامعه امالقرى مرکز البحث العلمى و احیاء التراث الاسلامى، ۱۴۰۳ ق.
۳۵٫ موسوعه الامام على بن ابىطالب(علیه السّلام) فى الکتاب والسنه والتاریخ. محمد محمدى رىشهرى [و همکاران]، قم، دارالحدیث، ۱۴۲۱ ق.
۳۶٫ حسبه یک نهاد حکومتى. سیفالله صرامى، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى، .۱۳۷۷
پی نوشت ها :
۱۵۴) ر.ک: لغتنامههایى چون لسان العرب، صحاح اللغه، مجمعالبحرین و المنجد، ذیل ماده حسب.
۱۵۵) الحسبه فى مصر الاسلامیه من الفتح العربى الى نهایه العصر المملوکى، ص .۸
۱۵۶) براى مثال، این تفاوتها را در کتابهاى الاحکام السلطانیه، نوشته ماوردى و ابویعلى بنگرید و ترجمه و بررسى آنها را در کتاب حسبه یک نهاد حکومتى، ص۲۲ـ۲۳ ببینید.
۱۵۷) حسبه یک نهاد حکومتى، ص .۳۶
۱۵۸) الدروس الشرعیه، ص .۱۶۷
۱۵۹) کیمیاى سعادت، ج۱، ص .۵۰۲
۱۶۰) براى کسب آگاهى بیشتر درباره نهاد حسبه و کارکرد و اختیارات آن منابع متعددى وجود دارد؛ از جمله: فضلالله بن روزبهان خنجى، سلوک الملوک، تصحیح محمدعلى موحد، تهران، خوارزمى، ۱۳۶۲، ص۱۷۵ـ۱۹۹؛ مقدمه ابن خلدون، ج۲، ص۶۳۶ـ۶۳۷؛ سهام مصطفى ابوزید، الحسبه فى مصر الاسلامیه من الفتح العربى الى نهایه العصر المملوکى، قاهره، الهیئه المصریه العامه للکتاب، ۱۹۸۶، (مقدمه کتاب)؛ دائره المعارف الاسلامیه، ج۷، ص۳۷۹؛ محمد بن محمد قرشى معروف به ابن اخوه، قاهره، معالم القربه فى احکام الحسبه، الهیئه المصریهالعامه لکتاب، ۱۹۷۶؛ ابوالحسن على بن محمد ماوردى، الاحکام السلطانیه، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، ۱۴۰۶ ق؛ محمد بن حسین ابویعلى، الاحکام السلطانیه، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، ۱۴۰۶ ق؛ ابن تمیمه، الحسبه و وظیفه الحکومه الاسلامیه؛ قاهره، مطبوعات الشعب، ۱۹۷۶؛ لغتنامه دهخدا، ماده حسبه، محتسب و احتساب؛ سیدحسن اسلامى، امر به معروف و نهى از منکر، قم، خرم، ۱۳۷۵، ص۵۹ـ۷۴؛ سیفالله صرامى، حسبه یک نهاد حکومتى، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى، .۱۳۷۷
۱۶۱) معالم القربه فى احکام الحسبه، ص .۱۲
۱۶۲) همان.
۱۶۳) سلوک الملوک، ص .۱۸۲
۱۶۴) الاستیعاب فى معرفه الاصحاب، ج۳، ص۱۱۲ و مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۱۲، ص .۳۳۷
۱۶۵) تهذیب الاحکام، ج۷، ص۸ـ .۹
۱۶۶) الجعفریات، ۲۳۸؛ محمدى رىشهرى، موسوعه الامام على بن ابىطالب(علیه السّلام) فى الکتاب والسنه والتاریخ، قم، دارالحدیث، ۱۴۲۱، ج۴، ص۱۷۶ـ .۱۷۷
۱۶۷) همان. همچنین در معالم القربه فى احکام الحسبه موارد دیگرى در این زمینه نقل شده است که خواندنى است. براى مثال ص۱۴، ۱۵، ۱۶۳، ۲۷۱، ۲۷۸، ۲۸۸ و .۳۰۰
۱۶۸) دعائم الاسلام و ذکر الحلال والحرام والقضایا والاحکام، ج۲، ص .۵۳۸
۱۶۹) مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۱۲، ص.۳۳۷ مرحوم شهید مطهرى این ماجرا را به صورتى داستانگونه و با نثرى استوار در داستان راستان (قم، صدرا، ج۲، ص۲۴۶ـ۲۵۰) با عنوان «شکایت از شوهر» نقل کرده است.
۱۷۰) ر.ک: موسوعه الامام على بن ابىطالب فى الکتاب والسنه والتاریخ، ج۴، ص .۱۸۰
۱۷۱) کتاب فضائل الصحابه، ج۲، ص۶۲۱؛ موسوعه الامام على بن ابىطالب فى الکتاب والسنه والتاریخ، ج۴، ص .۱۸۰
۱۷۲) تاریخ طبرى، ج ۵، ص .۱۵۶
۱۷۳) مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، همان.
۱۷۴) موارد متعددى از اینگونه حسبههاى حضرت در این منبع آمده است: رى شهرى و همکاران، موسوعه الامام على بن ابىطالب(علیه السّلام) فى الکتاب والسنه والتاریخ، قم، دارالحدیث، ۱۴۲۱ ق، ج۴، ص۱۷۵ـ ۱۸۱
————————————-
نویسنده : دکتر سیدحسن اسلامى
منبع : http://www.imamalinet.net