مدت زمان باقی مانده از بروزرسانی و تکمیل شدن کامل وب سایت
روز
ساعت
دقیقه
ثانیه

امر به معروف و نهی از منکر در اسلام و نقش زبان در عمل به آن (۴)

امر به معروف و نهی از منکر در اسلام و نقش زبان در عمل به آن (4)
در قرآن کریم نیز بر استفاده ی صحیح از زبان تأکید بسیاری شده است
۱- در یک مورد به مومنان توصیه می کند به هنگام تقسیم ارث با نزدیکان، یتیمان و نیازمندان به نیکی سخن بگویند: “… وَقُولُواْ لَهُمْ قَوْلاً مَّعْرُوفاً”
۲- در جای دیگر، دستور می دهد با والدین پیر خود بزرگوارانه سخن بگوئید: ” …وَقُل لَّهُمَا قَوْلاً کَرِیماً”
۳- در جای دیگر به همه ی بندگان دستور می دهد که با یکدیگر به نیکی سخن بگویند و عامل عدول از این فرمان را شیطان معرفی می کند: “… وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً…” “وَقُل لِّعِبَادِی یَقُولُواْ الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلإِنْسَانِ عَدُوّاً مُّبِیناً”
۴- در جای دیگر به برخی از مصادیق سخن نیکو اشاره می کند که سخن سدید یعنی سخن محکم و استوار که به قول علامه ی طباطبائی سخنی است که هم مطابق واقع است و هم بیهوده نیست و هم پیامد نادرستی ندارد بگوئید. آنجا که می فرماید: ” یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاً سَدِیداً (۷۰) یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمَالَکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَمَن یُطِعْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزاً عَظِیماً” در این آیه سه پاداش برای قول سدید وعده فرموده:
۱- اصلاح رفتارهای آدمی
۲- بخشوده شدن گناهان
۳- نائل آمدن به رستگاری بزرگ.
زبان از اعضائی است که علیرغم کوچک بودنش، میدان عمل گسترده ای دارد. قلمرو زبان شامل دیدنی ها، شنیدنی ها، امور مادی و معنوی، امور دنیائی و اخروی، امور فردی و اجتماعی، مسائل منقول و معقول و همچنین رخدادهای حال و گذشته و آینده می شود. زبان یگانه عضوی است که تنوع گناه زیادی دارد و لذا در قیامت بیشترین عذاب به زبان تعلق دارد. در حدیثی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید: همانا اکثر خطایای بنی آدم در زباش است. در روایتی از امام باقر(علیه السّلام) نقل شده که فرمود: همانا زبان، کلید همه ی خیرات و شرور است پس برای مومن سزاوار است که بر آن مهری زند؛ همانطور که بر طلا و نقره ی خود مهر می زند.
امام صادق(علیه السّلام) به نقل از پیامبر می فرماید: خداوند زبان را عذابی کند که هیچ یک از دیگر اعضاء را چنان عذاب نکرده باشد. زبان می گوید: خدایا! مرا چنان عذابی کردی که هیچیک از دیگر اعضاء را نکرده ای؟ گفته می شود: از تو سخنی صادر شد که به مشرق و مغرب زمین رسید و به سبب آن، خونهائی به نا حق ریخته شد و مال هائی به نا حق غارت شد و ناموس هائی به نا حق هتک شد. به عزت و جلالم سوگند! تو را عذابی کنم که هیچ یک از اعضاء و جوارح انسان را چنان عذاب نکرده باشم. علت این که خطر زبان بیشتر است این است که اولاً زبان، ابزاری است که در هر مکان و زمانی در اختیار انسان است و ثانیاً خرجی هم برای انسان ندارد و ثالثاً وسیله ای است که در اختیار همه ی انسانها هست و رابعاً قبح گناهانش نیز از بین رفته است مثل غیبت که اشدّ از زنا است ولی همگان دامنگیرش هستند و خامساً فاصله ی میان گناه و ثواب در زبان، کم است و مرز بین آن دو، کاملاً واضح نیست و سادساً گناهان زبانی غالباً جنبه ی اجتماعی دارند. و به همین دلیل ما باید با حساسیت بیشتری سعی کنیم از این ابزار کارآمد، استفاده ی صحیح ببریم و از مزایای آن خود را محروم نکنیم. به عبارت دیگر زبان هم می تواند رنج بی پایان باشد و هم می تواند گنج بی پایان باشد. و لذا لازم است در کارهای نیک و از جمله اقامه ی فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر نیز از زبان به عنوان اصلی ترین عامل امر و نهی بهره برد. اصولاً بدون بهره برداری از زبان، امکان اصلاح خود و دیگران وجود ندارد؛ چرا که با زبان بهتر می توان از کارهای زشت دیگران جلوگیری کرد و خودمان نیز غالباً با همین زبان، دچار گناه می شویم که نیاز است دیگران به ما تذکر دهند و توسط آنان اصلاح شویم. ما باید زبان را جزو اعمال خود بدانیم که ثبت و ضبط می شود و جزای نیک و بد آن در روز قیامت و حتی در همین دنیا به ما می رسد. در استفاده از این زبان نباید افراط و تفریط کرد؛ مثلاً در مواضع تکلم، سکوت نکنیم و در مواضع سکوت، سخن نرانیم.
