أمر به معروف و نهی از منکر ؛ دو فریضه اساسى براى نظارت عمومى در جامعه اسلامى (۲)
مسئولیت حکومت اسلامى:
بدون تردید در کنار وظیفه عمومى مردم در انجام دادن این دو فریضه مهم جامه عمل پوشاندن به مرتبه سوم امر به معروف نیز لازم می باشد.
و برخى از درجات این مرتبه، نیازمند قدرت، تشکیلات و حکومت است، زیرا اگر همه آحاد جامعه بدون اذن حاکم اسلامى به این مرحله عمل کنند برخوردهاى اجتماعى موجب هرج و مرج شده و نظم و امنیت جامعه اسلامى خدشهدار مىشود، بنابراین، جامعه نیازمند تشکیلاتى مقتدر است که صلاحیت قصاص و اجراى حدود و تعزیرات را داشته باشد. البته همچنانکه آحاد جامعه وظیفه دارند به دو مرحله نخست (انکار قلبى و زبانى) قیام کنند نسبت به ایجاد چنین تشکیلات قدرتمندى نیز وظیفه دارند.
از برخى آیات قرآنى نیز استفاده مىشود که برخى از مراتب امر به معروف و نهى از منکر بر عهده گروهى خاص است؛ از جمله: ۱٫ «ولتَکُن مِنکُم اُمَّهٌ یَدعونَ اِلَى الخَیرِ ویَأمُرونَ بِالمَعروفِ و یَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ.» (آلعمران/۳،۱۰۴) وظیفه امر به معروف و نهى از منکر در این آیه بر عهده جمعیتى ویژه (اُمَّهٌ) نهاده شده است، با این حال خطاب در آیه متوجه همه مسلمانان است و همه وظیفه دارند در تشکیل چنین جمعیتى بکوشند.[۷۰]
برخى فقها با تمسک به این آیه تشکیل دادن حکومت* اسلامى را بر آحاد مردم واجب دانستهاند؛ حکومتى که یکى از شئون آن اجراى برخى مراتب امر به معروف و نهى از منکر است.[۷۱] برخى به قرینه واژه «اُمَّهٌ» در این آیه، مراد از امت را در چند آیه بعد: «کُنتُم خَیرَ اُمَّه اُخرِجَت لِلنّاسِ تَأمُرونَ بِالمَعروفِ و تَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ» (آلعمران/۳،۱۱۰) نیز همین معنا دانستهاند[۷۲]؛ به بیان دیگر، در این آیه هم وظیفه امر به معروف و نهى از منکر بر عهده همه مردم نهاده نشده، بلکه بر عهده گروهى خاص است. روایاتى که امّت در آیه ۱۱۰ آلعمران/۳ را بر ائمه(علیه السلام)تطبیق کرده است مؤیّد همین معناست.[۷۳]
۲٫ «اَلَّذینَ اِن مَکَّنّـهُم فِى الاَرضِ اَقامُوا الصَّلوهَ وءاتَوُا الزَّکوهَ واَمَروا بِالمَعروفِ ونَهَوا عَنِ المُنکَرِ ولِلّهِ عـقِبَهُ الاُمور.» (حجّ/۲۲،۴۱) امر به معروف و نهى از منکرى که آیه از آن سخن گفته برخى مراتبى است که موکول به داشتن قدرت و حاکمیت است، همچنانکه مقصود از اقامه نماز و پرداخت زکات صرفاً انجام دادن این دو فریضه به گونه فردى نیست، بلکه مقصود، اشاعه و ترویج این دو فریضه در جامعه است. وقوع این آیه پس از آیات جنگ گواه این مطلب است. قرطبى با استدلال به همین آیه مراتبى از امر و نهى را که متوقف بر حبس، تعزیر و زندان و تبعید باشد بر عهده سلطان یا جانشین او دانسته است.[۷۴]
۳٫ «اَلَّذینَ یَتَّبِعونَ الرَّسولَ النَّبِىَّ الاُمِّىَّ الَّذى یَجِدونَهُ مَکتوبـًا عِندَهُم فِى التَّورهِ والاِنجیلِ یَأمُرُهُم بِالمَعروفِ ویَنهـهُم عَنِ المُنکَرِ ویُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبـتِ و یُحَرِّمُ عَلَیهِمُ الخَبـئِثَ … .» (اعراف/۷،۱۵۷) با توجه به اینکه امر به معروف و نهى از منکر در این آیه در ردیف امور دیگرى قرار گرفته که از شئون حاکم است مىتوان استفاده کرد که این آیه نیز نظر به شأن حکومتى پیامبر(صلى الله علیه وآله)دارد. در احادیث بسیارى نیز امر به معروف و نهى از منکر مشروط به داشتن قدرت شده است.[۷۵]
