مدت زمان باقی مانده از بروزرسانی و تکمیل شدن کامل وب سایت
روز
ساعت
دقیقه
ثانیه

امر به معروف و نهى از منکر در گفتار قرآنى

امر به معروف و نهى از منکر در گفتار قرآنى

“براساس دیدگاه این مفسرین واژه «معروف» چنین تعریفى دارد: «آنچه قوانین شرع تایید و تصدیقش کرده است» و این همان تعبیرى است که در مقابل مفهوم دوم قرار مى گیرد. علامه طباطبایى ذیل آیه «و لهن مثل الذى علیهن بالمعروف» (بقره، ۲۲۷) دیدگاه دوم را به میان آورده است: «معروف آن است که مردم با ذوق مکتسب از حیات اجتماعى متداول آن را مى دانند.”

 

قرشى این واژه را مشتق از ریشه «عرف» دانسته و معناى آن را – آن چنان که بسیارى از لغت شناسان ذکر کرده اند – «معرفت و عرفان به معنى درک و شناختن» دانسته است. شاهد مثال او از قرآن، سوره یوسف آیه ۵۸ است: «فدخلوا علیه فعرفهم و هم له منکرون». بر یوسف داخل شدند یوسف آن ها را شناخت در حالى که آن ها او را نشناختند. وى ضمن مقایسه دو واژه «عرف» و «علم» به نقل از راغب اصفهانى نوشته است: «معرفت و عرفان درک و شناختن شىء است با تفکر و تدبر در اثر آن و آن از علم اخص است. گویند فلان تعرف الله نگویند: تعلم الله که معرفت بشر به خدا با تفکر در آثار اوست نه با ادراک ذاتش و گویند: الله یعلم کذا، نگویند: یعرف کذا، زیرا که معرفت از علم قاصر است و در حاصل از تفکر استعمال مى شود.» وى در پایان این مقایسه نتیجه گرفته است که «خلاصه آنکه: عرفان نسبت به علم شناخت ناقص است و آن از تفکر در آثار شىء ناشى مى شود.» واژه «عرف» که رابطه تنگاتنگى با واژه معروف دارد نیز «شناخته شده» معنى شده است، چنان چه در آیه ۱۹۹ سوره اعراف نیز به همین معنى تصریح شده است: «خذالعفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلین»: عفو را عادت کن و امر به معروف کن و از جاهلان اعراض نما. بدین ترتیب واژه معروف (بر وزن مفعول) آن چنان که قرشى نیز بیان کرده، معنایى جز «شناخته شده» نخواهد داشت و این دقیقا همان واژه اى است که پیوسته در تقابل با واژه «منکر» قرار گرفته است. در این جا به ذکر و بررسى دو مفهوم متداول و مورد مناقشه در میان مفسرین و لغت شناسان مى پردازم.
مفهوم نخست بازمى گردد به تعبیر و تفسیرى که در میان مفسرین قرون متاخر (به عنوان مثال تفسیر بیضاوى ذیل آیه ۲۳۲ سوره بقره) دیده مى شود. براساس دیدگاه این مفسرین واژه «معروف» چنین تعریفى دارد: «آنچه قوانین شرع تایید و تصدیقش کرده است» و این همان تعبیرى است که در مقابل مفهوم دوم قرار مى گیرد. علامه طباطبایى ذیل آیه «و لهن مثل الذى علیهن بالمعروف» (بقره، ۲۲۷) دیدگاه دوم را به میان آورده است: «معروف آن است که مردم با ذوق مکتسب از حیات اجتماعى متداول آن را مى دانند…». وى حتى در گفتمان «شریعت اسلام» نیز درک مفهوم معروف را به مردم و «فطرت سلیم» آنان ارجاع داده است. در این میان راغب اصفهانى میان عقل و شرع جمع کرده و نوشته است: «معروف هر فعلى است که خوبى آن به وسیله عقل و شرع شناخته شود» قرشى نیز پس از نقل آیات ۲۳۱ و ۲۶۳ سوره بقره نشان داده است که از گروه دوم به شمار مى آید: «]معروف[ کارى و عملى و قولى است که مطابق عقل و فطرت سلیم بوده باشد در این صورت مطلق معروف مورد تصدیق شرع است. خواه شرع بالخصوص به آن تصریح کرده باشد یا نه». بخشندگى و نیکى، عادت و رسم؛ آن چه که در میان مردم معمول و متداول است نیز از جمله معانى اى است که در لاروس عربى فارسى ذیل کلمه «العرف» آمده است. در همین فرهنگ از سه گونه عرف یاد شده است: قول، عملى و شرعى. ذیل «عرف شرع» نوشته شده است: «آن چه پیشوایان و حاملان شرع از شرع درک کنند و آن را مبناى احکام قرار دهند». همچنین از «المعروف» نیز با معانى: مشهور؛ شناخته شده؛ خیر، نیکى؛ احسان، بخشش» و غیره یاد شده است.
