مدت زمان باقی مانده از بروزرسانی و تکمیل شدن کامل وب سایت
روز
ساعت
دقیقه
ثانیه

أمر به معروف و نهی از منکر ؛ دو فریضه اساسى براى نظارت عمومى در جامعه اسلامى (۱)

أمر به معروف و نهی از منکر ؛ دو فریضه اساسى براى نظارت عمومى در جامعه اسلامى (1)

امر به معروف دراصطلاح به‌ معناى فرمان دادن به هر کارى است که حُسن آن از نظر عقل و شرع شناخته شده است و نهی از منکر به معناى باز داشتن از هر کارى است که حُسن آن از منظر عقل و شرع ناشناخته است یا عقل یا شرع به قُبح آن حکم مى‌کند… [۱] در منابع، تعبیراتى گوناگون در تعریف امر به معروف و نهی از منکر شده ؛ ولى از مجموع آنها همین معنا قابل استنباط است.[۲]
امر به معروف و نهی از منکر دو فرع مهم از فروع دین و از ضروریات اسلام به شمار مى‌رود و با توجه به اینکه احکامى مشترک دارند و غالباً در آیات و روایات در کنار هم آمده‌اند، هر دو موضوع در یک مقاله طرح شده است. این دو واجب مربوط به حوزه عمل و از همین‌رو جایگاه اصلى آن علم فقه است، با این حال براى اولین بار موضوع امر به معروف و نهى از منکر به وسیله معتزله به علم کلام نیز راه یافت.[۳] طرح این مبحث در کلام معتزله از آن رو بوده است که اعتقاد به امر به معروف و نهى از منکر همراه با ۴ اصل دیگر توحید، عدل، وعد و وعید و منزلت بین المنزلتین «اصول خمسه» معتزله را شکل مى‌داده است. از نظر معتزله همه مؤمنان در حد توان خود به اقامه احکام شرع مکلف‌اند و باید در امر به معروف و نهى از منکر شیوه‌هاى گوناگون اجراى آن را که شامل قیام مسلحانه نیز هست به‌کار گیرند.[۴] دیگر متکلمان نیز با پیروى از معتزله امر به معروف و نهی از منکر را در ردیف مباحث کلامى پیگیرى کرده‌اند.[۵]
از مباحثى که مشترکاً در منابع کلامى و فقهى دنبال شده، گستره معروف و منکر است. البته در شمول معروف و منکر بر واجب و حرام تردیدى نیست؛ ولى در شمول آن بر مستحب و مکروه اختلاف است؛ بسیارى مانند زمخشرى، طوسى و محقق حلى فقط مفهوم معروف را توسعه داده و اشتمال منکر بر مکروه را نپذیرفته‌اند[۶] و در عین حال برخى این توسعه را در هر دو مفهوم پذیرفته و معروف را شامل واجب و مستحب، و منکر را شامل حرام و مکروه دانسته‌اند.[۷]البته در این صورت امر به مستحب و نهى از مکروه، مستحب است.