در اجراى وظیفه امر به معروف و نهى از منکر، از سوى حاکمان مسلمان در برخى از کشورهاى اسلامى تشکیلاتى با عنوان «اداره حِسْبه» تأسیس کردهاند. این تشکیلات، نظارت و بازرسى و ارشاد و هدایت مردم در جامعه اسلامى را بر عهده داشته و آنها را در امور اجتماعى به رعایت موازین اسلامى و عدل و انصاف دعوت کرده و از منکر و حرام و ستم به دیگران باز مىداشته است.[۷۶]
در صدر اسلام این وظیفه را خلفا شخصاً بر عهده داشتند[۷۷]،
چنانکه بر پایه روایتى على(علیه السلام) هر بامداد از دارالحکومه بیرون مىآمد و در بازارهاى کوفه بازرگانان و فروشندگان را به بردبارى، گشادهرویى و انصاف فرا مىخواند و آنان را از سوگند، دروغ، ستم و کمفروشى باز مىداشت.[۷۸]
ولایت در امر به معروف و نهى از منکر:
از آنجا که امر به معروف و نهى از منکر جنبه فردى ندارد و وظیفهاى اجتماعى است و در روابط انسان با دیگران معنا مىیابد، بهگونهاى دخالت در امور دیگران (امر و نهى شونده) به حساب مىآید، ازاینرو عمل کردن به این دو فریضه نیاز به سلطه و ولایت دارد و خداوند که بر همه موجودات ولایت دارد براى مؤمنان نسبت به یکدیگر این ولایت و حق قانونى را قرار داده است: «والمُؤمِنونَ والمُؤمِنـتُ بَعضُهُم اَولِیاءُ بَعض یَأمُرونَ بِالمَعروفِ ویَنهَونَ عَنِالمُنکَر» (توبه/۹،۷۱) از ادله وجوب امر به معروف و نهى از منکر برمىآید که امر و نهى در اینجا مولوى است[۷۹] و ازاینرو نیازمند جعل ولایت از سوى خداست. اینکه آمر به واجبات امر و ناهى از محرمات نهى مىکند دلیل ارشادى بودن آن نیست، چنانکه امر و نهى پدر و مادر به تکالیف الهى مىتواند مولوى باشد، بنابراین، در صورت عمل نکردن امر و نهى شونده به مقتضاى امر و نهى، بعید نیست که وى دو معصیت کرده باشد، زیرا هم به تکلیف خویش عمل نکرده و هم فرمان ولایى آمر یا ناهى را اطاعت نکردهاست.[۸۰]
آثار امر بهمعروف و نهى ازمنکر
۱٫ فلاح و رستگارى:
آیه ۱۰۴ آلعمران/۳ آمران به معروف و ناهیان از منکر را اهل فلاح و رستگارى* دانسته است؛ به بیان دیگر، در این آیه فلاح و رستگارى مؤمنان متوقف بر امر به معروف و نهى از منکر شده است.[۸۱]
۲٫ بهترین امّت بودن:
کسب عنوان بهترین بودن براى امت اسلامى در گرو امر به معروف و نهى از منکر است[۸۲]: «کُنتُم خَیرَ اُمَّه اُخرِجَت لِلنّاسِ تَأمُرونَ بِالمَعروفِ وتَنهَونَ عَنِ المُنکَر» (آلعمران/۳،۱۱۰)، از همینرو از بعضى صحابه نقل شده است که هرکس مىخواهد بهترین این امت باشد به شرط خدا که ایمان و امر به معروف و نهى از منکر است وفا کند.[۸۳]
۳٫ نجات از عذاب:
از آیه ۱۶۵ اعراف/۷ که به داستان اصحاب سبت پرداخته برمىآید که در مواجهه با منکر کسانى از عذاب نجات مىیابند که امر به معروف و نهى از منکر کنند: «فَلَمّا نَسوا ما ذُکِّروا بِهِ اَنجَینا الَّذینَ یَنهَونَ عَنِ السّوءِ واَخَذنَا الَّذینَ ظَـلَموا بِعَذاب بَـیس بِما کانوا یَفسُقون» آیه ۱۱۶ هود/۱۱ نیز بنىاسرائیل* را نکوهش کرده که چرا در نسلهاى پیشین شما خردمندانى نبودند که مردم را از فساد باز دارند و سپس از نجات یافتن گروه اندکى از بنىاسرائیل که نهى از منکر مىکردند خبر داده است: «فَلَولا کَانَ مِنَالقُرونِ مِن قَبلِکُم اولوا بَقِیَّه یَنهَونَ عَنِ الفَسادِ فِى الاَرضِ اِلاّ قَلِیلاً مِمَّن اَنجَینا مِنهُم»