صریح ترین نظر در گروه دوم از آن پروفسور ایزوتسو است. وى اولا معتقد است که این واژه «نمایانگر اندیشه اى است که ریشه در دل گذشته اى بس دور دارد.» و ثانیا ایزوتسو تعریفى را که از بیضاوى نقل کردم، (معروف آن است که «قوانین شرع تایید و تصدیقش کند») نپذیرفته و نوشته است «این تنها بازتابى است از وضع موجود خاص عصر کلاسیک اسلام و بیش از آن که ماهیت و طبیعت این واژه را روشن و آشکار سازد بر آن پرده مى کشد». وى بار دیگر بر ریشه دار بودن این واژه تاکید کرده و نوشته است: «این مفهوم ]معروف[ و از شرع اسلام بسى کهن تر است و متعلق به و مبتنى بر اخلاق قبیله اى است که خاص دوره جاهلیت بوده است». ایزوتسو با استناد به نوشته اى از پرفسور روبن لوى بر این باور است که او «به درستى یادآور شده، کاربرد این واژه ]معروف[ و واژه متضاد آن، یعنى منکر در قرآن، اصطلاحات اخلاقى قبیله اى را اخذ کرده و آنها را جزیى مکمل از نظام جدید اخلاقى خویش ساخته است.»
سخنى که به طور صریح و شفاف نشان مى دهد، پروفسور ایزوتسو نیز از گروه دوم است و پهلو به پهلوى سخن نقل شده از علامه طباطبایى حرکت مى کند، چنین است: «معروف، لغتاً به معنى دانسته شده ]شناخته شده[ است، پس یعنى آن چه معلوم و دانسته شده و آشناست و بنابراین، از نظر اجتماعى، پذیرفته و تایید شده است.»
یکى از روش هایى که ایزوتسو براى تبیین مفاهیم اخلاقى در قرآن اتخاذ کرده است، روش مقابله آن مفهوم (واژه) خاص با متضاد آن است. وى در مورد واژه معروف نیز از این روش استفاده نموده و با اشاره به واژه منکر نوشته است: منکر «یعنى آنچه ناپذیرفته و تایید نشده است، به لحاظ آن که مجهول و بیگانه است». سپس با رجوع به سندى که از «روبن لوى» ذکر شد، از قول او نوشته است: «همه جوامع قبیله اى در مرحله اى از تمدن، هم سطح و همسان با مرحله اى که قبایل عرب جاهلى در آن قرار داشته اند، همانند آنها شناخته شده و معلوم و آشنا را خوب ]معروف[ ، غریب و بیگانه و ناآشنا را بد و شر ]منکر[ مى شمارند.
ایزوتسو هم به قدمت و هم به وسعت معنى و مفهوم واژه «معروف» معتقد است. اما وى کاربرد این واژه را در گفتمان قرآن، داراى معناى محدودترى مى داند. او با استناد به آیات (احزاب، ۳۲ و بقره، ۲۳۱) ضمن آن که بر نظر قبلى خود مبنى بر جامع بودن واژه «عرف» در لسان «عرب جاهلى» تاکید کرده، محدودیت معنایى این واژه را در گفتمان قرآنى به روشنى بیان کرده است. آیه مورد نظر ایزوتسو (بقره، ۲۳۱) چنین است: واذا طلقتم النساء فبلغن اجلهن بمعروف اوسرحوهن بمعروف و لاتمسکوهن ضرارا لتعتدوا و من یفعل ذالک فقد ظلم نفسه «و چون زنان را طلاق دادید و عده آنها به سر رسید آنها را به نیکویى نگاهدارید یا به نیکویى رهایشان سازید. به زور و زبان آنها را نگه ندارید که بدیشان ستم کنید و هر کسى چنین کند بى تردید به خود ستم کرده است.»
و نتیجه گیرى او – آن چنان که در خطوط قبل شرح دادم – این گونه است: «در این جا، ملاحظه مى کنید که جمله فامسکوهن بمعروف در تقابل با لاتمسکوهن ضرارا قرار دارد. و معنایى که از معروف در این جا به ذهن متبادر مى شود «شایسته و پسندیده و درست» است، و پسندیده و درست در دوره جاهلیت معنایى ندارد جز شناخته و معلوم از نظر عرف و سنت و حال آن که در بافت قرآنى منشا و خاستگاه درستى و شایستگى عرف و سنت نیست بلکه خواست و اراده خداوند است و این از آن جاست که در این آیه به معروف رفتار نکردن «موردى از تعدى و ظلم به نفس دانسته شده است».