روش امر به معروف و نهی از منکر
برای هر امر به معروف و نهی از منکری، از هر شخصی و در هر زمان و مکان و موقعیتی، شیوه خاصی وجود دارد که بایستی از طرف آمر و ناهی دقیقاً ملاحظه و مراعات شود و الا چه بسا امر و نهی ما، نتیجه ی عکس دهد و تأثیر منفی در مخاطبمان بگذارد؛ اما به طور کلی می توان به اصول زیر اشاره کرد:
– در هر ترک واجب یا فعل حرامی، باید از شیوه ی مناسب انکار قلبی یا زبانی یا عملی بهره بگیریم و حتی در میان مراتب زیادی که هر یک از آنها دارند، به ترتیب منطقی، به حداقل ها اکتفا کنیم و با امکان اکتفا به مراتب پائین، به مراتب بالا تمسک نجوئیم. و در این خصوص دچار افراط یا تفریط نشویم.
– ابتدا به سلام کنیم تا پیوند سالمی بین ما و مخاطبمان شکل بگیرد و وی بداند که ما آرزوی سلامتی و امنیت برای وی داریم و قصد دیگری نداریم.
– ترغیب و تحسین طرف و نه تحقیر و توهین طرف؛ چرا که همه، حبّ ذات دارند و به نوعی احساس نیاز به حس تفاخر دارند و میل و آرزوی بزرگ بودن دارند و لذا تحقیر و توهین هرگز جواب نمی دهد. آمر به معروف و ناهی از منکر، نباید بزرگ کردن خود را، در کوچک کردن دیگران ببینند.
– در مسیر امر به معروف و نهی از منکر، مرتکب گناه نشویم یعنی شیوه ی امر به معروف و نهی از منکر نیز “معروف” باشد. مثلاً بمنظور امر به معروف و نهی از منکر، قطع رحم نکنیم بلکه باید بکوشیم که در سایه ی ارتباطات، اصلاح کنیم مگر این که اصلاح، منوط به این باشد که به طور موقت قطع رابطه کنیم تا احتمال تأثیر بیشتر باشد.
– با دلسوزی و مهربانانه و با عطوفت، امر به معروف و نهی از منکر کنیم؛ مثل طبیب مهربان و یا پدری رئوف.
– در امر به معروف و نهی از منکر، مصلحت طرف را مراعات کنیم نه تشفی دل خود را.
– از خودخواهی و خودستائی و تحمیل رأی و نظر پرهیز کنیم؛ چرا که در غیر این صورت، هم نفرت و کینه می آورد و هم حسّ خودخواهی طرف را نیز بر می انگیزاند.
– خود را منزّه از گناه و برتر از گناهکار ندانیم؛ چرا که چه بسا او در سایر زمینه ها، برتر از من باشد که قرآن می فرماید: “یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى أَن یَکُونُوا خَیْراً مِّنْهُمْ وَلَا نِسَاء مِّن نِّسَاء عَسَى أَن یَکُنَّ خَیْراً مِّنْهُنَّ…” و یا در آینده بهتر از من شود.