۴٫ پاداش اخروى:
خداوند آمران به معروف و ناهیان از منکر را به دریافت اجر عظیم وعده داده است: «اِلاّ مَن اَمَرَ بِصَدَقَه اَو مَعروف اَو اِصلـح بَینَ النّاسِ ومَن یَفعَل ذلِکَ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللّهِ فَسَوفَ نُؤتیهِ اَجرًا عَظیمـا» (نساء/۴،۱۱۴)؛ همچنین خدا مؤمنان را به برخوردارى از رحمت الهى و باغهاى بهشت بشارت داده است:«یَأمُرونَ بِالمَعروفِ ویَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ … اُولـئِکَ سَیَرحَمُهُمُ اللّهُ … وعَدَ اللّهُ المُؤمِنینَ والمُؤمِنـتِ جَنّـت تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ خــلِدینَ فیها و مَسـکِنَ طَیِّبَهً فى جَنّـتِ عَدن ورِضونٌ مِنَ اللّهِ اَکبَرُ ذلِکَ هُوَ الفَوزُ العَظیم» (توبه/۹،۷۱ ـ ۷۲)
آثار ترک امر به معروف و نهى از منکر
۱٫ دورى از رحمت خدا:
گروهى از بنىاسرائیل بر اثر نافرمانى و تجاوز از حق و ترک نهى از منکر، به زبان داود و عیسى بن مریم لعنت شدند: «لُعِنَ الَّذینَ کَفَروا مِن بَنى اِسرءیلَ عَلى لِسانِ داوودَ وعیسَى ابنِ مَریَمَ … کانوا لایَتَناهَونَ عَن مُنکَر فَعَلوهُ لَبِئسَ ما کانوا یَفعَلون» (مائده/۵ ، ۷۸ ـ ۷۹) به فرموده حضرت على(علیه السلام) خداوند امم پیشین را جز به سبب ترک امر به معروف و نهى از منکر لعن نکرد و از رحمت خود دور نساخت. خداوند سفیهانشان را به واسطه گناهان و دانشمندانشان را بر اثر ترک نهى از منکر لعن کرد.[۸۴]
۲٫ عذاب فراگیر:
از دیگر پیامدهاى ترک امر به معروف و نهى از منکر عذابى است که افزون بر گناهکاران شامل تارکان امر به معروف و نهى از منکر نیز مىشود: «واتَّقوا فِتنَهً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَـلَموا مِنکُم خاصَّهً واعلَموا اَنَّ اللّهَ شَدیدُ العِقاب» (انفال/۸ ،۲۵) به گفته ابن عباس در تفسیر این آیه، عذاب خدا که بیاید ستمکار را از غیر ستمکار جدا نمىسازد؛ نیز گفتهاند که ظالمان به سبب ظلمشان عذاب مىشوند و غیر ظالمان بر اثر ترک امر به معروف و نهى از منکر.[۸۵]
داستان اصحاب سبت که در سوره اعراف/۷ به تفصیل به آن پرداخته شده، نمونه روشنى به شمار مىرود. براساس این آیات، شمارى از بنىاسرائیل که در ساحل دریا زندگى مىکردند فرمان خداوند را مبنى بر حرمت کار در روز شنبه زیر پا گذاشتند و با احداث کانال، ماهیان فراوانى را که روز شنبه به ساحل نزدیک مىشدند به دام انداخته و روز یکشنبه به صید آنها مىپرداختند. در مقابل این جمع گروهى نهى از منکر کرده و آنان را از نافرمانى خدا بازمىداشتند و گروهى دیگر در برابر این نافرمانى سکوت کرده و حتى به ناهیان از منکر اعتراض مىکردند که چرا تبهکاران را پند مىدهید. قرآن، تنها نجات کسانى را گزارش کرده است که نهى از منکر کردند: «فَلَمّا نَسوا ما ذُکِّروا بِهِ اَنجَینا الَّذینَ یَنهَونَ عَنِ السّوءِ واَخَذنَا الَّذینَ ظَـلَموا بِعَذاب بَـیس بِما کانوا یَفسُقون» (اعراف/۷،۱۶۵) مفسران از این آیه استفاده کردهاند که خداوند دو گروه تجاوزگران و بىتفاوتان را به عذابى سخت گرفتار کرد.