ایزوتسو همچنین معتقد است که واژه معروف «بیشتر اختصاصا در بخش هاى حقوقى قرآن به کار رفته است، به ویژه در جاهایى که مقررات مربوط به وظایف و فرایض اخلاقى در روابط خانوادگى مانند رابطه میان زن و شوهر، پدر و مادر و فرزندان، میان اقربا و خویشان نزدیک مطرح است». وى براى تایید و تاکید بر نظر فوق، آیات ۲۳۲ و ۲۳۳ از سوره بقره و آیه ۱۹ تا ۲۳ از سوره نسا و نیز آیات سیزدهم تا پانزدهم سوره لقمان را شاهد آورده است.
در گفتمان «عرب جاهلى»، آن چنان که بیان شد، معروف همان رفتار و گفتار شناخته شده است؛ رفتار و گفتارى که اگر غیر آن عمل مى شد بلافاصله واژه «منکر» به جاى آن مى نشست و البته این مختص به «عرب جاهلى» نبوده است بلکه شامل تمامى جوامع قبیله اى مى شده که «در مرحله اى از تمدن همسطح و همسان با مرحله اى که قبایل «عرب جاهلى» در آن قرار داشته اند همانند آنها شناخته شده و معلوم و آشنا را خوب، و غریب و بیگانه و ناآشنا را بد و شر مى شمردند.
با این حال آن چنان که پروفسور ایزوتسو نیز تصریح کرده است این دو اصطلاح (معروف و منکر) در گفتمان قرآن «دلالت مى کنند بر مفهوم و اندیشه جامع و کلى نیک و بد از نظر دینى، به این ترتیب که معروف یعنى هر عملى که از ایمان واقعى ناشى مى شود و مطابق و سازگار با آن است و منکر بر هر عملى اطلاق مى شود که با احکام الهى در تعارض باشد.»
چنان که در مقدمه این نوشتار بیان کردم، معناى اصیل و اصلى واژه معروف، همچنین منکر، را باید از قرآن کریم استنباط و استخراج نمود. در گفتمان قرآنى این واژه با تاکید بر مفهوم کلى آن (اندیشه جامع و کلى نیک و بد) به معانى زیر اشاره دارد:
۱) سخن نیکو (احزاب، ۳۲).
۲) شایسته، پسندیده و درست (بقره، ۲۳۱).
۳) مطابق رسوم موضوعه متداول (بقره، ۲۳۲ و ۲۳۳ نساء، ۲۳ و ۱۹).
]که بیضاوى آن را «با رعایت مقررات شرعى و مطابق با آنچه از نظر حقوق انسانى پذیرفته شده است» دانسته، عبارت بیضاوى چنین است: «باالمعروف: بما یعرفه الشرع و تستحسنه المرواه» (تفسیر بیضاوى جزء اول ص ۲۴۴).[
۴) هر عملى که از میان واقعى ناشى مى شود (توبه، ۷۱ و ۷۲ و ۱۱۰ و ۱۰۶ و آل عمران، ۱۰۴ و ۱۰۰)
۵) صرف شناختن (کسى): فدخلوا علیه فعرفهم و هم له منکرون (یوسف: ۵۸). بر یوسف داخل شدند آنها را شناخت درحالى که آنها او را نمى شناختند.»
بحث را با بررسى واژه «معروف» در نهج البلاغه ادامه مى دهم زیرا معتقدم این بررسى مى تواند ضمن تایید بر نکاتى که تاکنون مطرح گردید به برخى از نکات مبهم روشنایى بخشد. در این کتاب واژه معروف در معانى زیر بکار رفته است:
۱) صرف شناختن:
– «الحمدلله المعروف من غیررویته: ستایش خدایى را که شناخته شده است بى آنکه دیده شود» (خطبه ۱۸۳ و نیز ،۸۹ ترجمه: سیدجعفر شهیدى).
-«کل معروف بنفسه مصنوع»: هر چه به ذات شناخته باشد ساخته شده است. (خطبه ،۱۸۶ همان)
– «الا و ان الدنیا قد تصرمت و اذنت بانقضاء و تنکر معروفها و ادبرت حذاء». بدانید که دنیا سپرى شده بدرود گویان روان است. معروف آن منکر گشته و پشت کرده شتابان است»(خطبه ،۵۲ همان). لازم به ذکر است که در عبارت بالا «تنکر معروفها» در واقع بدین معنى است که چهره واقعى دنیا مخفى و ناشناخته است.