– با نرمی باید انجام بگیرد نه با تندی. گویند: روزی مالک اشتر فرمانده سپاه امیرالمومنین علی(علیه السّلام) از وسط بازار می گذشت که مردی به وی کلوخ زد و بدین وسیله مورد توهین و تمسخر وی قرار گرفت؛ ولی اعتنائی ننموده و عبور کرد. پس از رفتن ایشان، شخصی به وی گفت: فهمیدی چه کسی بود؟ گفت: نه گفت: او سردار سپاه علی (علیه السّلام) بود. مرد از ترس این که نکند وی را به سختی مجازات کند، به دنبال مالک اشتر افتاد و دید وارد مسجد شد و مشغول نماز گشت. وقتی نمازش تمام شد، معذرت خواهی نمود و مالک فرمود: به خدا قسم به مسجد نیامدم مگر این که از درگاه خداوند برای تو درخواست عفو نمایم. وقتی مرد این سخن را شنید شرمسار شد.
– گویند: روزی کسی به خواجه نصیرالدین طوسی نامه ای نوشت و او را به سگ تشبیه کرد. وی در پاسخ آن شخص نوشت: اما این که نوشته ای من سگی بیش نیستم این را بدان که سگ، دم دارد و من ندارم و …و بدین صورت وی را متوجه اشتباهش کرد.
– جدال به احسن باید نمود که قرآن می فرماید: ” وَقُل لِّعِبَادِی یَقُولُواْ الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلإِنْسَانِ عَدُوّاً مُّبِیناً”
– تعمیم ندادن عیب اشخاص به نوع و صنف؛ چرا که ممکن است طرف نسبت به نوع و صنف خود تعصّب داشته باشد مثلاً از شخص عیب بگیرد و تذکر دهد نه از کل روحانیت یا پزشکان یا پاسداران و …
– از گناه بدمان بیاید و متنفر باشیم نه از گناهکار.
– باید ابتدا خوبیهای طرف را ببینیم و بگوئیم و آنگاه انتقاد کرده و امر و نهی اش کنیم. در قرآن نیز اول از منافع شراب سخن می گوید و سپس می فرماید: ضررش بیش از نفعش است.
– طوری و در زمان و مکانی امر و نهی نکنیم که دیگران با مخاطب ما شماتت کنند و بعداً به وی زخم زبان بزنند.
– در گناهی که مخفیانه انجام شده، ولی ما از آن اطلاع یافته ایم علنی تذکر ندهیم تا همگان از آن مطلع شوند که در این صورت، اصلاح وی سخت تر خواهد شد و حتی طبق فرموده ی قرآن، نجوی در مود امر به معروف و نهی از منکر، جایز است؛ آنجا که می فرماید: “لاَّ خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِّن نَّجْوَاهُمْ إِلاَّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَهٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاَحٍ بَیْنَ النَّاسِ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ ابْتَغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً”
– در امر و نهی خود به افرادی که از رحمت خدا نا امید شده اند، باید امید دهیم و افراد متجری را که امید افراطی و نا بجا به رحمت خدا دارند، از خدا بترسانیم.
– در امر و نهی خود، همه ی معایب را یکجا طرح نکنیم؛ بلکه آنها را اولویت بندی کرده و به ترتیب و تدریج طرح نمائیم.
– امر و نهی را اول از خود و خانواده ی خود شروع کنیم و به آنچه خود می گوئیم، عمل نمائیم تا مشمول خطابات تند خدا نباشیم. امیرالمومنین علی(علیه السّلام) می فرمود: والله من شما را به چیزی امر نکردم مگر این که پیش از امر شما، آن کار را انجام دادم و والله من شما را از چیزی نهی نکردم مگر این که خود قبل از نهی شما، آن را ترک کردم. و پیامبر نیز به امر خدا ابتدا عشیره ی خود را به اسلام دعوت کرد. و رمز تأثیر فوق العاده ی نصایح امیر المومنین و پیشرفت برق آسای نهضت پیامبر در همین نکته نهفته است. البته این شرط، شرط کمال امر به معروف و نهی از منکر است و نه شرط وجوب یعنی اگر خودم و یا خانواده ام هم اهل عمل نباشند، نباید امر و نهی را ترک کنم.
– در امر نهی بهتر است کرامت ذاتی انسان را گوشزد کنیم تا مخاطبمان از گناه راحت تر چشم پوشی کند.
– در امر و نهی خود از قصه و داستان و شعر و ضرب المثل ها استفاده کنیم تا تأثیر سریعتر و بهتری داشته باشد.
