مدت زمان باقی مانده از بروزرسانی و تکمیل شدن کامل وب سایت
روز
ساعت
دقیقه
ثانیه

امر به معروف و نهی از منکر در اندیشه امام علی علیه السلام (۴)

امر به معروف و نهی از منکر در اندیشه امام علی علیه السلام (4)

 

“حسبه، نهادى بود که براساس آموزه امر به معروف و نهى از منکر، شکل گرفت و در فرهنگ اسلامى گسترش یافت؛ تا آن‏جا که به تشکیلاتى وسیع با اختیارات و وظایفى تعریف‏شده و مسئولانى مشخص تبدیل شد. اما حسبه چیست؟”

 

گفتار چهارم: امام و حسبه
حسبه، نهادى بود که براساس آموزه امر به معروف و نهى از منکر، شکل گرفت و در فرهنگ اسلامى گسترش یافت؛ تا آن‏جا که به تشکیلاتى وسیع با اختیارات و وظایفى تعریف‏شده و مسئولانى مشخص تبدیل شد.
اما حسبه چیست؟ حسبه در لغت به معناى پاداش، اجر، ثواب، شمارش و دوراندیشى است. (۱۵۴) لیکن اصطلاحا به معناى همان امر به معروف است هنگامى که ترک آن آشکار، و نهى از منکر است هنگامى که ارتکاب آن آشکار، باشد. علت نامگذارى امر به معروف و نهى از منکر به حسبه ظاهرا آن است که آمر به معروف و ناهى از منکر، هدفش از این کار ثواب الهى و پاداش اخروى است. بدین‏ترتیب، حسبه، همان امر به معروف و نهى از منکر است، با نامى دیگر. اما آیا فرقى هم میان این‏دو وجود دارد؟
هر چند ماهیت این دو یکى است، مهم‏ترین تفاوت آنها در این است که حسبه، هنگامى پدیدار مى‏شود که فریضه امر به معروف و نهى از منکر، از صورت پراکنده و موردى خارج شده، به‏گونه‏اى نظام‏مند پدیدار گردد. (۱۵۵) به تعبیر دیگر هرگاه براى اجراى این فریضه، نهادى ثابت پدید آید و کسانى رسما متولى اجراى آن شوند، در این صورت شاهد تحقق نهاد حسبه هستیم. پاره‏اى نویسندگان مانند ماوردى کوشیده‏اند تفاوت این‏دو را به‏تفصیل بیان کنند و میان آنها تمایزى قائل شوند، که همه آنها به همین تمرکز و سازمان‏یافتگى امر به معروف و نهى از منکر در حسبه برمى‏گردد. (۱۵۶) با توجه به لزوم تمرکز در حسبه و پدید آمدن تشکیلاتى براى آن و از سوى دیگر گستره امر به معروف و نهى از منکر، به نظر مى‏رسد که حسبه تنها بخشى از وظیفه فراگیر امر به معروف و نهى از منکر باشد. کسانى به این نکته این‏گونه تصریح کرده‏اند: حسبه، آن بخش از وظیفه گسترده امر به معروف و نهى از منکر است که در شکل یک نهاد و تشکیلات در حکومت اسلامى وجود دارد و صلاحیت‏هاى آن از وظایف دیگر نهادهاى آن حکومت تفکیک شده است. (۱۵۷) با این حال، برخى فقیهان حسبه و امر به معروف و نهى از منکر را یکى دانسته و از هر دو یک‏جا بحث کرده‏اند. از این‏رو شهید اول، در یکى از کتاب‏هاى فقهى خود، براى مباحث امر به معروف و نهى از منکر، عنوان «کتاب الحسبه» را برگزید. (۱۵۸) غزالى نیز، تفاوتى میان این‏دو نمى‏گذارد و گرچه در رکن معاملات خود، امر به معروف و نهى از منکر را نهمین اصل مى‏شمارد، در آن‏جا باب دوم را با عنوان «در شرط حسبت» مى‏آغازد . (۱۵۹) نوشته‏ها و تحقیقات مفصلى درباره پیدایش حسبه، کارنامه درخشان آن و افول و فرجام غمبار آن وجود دارد که خواندنى است. (۱۶۰)
در آغاز، حسبه مسئله‏اى بسیط بود و رسول‏خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و خلفا خود بدان مى‏پرداختند و آن را بخشى از وظایف خود مى‏دانستند. گرچه حسبه شامل همه شئون اجتماعى مى‏شده است، از آن جاکه عمده تجلى روابط اجتماعى مسلمانان در بازارها به هنگام داد و ستد بوده، غالب نمونه‏ها و اشارات مربوط به این بخش از زندگانى مسلمانان بوده است و حتى غالب نویسندگانى که به مسئله حسبه پرداخته‏اند، تأکید خاصى بر بازار و اصناف داشته‏اند . در تاریخ اسلام، نخستین کسى که دست به حسبت زد، پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود که میان مردم مى‏رفت و آنان را امر به معروف و نهى از منکر مى‏کرد. روزى حضرت‏(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر گندم‏فروشى گذر کرد. دست در گندم نهاد و انگشتانش مرطوب شد. پرسید: «اى گندم‏فروش، این چیست؟» پاسخ داد: «اى رسول‏خدا، بر اثر باران است.» حضرت فرمود: «چرا آنها را بالا نیاوردى تا مردم ببینند؟ (۱۶۱) » اما پس از آن‏که مکه فتح شد، سعید بن سعید بن عاص را بر بازار مکه گمارد تا بر کسب و کار مردمان نظارت کند. (۱۶۲) خلیفه دوم نیز در بازارها مى‏گشت و به حسبه مى‏پرداخت. (۱۶۳) امیرمؤمنان نیز چون به خلافت رسید، این سنت را پى گرفت و آن را بخشى از وظایف خود به‏شمار آورد و با وجود دغدغه‏هاى گوناگون و حوادث متعدد و جنگ‏هاى پى در پى، مى‏کوشید با رفتن به بازار و سرکشى به اصناف، وظیفه حسبه را به‏جاى آورد. ایشان غالبا در بازار کوفه مى‏گشت و مردم را به خداترسى، راستگویى، درستکارى و پرهیز از کم‏فروشى فرامى‏خواند. (۱۶۴)
امیرمؤمنان‏(علیه السّلام) حسبه را عادت خود ساخته بود و هنگامى که در کوفه بود، هر بامداد به یکایک بازارها سر مى‏زد و بر سر هر بازار که مى‏رسید مى‏ایستاد، وظایف کلى فروشندگان را بیان مى‏کرد و آنان را به تکالیف خود توجه مى‏داد و بانگ مى‏زد: اى گروه تاجران، از خداى ـ عزوجل ـ بترسید. [آنان چون صداى حضرت را مى‏شنیدند، آنچه در دست داشتند مى‏افکندند و با دل و جان متوجه ایشان مى‏شدند و سخنان ایشان را مى‏نیوشیدند] خیرخواهى را مقدم دارید و با آسان‏گیرى برکت جویید. به خریداران نزدیک شوید و بردبارى را زیور خود قرار دهید. از سوگند خوردن بازایستید و از دروغ گفتن دورى کنید و از ستمگرى خوددارى نمایید . با مظلومان به انصاف رفتار کنید. به ربا نزدیک نشوید، پیمانه‏ها را کامل و ترازو را درست کنید و از کالاهاى مردم نکاهید و در زمین فساد نکنید. (۱۶۵) حضرت به همین ترتیب یکایک بازارها را مى‏گشت و آن‏گاه به دارالخلافه بازمى‏گشت و به کار مردمان مى‏پرداخت. امام‏(علیه السّلام)، در این اوامر و نواهى خود، اصول کلى معاملات عادلانه را بیان، و بازرگانان را به وظایف خود آشنا مى‏کردند. مهم‏ترین اصول از نظر حضرت عبارتند از:
ـ پرهیزگارى و خداترسى؛ ـ خیر و فزونى را از خدا دانستن و از او خیرخواهى کردن؛
ـ به دست آوردن رونق تجارى و برکت از طریق آسان‏گیرى بر مشتریان؛
ـ نزدیک‏شدن به مشتریان، از طریق ارزان‏فروشى، و بدین‏ترتیب رونق دادن به کار خود؛
ـ بردبارى را پیشه خود ساختن؛
ـ پرهیز از سوگند خوردن، دروغ گفتن و ستم کردن که غالبا از منکرات رایج در بازارها بوده است؛
ـ پرهیز از کم‏فروشى از طریق درست کردن واحدهاى توزین و اندازه‏گیرى.
به‏گفته امام حسین‏(علیه السّلام) روزى امیرمؤمنان، استر رسول‏خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را سوار شد و به یکایک بازارهاى کوفه سر زد و براى هر صنفى نکته مربوط به آن را که امکان تقلب در آن بود، بیان فرمود. براى مثال به خرمافروشان گفت: خرماهاى پست خود را در معرض دید قرار دهند و آنها را پنهان نکنند، و به ماهى‏فروشان فرمود: از فروش ماهى گندیده و در آب مرده بپرهیزند. (۱۶۶) امام‏(علیه السّلام)، در حد بیان این کلیات توقف نمى‏کرد و هرجا فرصتى پیش مى‏آمد، به صورت موردى به حسبه مى‏پرداخت و آداب تجارت را به دیگران مى‏آموخت. نوشته‏اند: روزى کنیزکى را دید که هنگام خرید گوشت از قصاب، مى‏خواست که بر مقدار گوشت بیفزاید و سنگ را چرب‏تر بگذارد. به قصاب فرمود: «بیش‏تر بگذار که برکت را مى‏افزاید. (۱۶۷) » امام‏(علیه السّلام) در انجام دادن حسبه، همواره بر چند اصل تأکید مى‏کرد:
۱٫  نظارت مستقیم؛
۲٫ کوشش بر ناشناس بودن خود؛
۳٫  تفکیک حقوق شخصى از حقوق عمومى؛
۴٫  آمادگى براى اقدام در هر زمانى.