از تعابیر احادیث و فقها مى‌توان استفاده کرد که امر به معروف و نهى از منکر معنایى فراگیر دارد و مى‌تواند در قالب موعظه و نصیحت نیز محقق شود، همچنان‌که برخى از مراتب امر به معروف و نهى از منکر بدون هرگونه گفتارى محقق مى‌گردد، بنابراین مى‌توان گفت امر به معروف و نهى از منکر در اصطلاح عبارت است از هر اقدامى که به تحقق معروف کمک و از وقوع منکر جلوگیرى کند؛ چه با گفتار باشد و چه با کردار و رفتار.[۸] در عین حال برخى از فقها با الهام از مفهوم کلمه «امر» و «نهى» شرط کرده‌اند که امر به معروف و نهى از منکر از موضع برتر و آمرانه باشد؛ مثلا باید گفت «نماز بخوان» و «شراب ننوش» و با خواهش و موعظه کردن امر به معروف و نهى از منکر محقق نمى‌شود.[۹]
تعلیم جاهل نیز هرچند اصطلاحاً با امر به معروف و نهى از منکر متفاوت است؛ ولى با همان ملاک واجب شده است، ازاین‌رو در برخى روایات بر آموزش جاهل نیز امر به معروف و نهى از منکر اطلاق شده است[۱۰]: «إِنّما یُؤمَر بالمعروفِ و یُنهى عن‌المنکر مومنٌ فیتعظ أو جاهِلٌ فیتعلَّم» [۱۱]
در منابع حدیثى شیعه روایاتى که در باب امر به معروف و نهى از منکر گرد آمده، قابل ملاحظه است. از مجموع این روایات مى‌توان استفاده کرد که اسلام با نگرشى جامعه گرایانه مى‌خواهد همه افراد جامعه اسلامى به‌گونه‌اى تربیت شوند که نسبت به رفتار یکدیگر احساس مسئولیت کنند، زیرا مصالح و سعادت دنیوى و اخروى افراد جامعه به یکدیگر مرتبط است و بر این پایه نقش امر به معروف و نهى از منکر ممتاز و برجسته شده است. بنابر روایات، همه کارهاى نیک حتى جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منکر همانند آب دهان در برابر دریاى پهناور است[۱۲]؛ همچنین اقامه واجبات دیگر، امنیت راهها، حلیت داد و ستد، برطرف شدن ظلم، آبادانى زمین، انتقام از دشمنان و سامان یافتن همه کارها در گرو امر به معروف و نهى از منکر است.[۱۳]
برخلاف منابع شیعه، روایات این باب در منابع روایى اهل سنت کم شمار است؛ همچنین پیگیرى این موضوع در آثار فقهى اهل سنت نشان مى‌دهد که میان گرایشات سیاسى مذاهب به حکومتها و محدودسازى امر به معروف و نهى از منکر در حوزه وظایف عمومى ارتباط وجود دارد. جریان محدود سازى امر به معروف و نهى از منکر که به طور مشترک در مذاهب گوناگون اهل سنت از اصحاب رأى و اصحاب حدیث دیده مى‌شود در واقع به معناى محدود کردن این دو امر در حوزه وظایف فردى است و در مواردى که از احکام حکومتى سخن به میان آمده، بحث امر به معروف و نهى از منکر نیز به طور گسترده مطرح شده است.[۱۴]

وجوب امر به معروف و نهى از منکر:
قرآن کریم با تعبیراتى گوناگون به موضوع امر به معروف و نهى از منکر پرداخته است. در شمارى از آیات تعبیر امر به معروف و نهى از منکر در کنار یکدیگر به‌کار رفته است: «والمُؤمِنونَ والمُؤمِنـتُ بَعضُهُم اَولِیاءُ بَعض یَأمُرونَ بِالمَعروفِ و یَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ» (توبه/۹،۷۱ و نیز آل‌عمران/۳،۱۰۴،۱۱۰؛ حجّ/۲۲،۴۱؛ لقمان/۳۱، ۱۷)؛ همچنین تعبیراتى مانند «امر به عُرف» (اعراف/۷،۱۹۹)، «امر به عدل» (نحل/۱۶،۹۰)، «امر به قسط» (آل‌عمران/۳،۲۱) و «نهى از سوء» (اعراف/۷،۱۶۵)، «نهى از فحشا» (نحل/۱۶،۹۰)، «نهى از فساد» (هود/۱۱،۱۱۶) و «نهى از گناه» (مائده/۵ ،۶۳) به این دو فریضه اشاره دارد. در برخى آیات، به ویژه در ضمن قصص قرآنى نیز بدون تصریح به واژه معروف یا منکر، مصادیقى از امر به معروف و نهى از منکر آمده است. (مائده/۵ ،۶۳ ؛ فرقان/۲۵،۷۲) محتواى این آیات بر لزوم امر به معروف و نهى از منکر در جامعه اسلامى و نکوهش و هلاکت امتهاى پیشین بر اثر ترک این دو فریضه دلالت دارد. فقیهان براى وجوب امر به معروف و نهى از منکر به بیشتر این آیات استدلال کرده‌اند.[۱۵] برخى نزول آیات قرآن را در تشریع امر به معروف و نهى از منکر داراى سیر تدریجى مى‌دانند؛ یعنى در مرحله نخست به تشویق آن پرداخته، سپس سرنوشت شوم ترک این دو کار را یادآور شده، در مرحله بعد آن دو را واجب کرده و در نهایت عمل به آن دو را صفت لازم مؤمنان دانسته است.[۱۶]
شمارى از متکلمان و فقیهان افزون بر ادله نقلى (کتاب، سنت، اجماع) براى وجوب امر به معروف و نهى از منکر به دلیل عقل نیز استدلال کرده و گفته‌اند که امر به معروف و نهى از منکر از بارزترین راههاى هدایت انسان است و از باب قاعده لطف (نزدیک ساختن بندگان به طاعت و دور ساختن آنان از معصیت از سر لطف) انجام دادن آن بر همه لازم است.[۱۷]
فقها درباره اینکه این وجوب عینى است یا کفایى، اختلاف نظر دارند و آن را غالباً در ذیل آیه ۱۰۴ آل‌عمران/۳ طرح کرده‌اند: «ولتَکُن مِنکُم اُمَّهٌ یَدعونَ اِلَى الخَیرِ ویَأمُرونَ بِالمَعروفِ ویَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ واُولـئِکَ هُمُ المُفلِحون» اکثر مفسران «مِنْ» در «مِنکُم» را تبعیضیه دانسته و وجوب کفایى را نتیجه گرفته‌اند؛ یعنى امر به معروف و نهى از منکر بر همه شما واجب نیست، زیرا همه براى آن شایستگى لازم را ندارند، بلکه باید گروهى از میان شما که با معروف و منکر و شرایط امر به معروف و نهى از منکر آشنا هستند به این مهم مبادرت ورزند[۱۸]؛ همچنین در وجه کفایى بودن گفته‌اند که با تحقق غرض شارع یعنى تحقق معروف و از میان رفتن منکر، وجوب از دیگران برداشته مى‌شود.[۱۹] استفاده وجوب کفایى از آیه قابل خدشه است، زیرا آیه فقط دلالت مى‌کند که امر به معروف و نهى از منکر بر همه واجب نیست، چون همه مردم شرایط آن را ندارند و ساقط شدن واجب از غیر واجدان شرایط به معناى وجوب کفایى نیست، چنان‌که ساقط شدن وجوب حجّ از غیر افراد مستطیع دلیل بر کفایى بودن آن نیست.[۲۰]
در برابر، بعضى از فقها مانند شیخ طوسى با تمسک به عموم آیات و روایات به وجوب عینى امر به معروف و نهى از منکر قائل شده‌اند. مستند آنان آیه ۱۱۰ آل‌عمران/۳ است: «کُنتُم خَیرَ اُمَّه اُخرِجَت لِلنّاسِ تَأمُرونَ بِالمَعروفِ وتَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ» زیرا خطاب در این آیه به عموم مسلمانان و وظیفه امر به معروف و نهى از منکر بر عهده همه است. اینان «مِنْ» را در آیه ۱۰۴ آل‌عمران/۳:«و لتَکُن مِنکُم» بیانیّه و به معناى «کونوا امه» و خطاب آیه را عام دانسته‌اند.