– در امر و نهی خود، میزان آمادگی افراد را برای پذیرش مدّ نظر قرار دهیم و در موقعیت مناسب اقدام به امر و نهی کنیم.
– گاهی اگر لازم باشد به در می گوئیم تا دیوار بشنود. به دختر می گوئیم تا عروس بشنود یعنی بهتر است به طور غیر مستقیم تذکر دهیم.
– بهتر است قبل از امر و نهی و ابلاغ دستور خدا، نعمتهای خدا را بر مخاطب برشماریم تا زودتر تسلیم شود.
– سعی کنیم قبل از امر و نهی کاری کنیم که نزد مخاطبمان محبوب و مقبول باشیم تا وی این امر و نهی را از ما راحت تر بپذیرد.
– سعی کنیم در امر و نهی خود بر وجدان مخاطبمان تکیه کرده و از آن استمداد کنیم؛ چون وجدان هر کسی به مانند دادگاهی بزرگ اما درونی است که از کار خوب، شادمان و از کار بد پشیمان می شود.
– در امر و نهی خود در صورتی که با روحیات طرف سازگار باشد، می توان از وعد و وعید و بشارت و انذار و به ویژه از بهشت و دوزخ، یادی کرد و از تشویق و تنبیه بهره برد.
– در امر و نهی گاهی مناسب است به فلسفه ی احکام اشاره ای شود مثلاً گفته شود جهاد، مایه ی عزت مومنین است و یا درخواست از مردم، موجب ذلت و خواری می شود؛ چرا که مردم همواره منفعت طلب بوده و از ضرر گریزانند و لذا اگر فلسفه ی حکم وجوبی یا تحریمی را بدانند، بدان عمل می کنند.
– در امر و نهی خود تلاش کنیم انجام واجب و ترک گناه را برای مخاطبمان ساده و آسان جلوه دهیم تا آن را سخت ندانسته و از آن اکراهی نداشته باشد.
– در امر و نهی خود به عاقبت نیکوکاران و بدکاران در دنیا و آخرت که سابقاً آن را انجام می دادند و یا ترک می کردند، اشاره ای داشته باشیم.
– گاهی امر و نهی انفرادی به درد نمی خورد و لازم می شود که همه با هم و به صورت دسته جمعی اقدام به امر و نهی کنیم.
– آمر به معروف و ناهی از منکر باید در این راه صبور بوده و در برابر مشکلات آن، شکیبا باشند که قرآن می فرماید: ” یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلَاهَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنکَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ”
– سعی کنیم با گفتگوی دو طرف و همدردی و همدلی در جهت رشد و اصلاح قدم برداریم نه با تحکّم یک جانبه.
– اگر با امر و نهی نتوان طرف را متقاعد نمود که واجب را انجام دهد و حرامی را ترک نکند و اصلاح طرف منوط به خواهش و تمنا باشد، باید استدعا نمود که حریم الهی را رعایت نماید و از امر و نهی اجتناب کرد.
– از آنجائی که در جای خود ثابت شده است که تأکید باید به اندازه ی انکار باشد نه کم و نه زیاد لذا در صورت اصرار بر گناه، ما نیز باید امر و نهی خود را مکرّر نموده و با تأکید بیشتری بیان کنیم.
– گاهی لازم می شود که برای بیدار کردن وجدان طرف از وی بخواهیم خود را جای دیگران بگذارد یا دیگران را جای خود بگذارد که با یک جایگزینی ذهنی ساده و سریع، می توان به حقیقت دست یافت.
شیوه اجرائی فریضه امر به معروف و نهی از منکر
این فریضه ی بزرگ را باید در سه مرحله اجرائی کرد:
۱ – تبلیغ و معرفی فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر در بین مردم که همان جریان سازی فرهنکی است و همین همایش در راستای این کار ارزیابی می شود.
۲ – از آنجائی که امر به معروف و نهی از منکر دارای شرایطی است که پیچیده گی های خاص خود را دارد، بایستی دوره های ویژه ای برای افراد متدین و مستعد گذاشت و آموزشهای لازم را به آنان داد تا بتوانند مطابق موازین شرعی به این فریضه ی بزرگ عمل کرده و از هر گونه افراط و تفریط دوری نمایند.
۳ – با حمایت دولت و دستگاه قضائی و نیروی انتظامی، دست این افراد را برای اجرائی کردن این طرح باز گذاشت و منتظر نتایج شیرین آن نشست.