[۸۶] از آیه ۱۱۶ هود/۱۱ نیز برمىآید که تنها نهى کنندگان از فساد از عذاب نجات مىیابند: «فَلَولا کَانَ مِنَ القُرونِ مِن قَبلِکُم اولوا بَقِیَّه یَنهَونَ عَنِ الفَسادِ فِى الاَرضِ اِلاّ قَلِیلاً مِمَّن اَنجَینا مِنهُم واتَّبَعَ الَّذینَ ظَـلَموا ما اُترِفوا فیهِ و کانوا مُجرِمین» برپایه روایتى از امام باقر(علیه السلام)در ذیل آیات ۷۸ ـ ۷۹ مائده/۵ آنان که مورد لعن داود بودند تبدیل به میمون شدند و آنان که مورد لعن عیسى(علیه السلام) قرار گرفتند خوک گشتند.[۸۷] از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)در ذیل این آیه نقل شده است که امر به معروف و نهى از منکر کنید. دست نادان را بگیرید و او را به راه حق بیاورید و گرنه خدا دلهاى شما را مانند یکدیگر و همه شما را لعنت مىکند، همچنانکه آنان را لعنت کرد.[۸۸] بر پایه نقل دیگرى از امام صادق(علیه السلام)آنان که این آیات در نکوهش آنان نازل شده با اینکه خود اهل معصیت نبوده و در مجالس گناهکاران شرکت نمىکردند، لعنت شدهاند و جرم آنان این بود که به معصیت کاران لبخند مىزدند و با ایشان انس داشتند.[۸۹]
روایتى نیز از امام باقر(علیه السلام) دراین باره نقل شده است.[۹۰]
۳٫ شریک شدن در گناه:
کسانى که در برابر انجام منکر هیچگونه واکنشى نشان ندهند مانند گناهکاران و در گناه آنها شریکاند، از همینرو از مؤمنان خواسته شده که هرگاه تمسخر آیات قرآن را شنیدند با کافران همنشین نشوند. در غیر این صورت در گناه همانند آنها خواهند بود: «و قَد نَزَّلَ عَلَیکُم فِى الکِتـبِ اَن اِذا سَمِعتُم ءایـتِ اللّهِ یُکفَرُ بِها و یُستَهزَاُ بِها فَلا تَقعُدوا مَعَهُم حَتّى یَخوضوا فى حَدیث غَیرِهِ اِنَّکُم اِذًا مِثلُهُم …» (نساء/۴،۱۴۰) مفسران از این آیه استفاده کردهاند که سکوت و همنشینى با فاسقان موجب شریک شدن در گناه آنان مىشود[۹۱]؛ همچنین در ذیل آیه ۶۳ مائده/۵ گفتهاند که ترک کننده نهى از منکر مانند کسى است که مرتکب منکر شود.[۹۲]
آداب امر به معروف و نهى از منکر
۱٫ شروع از خویشتن:
هرچند امر به معروف و نهى از منکر مشروط به عدالت نیست؛ ولى چون در امر به معروف و نهى از منکر نوعى برترى لازم است، اگر آمر به معروف و ناهى از منکر خود ساخته نباشد، از نظر اخلاقى صلاحیت انجام دادن چنین کارى را ندارد و امر و نهى او صورى و بدون تأثیر جدى خواهد بود. از آیه «ولتَکُن مِنکُم اُمَّهٌ یَدعونَ اِلَى الخَیر …» نیز شاید بتوان استفاده کرد که باید گروههایى مهذّب و خود ساخته به این مهم اقدام کنند، چنانکه از آیه ۶ تحریم/۶۶ : «قوا اَنفُسَکُم واَهلیکُم نارًا» شروع از خویشتن استفاده مىشود. شاید بتوان از آیه ۴۴ بقره/۲ استفاده کرد که التزام به اوامر و نواهى پیش از امر و نهى دیگران شرط عقلى است: «اَتَأمُرونَ النّاسَ بِالبِرِّ و تَنسَونَ اَنفُسَکُم واَنتُم تَتلونَ الکِتـبَ اَفَلا تَعقِلون» برخى روایات نیز بر همین نکته تأکید کرده که شما باید ابتدا به خویشتن بپردازید، آنگاه دیگران را از گناه باز دارید.[۹۳]البته اینگونه اوامر حمل بر استحباب شده است، زیرا وجوب امر به معروف و نهى از منکر و التزام به معروف و ترک منکر دو واجب مستقل است.