۲) نیکى و نیکویى:
– لایزهدنک فى المعروف من لا یشکره لک. «آنکه سپاس نیکى تو را نگذارد مبادا به نیکویى کردنت بى رغبت گرداند» (شهیدى، ج ،۱ حکمت ۲۰۴).
– «و کونوا من خیارهن على حذر و لا تطیعوهن فى المعروف حتى لایطمعن فى المنکر». از زنان بد بپرهیزید و خود را از نیکانشان واپایید تا در کار زشت طمع نکنند در کار نیک از آنان اطاعت ننمایید (خطبه ،۸۰ همان).
نتیجه آن که واژه معروف و مشتقات آن حدود ۹۵ بار در نهج البلاغه به کار برده شده و مفهوم تمامى آنها کم و بیش بازمى گردد به معانى اى که توضیحات آن ارایه شد.
منکر
گرچه به هنگام بررسى واژه معروف کم و بیش در مورد واژه منکر نیز توضیحاتى ارایه و نور اندکى به آن تابانده شد در این جا اختصاصا درباره واژه منکر سخن خواهم گفت.
گفته شد که معروف در لسان «عرب جاهلى» معنایى جز شناخته شده و دانسته شده نداشته است. سرنوشت واژه «منکر» نیز کم و بیش به سرنوشت واژه معروف شباهت دارد، چرا که این واژه نیز طبق مستندات قرآن پژوه ژاپنى (استناد به اشعار عرب جاهلى) معنایى به جز «ناپذیرفته و تایید نشده» نداشته است. و باز به نقل از ایزوتسو معناى سامان یافته و امروزین آن بازمى گردد به کاربرد آن در قرآن کریم. منکر عملا و رسما در مقابل واژه معروف قرار گرفته و صرف نظر از معناى لغوى آن در عصر جاهلى هنگامى که وارد گفتمان قرآنى شده است به عملى و یا گفتارى اطلاق شده است که «با احکام الهى در تعارض باشد». ایزوتسو به کاربرد این واژگان دوقلو (معروف و منکر) در قرآن اشاره کرده و آیات متعددى را مثال آورده تا نشان دهد که در گفتمان قرآنى، همان طور که قبلا بیان شد، این دو واژه «دلالت مى کنند بر مفهوم و اندیشه جامع و کلى نیک و بد از نظر دینى». با این همه، پروفسور ایزوتسو به ذکر دو نکته قابل توجه نیز پرداخته است. وى به کاربرد واژه «نکر» (که هم ریشه با منکر است) اشاره کرده و نشان داده است که این واژه در قرآن معنایى ناسوتى و غیردینى نیز دارد. نکته دوم آن که به یکى از مصادیق منکر در قرآن، که قبل از اسلام رواج داشته و خداوند آن را تقبیح کرده، اشاره کرده است. درباره نکته دوم توضیحاتى مى دهم.
یکى از شیوه هاى طلاق در دوره «عرب جاهلى» این بوده است که مرد خطاب به همسرش مى گفته: «تو مادر من هستى». به این ترتیب صیغه طلاق موسوم به «ظهار» جارى مى شده و آن زن مى باید بدون دریافت هیچ گونه حق و حقوقى خانه آن مرد را ترک مى کرده… چنین عملى را که در میان عرب آن زمان مرسوم بوده و در واقع یکى از اعمال شناخته شده به شمار مى آمده، قرآن کریم مردود دانسته و از آن تحت عنوان عملى منکر یاد کرده است.
در این جا از واژه منکر معنى زشت و ناشایست و به تعبیر دیگر قرآن فحشا اراده شده است، چرا که واژه منکر در قرآن «گاهى در ترکیب با کلمه فحشا به کار رفته است». در قاموس قرآن نیز – به نقل از راغب اصفهانى – منکر این گونه معنى شده است: «عقل سلیم آن را قبیح و ناپسند مى داند و یا عقل درباره آن توقف کرده ]سکوت کرده[ و شرع به قبح آن حکم مى کند». «معصیت» معناى دیگرى است که قرشى به واژه منکر داده است. وى واژه منکر در آیه ۱۰۴ سوره آل عمران (ولتکن منکم…) را «معصیت» معنى کرده است. همچنین مولف قاموس قرآن واژه «نکر» را این گونه معنى کرده است: «کار دشوارى که غیرمعروف است.»