۱٫ نظارت مستقیم
سیرى در سنت امام نشان مى‏دهد که در مرکز خلافت خود، همواره خویشتن به حسبه مى‏پرداخته‏اند و علاوه بر گشت و گذار در بازارها، موارد خاص را نیز پى‏گیرى مى‏کرده‏اند و این کار را بخشى از وظایف خود مى‏دانسته‏اند و حتى هنگامى که یکى از یاران حضرت، به نام اصبغ، به ایشان عرض کرد که حاضر است به جاى ایشان در بازار به حسبه بپردازد و بهتر است که ایشان در خانه بنشیند، نپذیرفت و به او فرمود: «اى اصبغ، مرا نصیحت نکردى. (۱۶۸) »

۲٫ کوشش بر ناشناس بودن خود
گزارش‏هاى تاریخى متعددى در دست است که گاه حضرت به حسبه مى‏پرداخت، مخاطب ایشان را نمى‏شناخت و به همین سبب گاه بى‏اعتنایى مى‏کرد یا عکس‏العمل توهین‏آمیز از خود نشان مى‏داد. این تأکید بر ناشناختگى، بدان دلیل بود که غالبا افراد در صورت شناختن امام ظاهر رفتار خود را اصلاح مى‏کردند. بدین‏روى امام ترجیح مى‏داد که در این‏گونه موارد ناشناخته بماند. براى مثال نیمه‏روزى که حضرت در حال بازگشت به خانه بود، زنى بر او راه بست و از تعدى شوهرش شکایت کرد و گفت که او را از خانه رانده است. امام نیز به در خانه آن زن رفت و شوهرش را خواست و به او گفت که با زن خود مدارا کند. آن مرد که امام را نمى‏شناخت، خشمگین شد و گفت: «به تو چه ربطى دارد! به خدا قسم، به خاطر این گفته‏ات، او را آتش مى‏زنم.» در این هنگام مردم از هر سوى گرد آمدند و امام را امیرمؤمنان خطاب کرده، به او سلام گفتند. در این حال بود که آن مرد متوجه شد که آن شفیع، خلیفه مسلمانان است و از رفتارش پوزش خواست. (۱۶۹) هر چند ممکن است گفته شود که این ناشناختگى گاه اتفاقى بوده است، اما حضرت خود بر این ناشناس بودن مصر بود وگرنه مى‏توانست به‏گونه‏اى خود را بشناساند و مخاطب را به پذیرش نظر خود مجبور کند. در واقعه دیگرى، وقتى امام از باران به مغازه‏اى پناه برد، مغازه‏دار که ایشان را نمى‏شناخت، حضرت را از مغازه بیرون راند. (۱۷۰)