۲٫ مقدم داشتن خویشان:
«یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا قوا اَنفُسَکُم واَهلیکُم نارًا وقودُهَا النّاسُ والحِجارَهُ» (تحریم/۶۶ ،۶) برخى، از این آیه استفاده کردهاند که سزاوار است در امر به معروف و نهى از منکر از خانواده آغاز شود.[۹۴] شاید بتوان اولویت شروع از خانواده را از آیات «وکانَ یَأمُرُ اَهلَهُ بِالصَّلوهِ والزَّکوه» (مریم/۱۹،۵۵) و «یـاَیُّهَا النَّبىُّ قُل لاَِزوجِکَ وبَناتِکَ ونِساءِ المُؤمِنین» (احزاب/۳۳،۵۹) استفاده کرد و پس از خانواده، نوبت به اقوام دورتر مىرسد: «واَنذِر عَشیرَتَکَ الاَقرَبین» (شعراء/۲۶، ۲۱۴)
۳٫ شکیبایى:
لقمان در نصایح خود به فرزندش او را به برپا داشتن نماز و امر به معروف و نهى از منکر و شکیبایى در برابر مشکلات فرا مىخواند: «یـبُنَىَّ اَقِمِ الصَّلوهَ وأْمُر بِالمَعروفِ وَانْهَ عَنِ المُنکَرِ واصبِر عَلى ما اَصابَکَ …» (لقمان/۳۱،۱۷) بر پایه روایتى از على(علیه السلام)مقصود صبر* بر مشقت و مشکلاتى است که از امر به معروف و نهى از منکر ناشى مىشود[۹۵]، زیرا ممکن است همان تهمتهایى که به پیامبران زدند، مانند جنون (حجر/۱۵،۶)، سحر (مدثّر/۷۴،۲۴)، سفاهت (اعراف/۷،۶۶) و ضلالت (اعراف/۷،۶۱) به امر و نهىکنندگان نیز بزنند. به گفته برخى مفسران سفارش به حق و صبر در آیه ۳ عصر/۱۰۳ به امر به معروف و نهى از منکر اشاره دارد[۹۶]: «والعَصر * اِنَّ الاِنسـنَ لَفى خُسر * اِلاَّ الَّذینَ ءامَنوا وعَمِلُوا الصّــلِحـتِ وتَواصَوا بِالحَقِّ وتَواصَوا بِالصَّبر»
۴٫ شفقت و مهربانى:
هرگاه امر به معروف و نهى از منکر همراه با شفقت و از سر خیرخواهى باشد اثر بیشترى دارد، چنانکه لقمان فرزندش را با تعبیر «یا بنىّ» که حکایت از مهربانى دارد مخاطب مىسازد[۹۷] و مؤمن آلفرعون هنگامى که موسى را امر به معروف (خروج از شهر) مىکند مىگوید: «… اِنّى لَکَ مِنَ النّـصِحین» (قصص/۲۸،۲۰)
۵ . پیشنهاد جایگزین منکر:
در مواردى که نیازى انسان را به سوى منکر سوق داده وقتى از منکر نهى مىشود مناسب است کار مباحى که مىتواند نیاز او را برطرف سازد، به عنوان جایگزین منکر، معرفى شود، از همینرو هنگامى که حضرت لوط(علیه السلام) قوم خود را از کار ناشایست آنان نهى کرد، به آنان پیشنهاد داد تا با دختران او ازدواج کنند: «قالَ یـقَومِ هـؤُلاءِ بَناتى هُنَّ اَطهَرُ لَکُم فاتَّقُوا اللّهَ ولا تُخزونِ فى ضَیفى» (هود/۱۱،۷۸)
۶ . گفتار نیکو و نرم:
شایسته است که امر به معروف و نهى از منکر با سخن نیکو باشد[۹۸]: «و قولوا لِلنّاسِ حُسنـًا» (بقره/۲،۸۳)؛ همچنین از آیه ۴۴ طه: «فَقولا لَهُ قَولاً لَیِّنـًا» لزوم ملایمت و نرمى در گفتار به هنگام امر به معروف و نهى از منکر استفاده شده است.[۹۹]
امر به منکر و نهى از معروف:
قرآن کریم به جامعه اسلامى هشدار داده است که دو گروه، اشاعه معروف و برچیده شدن منکر در اجتماع را تهدید مىکنند: دسته نخست ابلیس و سایر شیاطیناند که جامعه را به زشتى و گناه سوق مىدهند: «اِنَّما یَأ مُرُکُم بِالسُّوءِ والفَحشاءِ واَن تَقولوا عَلَى اللّهِ ما لاتَعلَمون» (بقره/۲،۱۶۹)، «الشَّیطـنُ یَعِدُکُمُ الفَقرَ ویَأمُرُکُم بِالفَحشاءِ واللّهُ یَعِدُکُم مَغفِرَهً مِنهُ و فَضلاً واللّهُ وسِعٌ عَلیم» (بقره/۲،۲۶۸)؛ همچنین به مؤمنان هشدار داده است که پاى بر جاى گامهاى شیطان ننهید که او به فحشا و منکر فرمان مىدهد:«یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطـنِ ومَن یَتَّبِع خُطُوتِ الشَّیطـنِ فَاِنَّهُ یَأمُرُ بِالفَحشاءِ و المُنکَر» (نور/۲۴،۲۱) دسته دوم منافقاناند که در جامعه اسلامى زندگى مىکنند و متظاهر به ایماناند و جامعه اسلامى آنان را به عنوان مؤمنانى پایبند به ارزشها مىشناسد، در حالى که آنان در باطن کفر مىورزند: «المُنـفِقونَ والمُنـفِقـتُ بَعضُهُم مِن بَعض یَأمُرونَ بِالمُنکَرِ ویَنهَونَ عَنِ المَعروفِ» (توبه/۹،۶۷)
روشن است که مقصود آیه این نیست که منافقان به مردم بگویند: کار بد بکنید و کار خوب نکنید، زیرا چنین امر و نهیى هیچگونه اثرى ندارد، بلکه مقصود این است که به مصادیق منکر امر مىکنند؛ یعنى مردم را بهکارهایى فرا مىخوانند که درواقع منکر است؛ ولى آنها را به عنوان معروف و کارهاى خوب معرفى مىکنند، همچنانکه شیطان نیز کردار زشت مردم را زیبا جلوه مىدهد: «و اِذ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیطـنُ اَعمــلَهُم» (انفال/۸،۴۸)، «اَفَمَن زُیِّنَ لَهُ سوءُ عَمَلِهِ فَرَءاهُ حَسَنـًا» (فاطر/۳۵،۸)
مصادیق قرآنى معروف و منکر:
با توجه به گستره معنایى «معروف» و «منکر» هر یک از این دو مصادیق فراوانى در قرآن کریم دارد. مؤلفان به برخى از مصادیق این دو اشاره کردهاند.[۱۰۰] برخى از امور «معروف» در قرآن چنین است:
۱٫ ایمان. ۲٫ تلاوت قرآن. ۳٫ امر به معروف و نهى از منکر. ۴٫ تفکّر. ۵ . توکّل. ۶ . صبر. ۷٫ تقوا. ۸ . پیروى از خدا و رسول. ۹٫ پیشى گرفتن براى تحصیل کارهاى نیک. ۱۰٫ انفاق. ۱۱٫ فرو بردن خشم. ۱۲٫ عفو. ۱۳٫ احسان. ۱۴٫ اطمینان به وعدههاى خدا. ۱۵٫ توبه. ۱۶٫ سیر در زمین و پند گرفتن از سرگذشت امتهاى پیشین. ۱۷٫ جهاد. ۱۸٫ شهادت در راه خدا. ۱۹٫ عدالت. ۲۰٫ شکر خدا. ۲۱٫ دعا. ۲۲٫ اخلاق نیک. ۲۳٫ مشورت. ۲۴٫ آموزش و فراگیرى قرآن و دانش. ۲۵٫ صراحت در بیان حق. ۲۶٫ تحمل آسیبها و گرفتاریها در راه خدا. ۲۸٫ هجرت براى تقویت و حفظ دین. ۲۹٫ خوف از خدا. ۳۰٫ استقامت در راه حق. ۳۱٫ مرابطه و حفظ مرزهاى اسلامى از تهاجم دشمنان. ۳۲٫ صدق. ۳۳٫ استغفار. ۳۴٫ تقیّه. ۳۵٫ دوستى با دوستان و دشمنى با دشمنان خدا. ۳۶٫ وفاى به عهد. ۳۷٫ تسبیح و یاد خدا در شب و روز. ۳۸٫ اتحاد و دوستى و برادرى. ۳۹٫ دعوت مردم به سعادت و به سوى خدا. ۴۰٫ صداقت. ۴۱٫ پیروى از حق. ۴۲٫ یارى از (دین) خدا. ۴۳٫ ایمان به آنچه خداوند نازل کرده براساس تحقیق و بررسى. ۴۴٫ آمادگى کامل و فراهم کردن مداوم اسباب کار براى جبههگیرى در برابر دشمن.[۱۰۱]