وى «نکر» را نیز به معنى «نکر» دانسته و «نکیر» را «انکار» معنى کرده است: «مالکم من ملجاء یومئذ مالکم من نکیر. در آن روز براى شما نه پناهگاهى هست و نه انکارى»(شورى، ۴۷). و در این معنى اضافه کرده است که: «نمى توانید آن چه را که کرده اید انکار کنید زیرا همه چیز روشن و آشکار شده»
معانى نکر و منکر در قرآن کریم:
الف) به صورت فعل: انکار کردن (در دل)، احساس غریبى کردن (نسبت به کسى). «فلما راى ایدیهم لاتصل الیه نکرهم و اوجس منهم خیفته» (هود: ۷۰): ]مجمع البیان، تفسیر جلالین، کلمات القرآن[.
ب) در باب تفعیل به معنى دادن چیزى (به گونه اى که شناخته نشود). «قال نکروالها عرشها» (نمل، ۴۱) ]مجمع البیان، تفسیر جلالین، المفردات، کلمات القرآن[.
ج) انکار کردن، تکذیب کردن، به رسمیت و حقانیت نشناختن. «ویریکم آیاته فاى آیات الله تنکرون» (غافر: ۸۱) نیز (رعد: ۳۶) و (نمل: ۸۳). انکار نعمتها (از جانب خداوند و نسبت داد آن ها به بت ها).
د) به صورت اسم: نکر به معانى: ۱) شدید و سخت، بى سابقه (بدتر از عذاب دنیا). «ثم یرد الى ربه فیعذ به عذابا نکرا» (کهف: ۸۷) ]مجمع البیان[نیز (طلاق: ۸). ۲) شفیع، عجیب و غیرعادى. «قال اقتلت نفسا زکیه بغیر نفس لقد جئت شیئا نکرا» (کهف ۷۴) ]مجمع البیان، کلمات القرآن[.
هـ) نکر: ناشناس و بى سابقه (نسبت به دنیا)، کنایه از هول و هراس قیامت. «فتول عنهم یوم یدع الداع الى شىء نکر» (قمر، ۶) ]مجمع البیان، کلمات القرآن، المفردات[.
ج) نکیر: به معانى انکار کردن، کنایه از سلب نعمات، هلاک و عذاب کردن. «قاملیت الکافرین ثم اخذتهم فکیف کان نکیر» (حج: ۴۴) ]مجمع البیان، جلالین، کلمات القرآن[ نیز (صبا، ،۴۵ فاطر، ۲۶).
ط) انکار گناه، انکار عذاب (از سوى کافران و منکران). «مالکم من ملجا یومئذ و مالکم من نکیر» (شوراى، ۴۷) ]مجمع البیان، جلالین، کلمات القرآن[.
ى) انکر: بر وزن افعل به معنى زشت ترین، نامأنوس ترین. «ان انکرالاصوات لصوت الحمیر» (لقمان، ۱۹) ]مجمع البیان[.
ک) منکر به معانى ۱) کسى که دیگرى را نشناسد. «و جاء اخوه یوسف فدخلوا علیه فعرفهم و هم له منکرون» ]یوسف: ۵۸[ نیز (مومنون: ۶۹) ۲) انکارکننده، تکذیب کننده. «هذا ذکر مبارک انزلناه افانتم له منکرون» (انبیا: ۵۰) ]مجمع البیان[ نیز (نمل، ۲۲) «قلوبهم منکره».
ل) منکر به معانى ۱) خلاف معروف، عمل زشت و ناپسند (معصیت، باطل، نافرمانى و در مجموع آن چه شرع آن را غیرمتعارف دانسته و صلاح نداند).
م) گرفتگى، کدورت، کراهت (در اثر انکار و تکذیب آیات خداوند) «واذا تتلى علیهم آیاتنا بینات تعرف فى وجوه الذین کفروالمنکر» (حج، ۷۲) ]مجمع البیان[.
ن) ناشناس (ناشناس از نظر شرعى) «قال انکم قوم منکرون» (حج، ۶۲) نیز (ذاریات: ،۲۵ مجادله، ۲).
در قرآن کریم واژه منکر عموما به اعمالى اطلاق مى شود که در زبان فارسى به آن گناه مى گوییم، همان واژه اى که معرب آن «جناح» است. گناه (=منکر) در قرآن کریم با تعابیر و واژگان گوناگونى ذکر شده است. در این جا به قصد توضیح هر یک از این واژگان و تشریح گستردگى طیف مصادیق و موارد منکر (=گناه) به اختصار درباره هر یک توضیحاتى ارایه مى کنم:
گناه: در زبان فارسى به معناى ویران ساختن و خراب کردن است و برابر پهلوى آن ویناس (Vinas) و معرب آن، چنان که ذکر شد، جناح است. در فقه اسلامى بر گناه در دنیا و آخرت، مجازات گوناگونى را مترتب دانسته اند و در قرآن کریم با تعابیر زیر از آن یاد شده است.