۳٫ تفکیک حقوق شخصى از حقوق عمومى
گاه حضرت که به حسبه مى‏پرداخت، به موردى برمى‏خورد که ظاهرا مسئله شخصى به نظر مى‏رسید، اما گویاى حقى عمومى بود. بدین روى در این‏گونه موارد گذشت نمى‏کرد و متخلف را کیفر مى‏داد. بدین‏ترتیب نشان مى‏داد که هر جا پاى منافع عمومى در میان باشد، گذشت شاکى چندان تأثیرى ندارد. روزى امام على‏(علیه السّلام) کنیزکى را دید که نزد خرمافروشى مى‏گرید. چون علت گریه را پرسید، کنیزک پاسخ داد که یک درهم خرما خریده است، اما اربابش آن را نمى‏پسندد و اینک مى‏خواهد آن را پس بدهد، ولى خرمافروش حاضر به پس گرفتن آن نیست. امام خطاب به خرمافروش گفت: «اى خرمافروش، خرمایت را بگیر و درهم او را پس بده، چون که او خدمتکارى است و اختیارى از خود ندارد.» خرمافروش، على را کنارى زد و سخن او را نشنیده گرفت. در این هنگام مردم گفتند: «مى‏دانى او کیست؟» گفت: «نه.» گفتند: «امیرمؤمنان را.» همان دم خرما را پس گرفت و درم کنیزک را به او داد و خطاب به امام گفت: «دوست دارم از من راضى باشى.» حضرت فرمود: «هرگاه حقوق مردم را کامل ادا کنى، بسیار از تو راضى خواهم بود. (۱۷۱) » در این‏جا چون آن مرد به وظیفه‏اش عمل کرد، حضرت از او درگذشت و حق خود را ندیده گرفت و گفت که رضایت او در گرو رضایت مردم و اداى حقوق آنان است. یک بار نیز مردى پس از خریدن پیراهنى، به دلیل نداشتن آن شروطى که تعیین شده بود، آن را پس آورد. اما فروشنده از پس گرفتن آن خوددارى کرد و حتى خریدار را کتک زد. شکایت به حضرت بردند و چون ثابت شد که فروشنده به‏ناحق خریدار را زده است، امام او را نشاند و به خریدار گفت که قصاص کند . آن مرد از حق خود گذشت و او را عفو کرد. حضرت فرمود که خواستم در حق تو احتیاط کنم . سپس فروشنده را نه ضربه شلاق زد و فرمود: «این حق سلطان است. (۱۷۲) »