برخى از امور «منکر» در قرآن عبارت است از: ۱٫ کفر. ۲٫ کشتن پیامبران و عدالتخواهان و مخالفت با راهنمایان دین. ۳٫ محرم اسرار قرار دادن کافران. ۴٫ جهل و نادانى. ۵ . نفاق. ۶ . دوستى با کافران. ۷٫ ضعف در اراده و تصمیم در راه هدف. ۸ . اصرار بر گناه. ۹٫ سستى. ۱۰٫ تأسّف و اندوه بیجا. ۱۱٫ ظلم. ۱۲٫ ارتجاع و عقب گرد. ۱۳٫ کرنش در برابر دشمن. ۱۴٫ ضعف نشان دادن در برابر دشمن. ۱۵٫ اطاعت از کافران. ۱۶٫ کشمکش و نزاع. ۱۷٫ فرار از جهاد. ۱۸٫ پندار سپرى شدن زمان دین. ۱۹٫ توجه به تبلیغات باطل. ۲۰٫ خیانت نسبت به بیت المال. ۲۱٫ بخل. ۲۲٫ رضایت به ظلم و گناه. ۲۳٫ کتمان حق. ۲۴٫ فروختن دین و حق به دنیا. ۲۵٫ انکار وجود روح و جهان آخرت. ۲۶٫ ترسیدن از دوستان شیطان. ۲۷٫ گمان بر اینکه شکست ظاهرى، با حق ناسازگار است. ۲۸٫ انفاق در راه باطل و تقویت باطل. ۲۹٫ تمایل دلها از حق به سوى باطل. ۳۰٫ فتنهجویى و بدعتگذارى. ۳۱٫ حسد و ریاستطلبى. ۳۲٫ نقشههاى باطل براى مبارزه با حق. ۳۳٫ پوشاندن حق به وسیله باطل. ۳۴٫ بازیچه قرار دادن دین. ۳۵٫ باز داشتن مردم از راه خدا. ۳۶٫ تبهکارى. ۳۷٫ دروغگویى. ۳۸٫ خیانت. ۳۹٫ ایجاد اختلاف. ۴۰٫ پیروى از باطل. ۴۱٫ بیمارى قلب (روح). ۴۲٫ ترسو بودن. ۴۳٫ فساد حاکمان و زمامداران خودسر. ۴۴٫ قطع پیوند خویشاوندى. ۴۵٫ عدم تدبر در قرآن. ۴۶٫ مخالفت با پیامبر(صلى الله علیه وآله)۴۷٫ باطل کردن عمل نیک. ۴۸٫ پشت کردن بهدین.[۱۰۲]
منابع
آذرخشى دیگر از آسمان کربلا؛ آلاء الرحمن فى تفسیر القرآن؛ احکام القرآن، ابن العربى؛ احکام القرآن، جصاص؛ اربعین؛ اعانه الطالبین على حل الفاظ فتح المعین؛ امر به معروف و نهى از منکر؛ انوارالتنزیل و اسرار التأویل، بیضاوى؛ بحارالانوار؛ بصائر ذوى التمییز فى لطائف الکتاب العزیز؛ تحریرالوسیله؛ التحقیق فى کلمات القرآن الکریم؛ التراتیب الاداریه (نظام الحکومه النبویه)؛ التعریفات؛ تفسیر الصافى؛ التفسیر الکاشف؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر نورالثقلین؛ جامع البیان عن تأویل آى القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبى؛ الجوامع الفقهیه؛ جواهرالکلام فى شرح شرایع الاسلام؛ دراسات فى ولایه الفقیه و فقه الدوله الاسلامیه؛ دائره المعارف بزرگ اسلامى؛ الدرالمنثور فى التفسیر بالمأثور؛ روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم؛ روض الجنان و روحالجنان؛ زبدهالبیان فى براهین احکام القرآن؛ شرایعالاسلام فى مسائل الحلال والحرام؛ فضل الاعتزال و طبقات المعتزله؛ فقه القرآن، راوندى؛ القواعد و الفوائد؛ الکشاف؛ کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد؛ کفایه الاحکام (کفایه الفقه)؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن؛ مختلف الشیعه فى احکام الشریعه؛ مسالک الافهام الى آیات الاحکام؛ مصطلحات الفقه و معظم عناوینه الموضوعیه؛ معالم القربه فى احکام الحسبه؛ مغنى المحتاج الى معرفه معانى الفاظ المنهاج؛ منتهى المطلب؛ منهاج الصالحین، سیستانى؛ المیزان فى تفسیر القرآن؛ النهایه فى مجردالفقه و الفتاوى؛ نهجالبلاغه، وسائل الشیعه.