۱) جناح: در لغت عرب به معناى گرایش یافتن به سویى است. هر عملى که انسان را از حق بگرداند، در اخلاق اسلامى از آن به جناح تعبیر مى شود. این واژه ۲۴ بار در قرآن کریم آمده است. در سوره نور مى خوانیم «و زنان یائسه اى که امید ازدواج ندارند، بر آنان گناهى (جناح)ى نیست از آن که لباسهایشان را در حالى فرونهند که زینتى آشکار نکنند. و این که پاکدامنى ورزند برایشان بهتر است و خداوند شنواى داناست.»
به نظر مفسر و قرآن پژوه معاصر – استاد على اکبر قرشى – این واژه در «آیات تقریبا با محذور و مسوولیت و گناه مرادف است». وى بخشى از آیه ۲۸۲ سوره بقره را این چنین ترجمه کرده است: «فلیس علیکم جناح الا تکتبوها». مراد آن است که بر شما محذورى و حرجى نیست که آن را ننویسید».
البته گناه در شکل کلى آن (چه با واژه منکر ذکر شود و چه با سایر واژگان)، در قرآن کریم ویژگى هایى دارد که اهم آنها عبارتند از: الف: ظاهر و باطن گناه (انعام، ۱۵۱) و (اعراف، ۳۳).
ب: کبیره (شورى، ۳۷).
ج: اصلى (گناه آدم و حوا).
د: تبدیل گناه: ۱) از جانب خداوند (اعراف، ۹۵) ۲) از سوى بندگان (نحل، ۱۱-۱۰)
هـ: کیفر گناه: ۱) دنیوى ۲) اخروى (انعام، ۱۶۰).
و: دفع آن با کارهاى نیک: «ادفع بالتى هى احسن السیئه، نحن اعلم بما یصفون» (بدى را به روشى که آن بهتر است دفع کن ما به آنچه که وصف مى کنید داناتریم) (مومنون ۹۶).
ز: پوشاندن گناهان: «انماالحسنات یذهبن السیئات». «کارهاى نیک بدیها و گناهان را مى زداید» (هود، ۱۱۴).
۲) معصیت = عصیان: «وکره الیکم الکفرو الفسوق و العصیان» (حجرات، ۷۰). «ویتناجون بالاثم و العدوان و معصیت الرسول» (مجادله، ۸). «فعصى فرعون الرسول فاخذناه اخذا وبیلا» (مزمل، ۱۶). این دو واژه در واقع یک معنى دارند: «نافرمانى و خروج از اطاعت خداوند». «و عصى آدم ربه فغوى» (طه، ۱۲۱). در زبان عرب به هر کسى که از راه و روش جماعتى برکنار ماند گویند: «فلان شق العصا».
۳) اثم: انجام آنچه حلال نیست. اعمالى که انسان را از انجام کار خیر بازمى دارد. در قرآن کریم اثم با این معانى آمده است: گناه، خطا (بقره، ۱۷۳…)، ارتکاب عمدى ظلم (بقره، ۱۸۳)، عذاب (فرقان، ۶۸). «و من یفعل ذالک یلق اثاما»، عقوبت (وجوه قرآن، تفلیسى ص ۶)، کوتاهى و تاخیر در عمل صالح (بقره، ۲۰۶ و ۲۳۸)، و نیز، نسبت گناه به یکدیگر دادن (واقعه، ۲۵)، نافرمانى (بقره، ۸۵)، زنان و فحشا (انعام، ۱۲۰)، باطل و حرام (بقره، ۱۸۸)، گناه کار بر وزن فاغل و فعیل، «والله لایحب کل کفار اثیم».
صاحب قاموس آن را «کندکارى» با توجه به آیه ۲۱۹ سوره بقره «فیها اثم کبیر منافع للناس» دانسته است، چرا که «قماربازى و شراب خوارى موجب کندکارى در انجام خیرات مى شود» و باز صاحب قاموس به نقل از حسن «بصرى» نوشته است: اثم در این آیه به معناى ضرر و زیان است.