۴٫ آمادگى براى اقدام در هر زمانى
حضرت هر چند بامداد را به حسبه بر بازار اختصاص داده بود، هرگاه نیاز مى‏افتاد، آماده بود تا به امر به معروف و نهى از منکر بپردازد. براى مثال در همان ماجراى شکایت زن از شوهر خود، امام بر اثر گرماى شدید روز، از او خواست تا اندکى برآساید و سپس به خانه آن زن برود. لیکن چون نگرانى آن زن را دید، اندکى درنگ کرد و سپس فرمود: «نه به خدا قسم: [صبر نمى‏کنم‏] تا آن که حق مظلوم با قوت گرفته شود. (۱۷۳) » بدین‏ترتیب، حضرت همواره آماده اجراى حدود خدا و حسبه و خدمت در جهت تحقق معروف‏ها و از میان رفتن منکرها بود و در این راه هیچ سستى و کاهلى از خود نشان نمى‏داد. (۱۷۴)
جمع‏بندى
طى مرور نسبتا مفصلى دریافتیم که امام على‏(علیه السّلام) امر به معروف و نهى از منکر را به معنایى بسیار گسترده‏تر از آن‏چه تصور مى‏شود، در نظر مى‏گیرند. ایشان این فریضه را زیربناى دیگر فرایض و بنیاد دعوت اسلامى و غایت دین مى‏شناسد. امر به معروف و نهى از منکر، فلسفه حکومت و تئورى انقلاب و معیار ارزیابى صلاح و فساد و مشروعیت یا عدم مشروعیت حاکمیت‏ها به‏شمار مى‏رود. حکومتى از نظر ایشان مطلوب و مشروع است که این فریضه در آن به شکل کامل جارى باشد و همگان آزاد باشند تا یکدیگر را امر و نهى کنند.
مهم‏ترین کارکرد اجتماعى امر به معروف و نهى از منکر، تأمین حقوق همگان، اصلاح عامه، بازداشتن بدکاران، ممانعت از تجاوز به محرومان، حفظ نظام اجتماعى سالم، برقرارى عدالت و نگه‏داشت نظام ارزشى و اخلاقى جامعه است. اگر این فریضه ترک شود، به‏تدریج صالحان مست قدرت مى‏شوند و تباه مى‏گردند، یا شریران بر مسند قدرت مى‏نشینند و آن‏گاه دعاى نیکان مستجاب نمى‏شود؛ چرا که خودکرده را تدبیر نیست. این آفت در همین حد باقى نمى‏ماند، بلکه به‏تدریج اساس جامعه مضمحل مى‏گردد و راه تباهى در پیش مى‏گیرد.
امر به معروف و نهى از منکر باید به قصد حل مشکل و رفع مسئله باشد، نه مشکل‏آفرینى و مسئله‏سازى.
اساسى‏ترین ابزار نظارت اجتماعى، همین امر به معروف و نهى از منکر است که در همه عرصه‏ها کاربرد دارد. لیکن مردم غالبا به دلیل ترس یا طمع این فریضه را ترک مى‏کنند. حال آن‏که روزى و مرگ هر کس در دست خدا است و اجراى این فریضه نه روزى کسى را مى‏برد و نه رشته جانش را مى‏گسلد.
امر به معروف و نهى از منکر، شرایطى دارد که مهم‏ترین آنها پایبندى آمر به معروف و ناهى از منکر به گفته‏هاى خویش است. نکته مهم درباره این شرایط آن است که نباید بهانه‏اى براى ترک اصل فریضه گردد. باید شرط را کسب کرد و آن‏گاه به امر به معروف پرداخت. امر به معروف و نهى از منکر به قصد تأثیر صورت مى‏گیرد، نه صرفا اسقاط تکلیف. بنابراین باید در این زمینه مراتب و آداب آن را رعایت کرد و با توجه به منطق «گره کز دست بگشاید چرا آزار دندان را» از آسان به دشوار پیش رفت و شیوه «الایسر فالایسر» را به‏کار بست. مهم‏ترین آداب این فریضه از نظر امام عبارتند از: پرهیز از تجسس، پرهیز از پرده‏درى، پرهیز از دشنام و رفق و صبورى در کار؛ چرا که هدف از اجراى این فریضه، نه دخالت در حریم خصوصى افراد است و رنجاندن دیگران، بلکه مقصود اصلاح است و تربیت.
آموزه امر به معروف و نهى از منکر، مسلمانان را به راه‏اندازى و تشکیل سازمان گسترده‏اى به نام «حسبه» هدایت کرد و آنان سازمانى پدید آوردند که منحصرا وظیفه‏اش امر به معروف و نهى از منکر بود. آغازگر این حرکت خود رسول‏خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود. امام على‏(علیه السّلام) نیز در دوران خلافت خویش به حسبه و نظارت بر کارکرد سالم اصناف مى‏پرداخت و اصولى به‏کار مى‏بست که مهم‏ترین آنها اقدام مستقیم و مباشر خودشان بود.