واقعیت این است که مردم در امر به معروف و نهی از منکر، به حمایت حکومت نیاز دارند و متقابلاً حکومت نیز به مشارکت مردمی نیاز دارد و اگر دولت و ملت دست در دست هم ندهند، هرگز این فریضه، قابلیت اجرائی نخواهد داشت و دودش به چشم نظام و مردم خواهد رفت. نه مردم می توانند بدون حمایت دولت، اقدام به امر به معروف و نهی از منکر موثر کنند و نه دولت می تواند به قدری افراد استخدام کند که همه جا حضور یافته و به امور مختلف، نظارت کنند.
نمونه های عینی و عملی از امر به معروف و نهی از منکر بزرگان دین
۱- روزی عایشه از زنی نام برد و در ضمن سخن خود گفت: او کوتاه قد است. پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: غیبت او را کردی.
۲- مرد ثروتمندی با لباس پاکیزه ای به محضر رسول خدا  (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد ونزدیک او نشست. آنگاه مرد تنگدستی با جامه های چرکین وارد شد و کنار مرد ثروتمند نشست به گونه ای که قسمتی از جامه هایش زیر پای او قرار گرفت. مرد ثروتمند لباس هایش را از زیر پای او کشید. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که شاهد این رفتار بود رو به او کرد وفرمود: ترسیدی چیزی از فقر او به تو بچسبد؟ عرض کرد: نه حضرت فرمود: ترسیدی که لباسهایت کثیف شود؟ عرض کرد: نه پیامبر  (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پرسید؟ پس چه سببی تو را به این کار وا داشت؟ مرد ثروتمند عرض کرد: یا رسول الله ! من همدمی (شیطانی) دارم که هر کار زشتی را در نظرم زینت می دهد و هرکار خوبی را زشت جلوه می دهد. من به خاطر این کار زشت خود، نیمی از مالم را به او می دهم. حضرت به آن مرد تنگدست فرمود: نصف مال او را می پذیری؟ عرض کرد: نه مرد ثروتمند پرسید چرا نمی پذیری؟ مرد فقیر پاسخ داد: زیرا می ترسم انچه در دل تو آمده است، در دل من وارد شود.(فقرا را ناچیز شمارم)
۳- روزی پیامبر  (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از بازار مدینه عبور می کرد که چشمش به یک ماده ی غدایی افتاد و نظر او را جلب کرد به فروشنده گفت: چه پاکیزه است؟ قیمت آن چند است؟ آنگاه دست خود را در زیر آن فرو برد ومقداری از آن را زیر و رو کرد ودید جنس بدی را در زیر قرار داده است و روی آن را جنس خوب گذارده است تا مردم را فریب دهد. سپس به فروشنده فرمود: نمی بینم تو را مگر اینکه خیانت و فریب دادن مسلمانان را در یک جا جمع کرده ای.
۴- مردی نزد پیامبر  (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سخن می گفت و بیش از حد صحبت کرد. حضرت به او فرمود: دهان تو چند درب دارد؟ عرض کرد: دو درب دارد: یکی لب ها و دیگری دندان هایم. رسول خدا  (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: آیا این دو درب نمی تواند جلوی پر حرفی تو را بگیرد؟
۵- در تاریخ اسلام نقل شده که خبر آمد در ۶۱۰ کیلومتری در مرز تبوک، ۴۰۰۰۰ نفر آماده ی حمله به مسلمانان شده اند. پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بسیج عمومی دادند؛ ولی سه نفر سهل انگاری کردند و نرفتند که عبارت بودند از: کعب بن مالک، مراره بن ربیع و هلال بن امیه. پیامبر  (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پس از بازگشت به مدینه، جواب سلام آنها را نداد و حتی دستور داد کسی با اینها حرف نزند که قرآن می فرماید: ” وَعَلَى الثَّلاَثَهِ الَّذِینَ خُلِّفُواْ حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَظَنُّواْ أَن لاَّ مَلْجَأَ مِنَ اللّهِ إِلاَّ إِلَیْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ” به هر حال زمین با همه ی وسعت خود برایشان تنگ شد. اینان ۵۰ روز سر به بیابان گذاشتند تا این که وحی آمد که آنان را بخشیدیم.