پی نوشت ها :
[۷۰] دراسات فى ولایه الفقیه، ج ۲، ص ۲۲۷٫
[۷۱] دراسات فى ولایه الفقیه، ج ۲، ص ۲۲۷٫
[۷۲] دراسات فى ولایه الفقیه، ج ۲، ص ۲۲۷٫
[۷۳] الدرالمنثور، ج ۲، ص ۲۹۴٫
[۷۴] تفسیر قرطبى، ج ۴، ص ۳۱٫
[۷۵] الکافى، ج۵ ، ص۵۹ ؛ وسائلالشیعه، ج۱۱، ص۴۰۰٫
[۷۶] معالم القربه، ص ۲۳ ، ۶۱ .
[۷۷] التراتیب الاداریه، ج ۱، ص ۲۸۶٫
[۷۸] الکافى، ج ۵ ، ص ۱۵۱؛ النهایه، ص ۳۷۱٫
[۷۹] تحریرالوسیله، ج ۱، ص ۴۶۵٫
[۸۰] دراسات فى ولایه الفقیه، ج ۲، ص ۲۲۵٫
[۸۱] مجمع البیان، ج۲ ، ص ۸۰۷ .
[۸۲] همان، ص ۸۱۱ .
[۸۳] همان، ص ۸۱۱ .
[۸۴] نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۲٫
[۸۵] روض الجنان، ج ۹، ص ۹۴٫
[۸۶] المیزان، ج ۸ ، ص ۳۱۰٫
[۸۷] مجمعالبیان، ج ۳، ص ۲۸۹٫
[۸۸] مجمعالبیان، ج ۳، ص ۲۸۹٫
[۸۹] الصافى، ج ۲، ص ۷۵٫
[۹۰] الکافى، ج ۵ ، ص ۵۶ .
[۹۱] جامعالبیان، مج ۴، ج ۵ ، ص ۴۴۳٫
[۹۲] تفسیر قرطبى، ج ۶ ، ص ۱۵۳٫
[۹۳] نهج البلاغه، خطبه ۱۲۹؛ نورالثقلین، ج۱، ص۷۵٫
[۹۴] مسالک الافهام، ج ۲، ص ۳۸۱٫
[۹۵] مجمع البیان، ج ۸ ، ص ۵۰۰ ؛ احکام القرآن، جصاص، ج ۳، ص ۵۱۵ .
[۹۶] مجمعالبیان، ج ۱۰، ص ۸۱۵ ؛ المیزان، ج ۲۰، ص ۳۵۷٫
[۹۷] مجمع البیان، ج ۸ ، ص ۴۹۹٫
[۹۸] روح المعانى، مج ۱، ج ۱، ص ۴۸۸٫
[۹۹] مجمع البیان، ج ۷، ص ۲۰؛ تفسیر قرطبى، ج ۱۱، ص ۱۳۴٫
[۱۰۰] امر به معروف و نهى از منکر، ص ۸۳ ـ ۸۴ ؛ منهاجالصالحین، ج ۱، ص ۴۲۰٫
[۱۰۱] امر به معروف و نهى از منکر، ص ۸۶ .
[۱۰۲] همان، ص ۸۹ .
برگرفته از : دائره المعارف قرآن کریم (جلد ۴) – مرکز فرهنگ و معارف قرآن
منبع : http://www.maarefquran.org