کتاب نامه
۱٫ تهذیب الاحکام. محمد بن حسن طوسى، تصحیح على‏اکبر غفارى، تهران، صدوق، .۱۳۷۶
۲٫  مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل. میرزا حسین نورى طبرسى، تحقیق مؤسسه آل‏البیت‏علیهم السلام لاحیاء التراث، قم، مؤسسه آل‏البیت‏علیهم السلام لاحیاء التراث، ۱۴۰۸ ق.
۳٫  امر به معروف و نهى از منکر. سیدحسن اسلامى، قم، نشر خرم، .۱۳۷۵
۴٫ الروضه البهیه فى شرح اللمعه الدمشقیه. محمد بن جمال‏الدین مکى عاملى، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ۱۴۰۳ ق.
۵٫ مسالک الافهام الى تنقیح شرائع الاسلام. زین‏الدین بن على العاملى، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۴ ق.
۶٫ پیکار صفین. نصر بن مزاحم منقرى، تصحیح عبدالسلام هارون، ترجمه پرویز اتابکى، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، .۱۳۷۰
۷٫  شرح نهج‏البلاغه. ابن ابى‏الحدید، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالجلیل، ۱۴۰۷ ق.
۸٫  تحریرالوسیله. امام خمینى، بیروت، دارالتعارف، ۱۴۰۱ ق.
۹٫ شرائع الاسلام فى مسائل الحلال والحرام. جعفر بن حسن محقق حلى، تصحیح عبدالحسین محمدعلى بقال، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۵ ق.
۱۰٫  تذکره الاولیاء. فریدالدین عطار نیشابورى، تصحیح محمد استعلامى، تهران، زوار، .۱۳۷۴
۱۱٫  معالم القربه فى احکام الحسبه. محمد بن محمد قرشى معروف به ابن اخوه، قاهره، الهیئه المصریه العامه للکتاب، ۱۹۷۶ م.
۱۲٫  غررالحکم و دررالکلم. عبدالواحد بن محمد تمیمى آمدى، شرح جمال‏الدین محمد خوانسارى، تصحیح جلال‏الدین ارموى، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، .۱۳۶۶
۱۳٫  رویکردهاى آینده حرکت اجتهاد. سیدمحمدباقر صدر، ترجمه سیدحسن اسلامى، چاپ شده در مجموعه مقالات تأملى در نظام آموزشى حوزه، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى، .۱۳۷۵
۱۴٫  کتاب الامر بالمعروف والنهى عن المنکر. حسین نورى همدانى، لاهور، مرتضى حسین صدر الافاضل، .۱۳۵۴
۱۵٫  نهج‏السعاده فى مستدرک نهج‏البلاغه. محمدباقر محمودى، بیروت، دارالتعارف، جلدهاى مختلف با تاریخ‏هاى گوناگون، ج‏۱، بى‏تاریخ، ج‏۲، ۱۳۹۶ ق، ج‏۳، ۱۳۹۷، ج‏۴ و ۵، ۱۳۸۷، ج‏۶، ۱۳۸۶، ج‏۷ و ۸، .۱۳۸۵
۱۶٫  النهایه فى مجرد الفقه والفتاوى. محمد بن حسن طوسى، قم، قدس محمدى، بى‏تاریخ.
۱۷٫  جواهرالکلام فى شرح شرائع‏الاسلام. محمدحسن نجفى، بیروت، دار احیاء التراث العربى، .۱۹۸۱
۱۸٫  التبیان فى تفسیر القرآن. ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ۱۳۸۲ ق.