۴) خطیئه: در قرآن کریم به طور مطلق به معناى گناه است و هم به آن دسته از بدى هایى اطلاق مى گردد که بدون قصد و از روى خطا از انسان سر مى زند.» خاطى در قرآن کریم فردى است که مرتکب عمل زشتى از روى عمد شده باشد (حاقه، ۳۶-۳۵).
۵) خطا ‎/ اشتباه: از روى عمد و بى اعتنایى (اسراء ۳۱؛ بقره، ۸۱؛ نوح، ۲۵)؛ کار شایسته اى اراده شود ولى خلاف آن واقع شود (احزاب، ۵؛ انبیاء، ۹۲) کار خلافى را اراده کند و اشتباها کار خوبى انجام دهد (در قرآن مثالى ندارد). و نیز در اقرب الموارد به سه معنى آمده است؛ گناه، ضدعمد، ضدصواب. در قرآن کریم خاطئون و خاطئین پنج بار آمده و همه درباره کسانى است که عمدا خطا و گناه کرده اند (قصص: ۸). به نظر صاحب المیزان خطیئه به معنى معصیتى است که وبال آن از موردش تجاوز نمى کند، مثل ترک روزه و خوردن خون، و اثم به معنى گناهى است که وبال آن مستمر است، مثل: قتل نفس و سرقت.
۶) سهو: «غفلت (صحاح)، خطایى که از غفلت ناشى شده باشد.»
۷) حوب: چه با ضم اول و چه با فتح اول به معناى گناه است. در نهج البلاغه خطبه ۲۱۲ آمده است: «وانتفتح التوبه و اماط الحوبه»، باب توبه را باز کرد و گناه را از خود کنار نمود. این واژه فقط یک بار در قرآن کریم آمده است و آن هم در سوره نساء آیه ۲ است: «و به یتیمان اموالشان را بدهید و ناپاک را جایگزین پاک نکنید و اموال آنها را با اموال خود نخورید بدانید آن گناه بزرگى (حوباً کبیراً) است.»
۸) سیئه: «مونث سیىء است و آن پیوسته وصف آید مثل خصلت سیئه، عادت سیئه و امثال آن، اگر آن را لازم گرفتیم به معنى بد و قبیح است و اگر متعدى دانستیم معناى بدآور و محزون کننده مى دهد. جمع آن در قرآن سیئات است. ]در سوره انعام آیه ۱۶۰ به معنى کار بد و گناه آمده است[.»
۹) زله: «لغزش، ارتکاب عملى بد بدون قصد آگاهانه چنان که عرب به لغزشگاه مزله مى گوید (بقره، ۲۰۹)».
۱۰) زلل: «لغزیدن، لیزخوردن. غرض مردد شدن و برگشتن از تصمیم است» (بقره، ۲۰۹).
۱۱) ازلال: نیز به معناى به خطا افکندن و لغزانیدن است. «فازلهما الشیطان عنهما» (بقره، ۳۶ و آل عمران: ۱۵۵).
۱۲) ذنب: در لغت «به معناى گرفتن دم حیوان است و در اصطلاح اخلاق اسلامى به مرتکب آن کیفر دنیوى و اخروى داده مى شود.» «به هر فعلى که آخرتش وخیم باشد ذنب گویند زیرا که جزاى آن مانند دم حیوان در آخرت است (مفردات)».
۱۳) سوء: بد، بدى، به ضم سین اسم و به فتح آن مصدر است (صحاح، قاموس، اقرب، المنجد). به نظر راغب سوء به ضم سین، هر چیز اندوه آور است… و نیز سىء وصف است به معنى بد و قبیح (اسراء، ۳۸). در سوره انعام آیه ۱۶۰ به معناى کار بد و گناه آمده است. نکته جالب توجه درباره این واژه آن است که در تمامى آیات قرآن در مورد زدودن سیئات از انسان پوشاندن (تکفیر) آمده است. «ولیکفر عنکم سیئاتکم» (بقره: ۲۷۱) فقط در آیه ۱۶ احقاف به جاى تکفیر «تجاوز» آمده است: «و نتجاوزعن سیئاتهم».
بار دیگر لازم مى دانم این نکته را متذکر شوم که بحث حاضر از آنجا اهمیت مى یابد که ما را با گستردگى مصادیق و معانى گوناگون واژه کلى و مفهومى منکر بیشتر آشنا مى کند. و این معنا مى تواند فضاى گسترده بدى ها (در یک مفهوم کلى) در قرآن را برجسته نماید. بحث بیشتر درباره این واژگان به اطناب کلام خواهد انجامید (هنوز به واژگانى مانند بغى، فساد، نفاق، غیظ، ظلم و غیره نپرداخته ام) و براى پرهیز از اطناب، آخرین واژه را که پروفسور ایزوتسو نیز درباره آن شرح قابل توجهى داده است، مورد بررسى قرار داده و بحث درباره واژه منکر را خاتمه مى دهم. این واژه فاحشه ‎/ فحشاء‎/ فواحش‎/ فحشه است. به نظر ایزوتسو «فحشاء یا فاحشه دلالت دارد بر هر آن چه بیش از اندازه زشت و پلشت باشد».