۶- امام حسن وامام حسین (علیه السّلام) که در زمان کودکی بسر می بردند به پیرمردی گذر کردند که وضوی صحیحی نمی گرفت؛ برای هدایت پیرمرد بر وضوی خود نزاع کردند و قضاوت را بر عهده ی او گذاردند و هر دو پیش او وضو گرفتند. پیرمرد گفت: هر دوی شما وضوی خوبی گرفتید و این پیرمرد جاهل است که وضوی خوبی نگرفت.
۷- مردی به امام حسین (علیه السّلام) رسید قبل از هر چیز گفت: حالت چطور است خداوند سلامتی دهد. امام (علیه السّلام) فرمود: سلام کردن بر سخن گفتن مقدم است خداوند به تو سلامتی دهد. آنگاه فرمود: به کسی اجازه سخن ندهید تا اول سلام کند.
۸- حضرت سید الشهداء علیه السلام در کربلا به دشمنان خود که ارتباط او و خیمه‌هایش را قطع کردند فرمود: وای بر شما ای پیروان آل ابوسفیان! اگر دین ندارید و از قیامت نمی ترسید، در دنیای خود آزاد مرد باشید و به مردانگی و نسب خود بازگردید اگر از قوم عرب هستید. شمر با صدای بلند گفت: چه می گویی ای پسر فاطمه؟ امام علیه السلام فرمود: می گویم: این من هستم که با شما می جنگم و شما هم با من می جنگید، زنان که گناهی ندارند، پس تا زمانی که من زنده ام متکبران ومتجاوزان لشکر خود را از تعرض به خیمه های من باز دارید.
۹- صفوان جمال گوید: بر امام کاظم (علیه السّلام) وارد شدم، حضرت فرمود: ای صفوان! همه کارهای تو خوب است جز یک کار. عرض کردم: فدایت شوم چه کاری؟ حضرت فرمود: این که شترهایت را به این مرد (هارون الرشید )کرایه می دهی. عرض کردم: به خدا سوگند برای کار بیهوده وسفر حرام کرایه نداده ام بلکه برای سفرحج کرایه داده ام ضمن اینکه خودم در این سفر شرکت ندارم بلکه غلامان خود را می فرستم تا سرپرستی کنند. امام (علیه السّلام) فرمود: ای صفوان! تو شتر های خود را کرایه داده ای؟ عرض کردم: آری فرمود: آیا می خواهی هارون در دستگاه خود باقی بماند تا کرایه ی تو را بدهد؟ عرض کردم: آری، فرمود: هرکس که بخواهد آنها باقی بمانند از آنهاست وهر کس که از آنها باشد، در آتش جهنم است.
۱۰- یکی از ارادتمندان امام خمینی (ره) می گوید: یک بار در جماران به محضر ایشان رسیدم، یکی از مسئولین مملکتی برای انجام کارهای جاری به خدمت امام رسید و پدرسالخورده اش نیز همراه او بود وقتی خواست به حضور امام برسد، جلوتر از پدر حرکت کرد و پس از تشرف به خدمت امام، پدرش را معرفی کرد. امام هم نگاهی به آن مسئول کرد و فرمود: این آقا پدر شما هستند؟ عرض کرد: آری. امام خمینی (ره) فرمود: پس چرا جلوی او راه افتادی و وارد شدی؟
منابع و مآخذ
علاوه بر قرآن و نهج البلاغه
۱- الآمن العام أو النظاره العامه للعموم علی العموم، آیت الله مسلم ملکوتی.
۲- معراج السعاده، ملا احمد نراقی
۳- امر به معروف و نهی از منکر، استاد قرائتی
۴- ترحیر الوسیله، حضرت امام خمینی(ره)
۵- سراج الشیعه فی آداب الشریعه، شیخ عبدالله مامقانی
۶- تفسیر مجمع البیان، طبرسی
۷ – تفسیر المنار
۸- کافی، کلینی
۹- وسائل الشیعه، حرّ عاملی
۱۰- تحف العقول
۱۱- غرر الحکم، آمدی
۱۲- محجه البیضاء ، محسن فیض کاشانی
۱۳- مجموعه ورام، مسعود بن عیسی
۱۴- بحار الانوار، علامه مجلسی
۱۵- میزان الحکمه، ری شهری
۱۶- صحیفه نور، امام خمینی(ره)
نویسنده: عباس عباس زاده استادیار دانشگاه تبریز
منبع: خبرگذاری فارس