۱۹٫  فروع کافى. محمد بن یعقوب کلینى، تصحیح على‏اکبر غفارى، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۰۵ ق، سال اول، تهران، کتابخانه صدوق، بى‏تاریخ.
۲۰٫  گفتار ماه در نمایاندن راه راست دین. سخنرانى‏هاى سال ۴۰ـ۱۳۳۹، سال اول، تهران، کتابخانه صدوق، بى‏تاریخ.
۲۱٫ کیمیاى سعادت. ابوحامد محمد غزالى طوسى، تصحیح حسین خدیو جم، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، .۱۳۷۴
۲۲٫  گلستان سعدى. تصحیح غلامحسین یوسفى، تهران، خوارزمى، انتشارات خوارزمى، .۱۳۷۴
۲۳٫  ارتباطات انسانى. على‏اکبر فرهنگى، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، .۱۳۷۴
۲۴٫  احیاء علوم‏الدین. ابوحامد محمد غزالى، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۰۲ ق.
۲۵٫  تفصیل وسائل الشیعه الى تحصیل مسائل الشریعه. محمد بن حسن حر عاملى، قم، مؤسسه آل‏البیت‏علیهم السلام لاحیاء التراث، ۱۴۱۲ ق.
۲۶٫ مسند الامام على‏(علیه السّلام). سیدحسن قبانجى، تحقیق طاهر اسلامى، قم، اسوه، ۱۴۲۰ ق.
۲۷٫ راه اصلاح، یا امر به معروف و نهى از منکر. لطف‏الله صافى گلپایگانى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ دوم ۱۳۷۵، (چاپ اول ۱۳۲۸).
۲۸٫  الاحکام السلطانیه. قاضى ابویعلى محمد بن حسن فراء، تصحیح محمد حامد الفقى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم.
۲۹٫ تحف العقول عن آل‏الرسول. ابن شعبه حرانى، تصحیح على‏اکبر غفارى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، .۱۳۶۳
۳۰٫ سلسله الینابیع الفقهیه. به کوشش على‏اصغر مروارید، بیروت، دارالتراث والدار الاسلامیه، ۱۴۱۰ ق.
۳۱٫ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال. محمد بن على بن حسین معروف به شیخ صدوق، ترجمه على‏اکبر غفارى، تهران، نشر صدوق، .۱۳۶۷
۳۲٫ علل الشرایع. محمد بن على بن حسین معروف به شیخ صدوق، نجف، المکتبه الحیدریه، ۱۳۸۵ ق.
۳۳٫ دعائم الاسلام و ذکر الحلال والحرام والقضایا والاحکام عن اهل‏بیت رسول‏الله علیه و علیهم افضل السلام. قاضى نعمان بن محمد بن منصور تمیمى مغربى، تحقیق آصف بن على‏اصغر فیضى، قاهره، دارالمعارف، ۱۳۸۵ ق.
۳۴٫  کتاب فضائل الصحابه. احمد بن حنبل، تحقیق وصى‏الله بن محمد عباس، مکه، جامعه ام‏القرى مرکز البحث العلمى و احیاء التراث الاسلامى، ۱۴۰۳ ق.
۳۵٫ موسوعه الامام على بن ابى‏طالب‏(علیه السّلام) فى الکتاب والسنه والتاریخ. محمد محمدى رى‏شهرى [و همکاران‏]، قم، دارالحدیث، ۱۴۲۱ ق.
۳۶٫ حسبه یک نهاد حکومتى. سیف‏الله صرامى، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى، .۱۳۷۷