وى پس از ذکر آیه ۲ از سوره مجادله «الذین یظهرون منکم…» نوشته است: «واژه منکر در این جا و جاهاى دیگر از لحاظ معنایى وجوه مشترک بسیار بامفهوم زشت، و ناشایسته (فحشاء) دارد و این امر از آنجا دانسته مى شود که کلمه منکر گاهى در ترکیب با کلمه فحشا به کار مى رود و کلمه فحشا … واژه اى است که این مفاهیم را بیان مى کند.» ارتباط معنایى فحشا و سوء و ذکر نمونه هایى از آن در قرآن کریم و تبیین کاربرد معانى آن، از نکات دیگرى است که ایزوتسو درباره آن سخن گفته است.
دو نکته مهم در نظرات ایزوتسو به چشم مى آید. اول آن که: «یکى از ویژگى هاى فحشا و فاحشه آن است که در قرآن اغلب اوقات در ارتباط با نام شیطان استعمال مى شود» و نکته دوم که ضرورت و اهمیت بحث را تایید مى کند آن است که ایزوتسو به آیه اى اشاره کرده است که در آن، خداوند متعال از جمله ناهیان از منکر و آمران به معروف است و در این امر و نهى «به شدت از فحشاء نهى مى کند و به عدالت و احسان امر مى دهد». آیه مورد نظر چنین است: «ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاى ذى القرب و ینهى عن الفحشاء والمنکر و البغى». یقین است که خداوند به دادگرى و نیکویى کردن و بخشش نسبت به خویشاوندان امر مى فرماید و از ناشایست و کار زشت و تخطى نهى مى کند» (نحل، ۹۳ – ۹۲) آیه مذکور نشان از اهمیت و پیوند تنگاتنگ دو کلمه منکر و فحشا در گفتار قرآن کریم دارد. لذا بى مناسبت نیست، اگر درباره این که فحشا به چه چیزى اطلاق مى گردد سخن بگوییم. این مهم را به مدخل «فاحشه ‎/ فحشاء ‎/ فواحش» دانشنامه قرآن وامى گذارم: «درباره این که فحشا به چه چیزى اطلاق مى گردد میان مفسران اختلاف وجود دارد». در این باره گفته اند «آن قول و یا فعلى است که شارع براى آن حد مقرر کرده است» و یا این که «فحشا معاصى آشکار است». همچنین کبایر (گناهان کبیره) را برخى فحشا دانسته اند (مجمع البیان، ج ۱/،۲۵۳ تفسیر اثنى عشرى ج۱/۳۱۲). عناوین اصلى این واژه در قرآن عبارتند از:

۱) شیطان شما را به فحشا و فقر مى خواند (بقره، ۱۶۹؛ نور، ۲۱).
۲) کسانى که مرتکب اعمال زشت (فاحشه) گردند و یاد خدا کنند و توبه کنند خدا از آن درمى گذرد (آل عمران، ۱۳۵).
۳) احکام فقهى درباره مرتکبین به فحشا (نساء: ،۱۵ ،۱۹ ،۲۳ ۲۵؛ احزاب، ۳۰؛ طلاق، ۱).
۴) نزدیک نشدن به فواحش آشکار و نهان (انعام، ۱۵۱).
۵) خدا به فحشا امر نمى کند (اعراب: ۲۸).
۶) بلکه فواحش را حرام کرده است (اعراف، ۳۳-نحل، ۹۰).
۷) نزدیک به زنا نشوید زیرا آن فحشا است (نور، ۱۹).
۸) نماز از فحشا و منکر ممانعت مى کند (عنکبوت: ۴۵).
۹) کسانى که از فواحش اجتناب کنند خداوند رحمت گسترده خود را شامل حالشان مى کند (شورى: ،۳۷ نجم: ۳۲).
۱۰) همچنین در آیه ۱۹ از سوره نور از کسانى سخن گفته شده که دوست دارند بدنامى در حق مومنان شایع گردد. «تشیع الفاحشه فى الذین آمنوا».

————————————-

منبع : سایت ستاد احیاء خراسان رضوی