پی نوشت ها :

۱۵۴) ر.ک: لغت‏نامه‏هایى چون لسان العرب، صحاح اللغه، مجمع‏البحرین و المنجد، ذیل ماده حسب.
۱۵۵) الحسبه فى مصر الاسلامیه من الفتح العربى الى نهایه العصر المملوکى، ص‏ .۸
۱۵۶) براى مثال، این تفاوت‏ها را در کتاب‏هاى الاحکام السلطانیه، نوشته ماوردى و ابویعلى بنگرید و ترجمه و بررسى آنها را در کتاب حسبه یک نهاد حکومتى، ص‏۲۲ـ۲۳ ببینید.
۱۵۷) حسبه یک نهاد حکومتى، ص‏ .۳۶
۱۵۸) الدروس الشرعیه، ص‏ .۱۶۷
۱۵۹) کیمیاى سعادت، ج‏۱، ص‏ .۵۰۲
۱۶۰) براى کسب آگاهى بیش‏تر درباره نهاد حسبه و کارکرد و اختیارات آن منابع متعددى وجود دارد؛ از جمله: فضل‏الله بن روزبهان خنجى، سلوک الملوک، تصحیح محمدعلى موحد، تهران، خوارزمى، ۱۳۶۲، ص‏۱۷۵ـ۱۹۹؛ مقدمه ابن خلدون، ج‏۲، ص‏۶۳۶ـ۶۳۷؛ سهام مصطفى ابوزید، الحسبه فى مصر الاسلامیه من الفتح العربى الى نهایه العصر المملوکى، قاهره، الهیئه المصریه العامه للکتاب، ۱۹۸۶، (مقدمه کتاب)؛ دائره المعارف الاسلامیه، ج‏۷، ص‏۳۷۹؛ محمد بن محمد قرشى معروف به ابن اخوه، قاهره، معالم القربه فى احکام الحسبه، الهیئه المصریهالعامه لکتاب، ۱۹۷۶؛ ابوالحسن على بن محمد ماوردى، الاحکام السلطانیه، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، ۱۴۰۶ ق؛ محمد بن حسین ابویعلى، الاحکام السلطانیه، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، ۱۴۰۶ ق؛ ابن تمیمه، الحسبه و وظیفه الحکومه الاسلامیه؛ قاهره، مطبوعات الشعب، ۱۹۷۶؛ لغت‏نامه دهخدا، ماده حسبه، محتسب و احتساب؛ سیدحسن اسلامى، امر به معروف و نهى از منکر، قم، خرم، ۱۳۷۵، ص‏۵۹ـ۷۴؛ سیف‏الله صرامى، حسبه یک نهاد حکومتى، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى، .۱۳۷۷
۱۶۱) معالم القربه فى احکام الحسبه، ص‏ .۱۲
۱۶۲) همان.
۱۶۳) سلوک الملوک، ص‏ .۱۸۲
۱۶۴) الاستیعاب فى معرفه الاصحاب، ج‏۳، ص‏۱۱۲ و مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏۱۲، ص‏ .۳۳۷
۱۶۵) تهذیب الاحکام، ج‏۷، ص‏۸ـ .۹
۱۶۶) الجعفریات، ۲۳۸؛ محمدى رى‏شهرى، موسوعه الامام على بن ابى‏طالب‏(علیه السّلام) فى الکتاب والسنه والتاریخ، قم، دارالحدیث، ۱۴۲۱، ج‏۴، ص‏۱۷۶ـ .۱۷۷
۱۶۷) همان. همچنین در معالم القربه فى احکام الحسبه موارد دیگرى در این زمینه نقل شده است که خواندنى است. براى مثال ص‏۱۴، ۱۵، ۱۶۳، ۲۷۱، ۲۷۸، ۲۸۸ و .۳۰۰
۱۶۸) دعائم الاسلام و ذکر الحلال والحرام والقضایا والاحکام، ج‏۲، ص‏ .۵۳۸
۱۶۹) مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏۱۲، ص‏.۳۳۷ مرحوم شهید مطهرى این ماجرا را به صورتى داستان‏گونه و با نثرى استوار در داستان راستان (قم، صدرا، ج‏۲، ص‏۲۴۶ـ۲۵۰) با عنوان «شکایت از شوهر» نقل کرده است.
۱۷۰) ر.ک: موسوعه الامام على بن ابى‏طالب فى الکتاب والسنه والتاریخ، ج‏۴، ص‏ .۱۸۰
۱۷۱) کتاب فضائل الصحابه، ج‏۲، ص‏۶۲۱؛ موسوعه الامام على بن ابى‏طالب فى الکتاب والسنه والتاریخ، ج‏۴، ص‏ .۱۸۰
۱۷۲) تاریخ طبرى، ج ۵، ص‏ .۱۵۶
۱۷۳) مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، همان.
۱۷۴) موارد متعددى از این‏گونه حسبه‏هاى حضرت در این منبع آمده است: رى شهرى و همکاران، موسوعه الامام على بن ابى‏طالب‏(علیه السّلام) فى الکتاب والسنه والتاریخ، قم، دارالحدیث، ۱۴۲۱ ق، ج‏۴، ص‏۱۷۵ـ ۱۸۱

————————————-

نویسنده : دکتر سیدحسن اسلامى

منبع : http://www.imamalinet.net