[۲۱] به نظر مى‌رسد براى اثبات وجوب عینى استدلال به شمول خطاب صحیح نباشد، زیرا هم در واجب کفایى و هم در واجب عینى خطاب عام است و تفاوت فقط در این است که در واجب کفایى با تحقق غرض شارع وجوب از دیگران ساقط مى‌شود، به علاوه، اصولا اختلاف در عینى یا کفایى بودن این دو فریضه بى‌ثمر و حداقل کم‌ثمر است[۲۲]، زیرا در صورتى که با امر و نهى غرض (تحقق معروف و مرتفع شدن منکر) محقق شود و نیز در صورتى که به مقدار کافى اقدام به امر و نهى شود، به‌گونه‌اى که قیام دیگران بى‌فایده باشد، همه فقها حتى آنها که وجوب آن را عینى مى‌دانند، قائل به سقوط وجوب از دیگران هستند، با وجود این، برخى نتیجه این اختلاف نظر را در قالب مثالى این گونه توضیح داده‌اند: اگر در شهرى شخصى نماز نمى‌خواند یا شراب مى‌نوشد و در آن شهر فقط ۱۰ نفر واجد شرایط وجود دارند اگر یکى از ۱۰ نفر امر و نهى کرد و تأثیر سخن او در حدّ گمان قوى (ظن) است در صورتى که وجوب را کفایى بدانیم همین اقدام شخص اول قبل از حصول نتیجه، وجوب را از ۹ نفر دیگر ساقط مى‌کند و اگر وجوب را عینى بدانیم ساقط نمى‌کند.[۲۳]
احتمال دیگر این است که مرتبه نخست امر به معروف و نهى از منکر یعنى انکار قلبى واجب عینى باشد؛ اما مرتبه دوم (انکار زبانى) عینى نبوده و مرتبه سوم (انکار عملى) کفایى است.[۲۴]
برخى با تمسک به آیه ۱۰۵ مائده/۵ گمان برده‌اند که اگر شخصى مراقب خویش بوده و در جهت اصلاح خویش اقدام کند لازم نیست نگران عملکرد دیگر افراد جامعه باشد، زیرا هنگامى که شخص هدایت یافته باشد گمراهى دیگران به او ضرر نمى‌زند: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا عَلَیکُم اَنفُسَکُم لایَضُرُّکُم مَن ضَلَّ اِذَا اهتَدَیتُم اِلَى اللّهِ مَرجِعُکُم» حتى برخى گفته‌اند که ظاهر آیه بر عدم وجوب امر به معروف و نهى از منکر دلالت دارد[۲۵]، در حالى که در آیه مزبور سخن از هدایت است و انسان آنگاه هدایت یافته که به وظایف خویش از جمله امر به معروف و نهى از منکر عمل کرده باشد. البته در صورتى که به وظیفه خود عمل کند یا شرایط یا زمینه براى انجام دادن این تکلیف فراهم نباشد، گمراهى دیگران به او زیانى نمى‌زند، افزون بر این، آیه اصولا در مقام بیان این واقعیت است که مؤمنان باید در راهشان ثابت قدم باشند و گمراهى دیگران آنان را متزلزل نسازد، زیرا گمراهى آنان به مؤمنان ضررى نمى‌زند[۲۶]؛ به عبارت دیگر، انسان باید در انتخاب مسیر حق* و تفکر صحیح تحت تأثیر جامعه قرار نگیرد؛ حق، حق است، گرچه اکثریت از آن روى برگردانند و باطل، باطل* است، گرچه اکثریت به آن روى آورند، همچنان‌که على(علیه السلام)مى‌فرماید: در مسیر هدایت به سبب اندک بودن رهروانش به وحشت نیفتید[۲۷]؛ همچنین این آیه نمى‌تواند ناسخ آیات وجوب امر به معروف و نهى از منکر باشد، زیرا این آیات نسخ را برنمى‌تابد.[۲۸]

اهمیت امر به معروف و نهى از منکر:
امر به معروف و نهى از منکر در قرآن کریم از اهمیت ویژه‌اى برخوردار است. گاه از این دو فریضه در کنار ایمان به خدا و آخرت یاد شده: «یُؤمِنونَ بِاللّهِ والیَومِ الأخِرِ ویَأمُرونَ بِالمَعروفِ ویَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ» (آل‌عمران/۳، ۱۱۴) و گاه پیش‌تر از برپاداشتن نماز و زکات ویژگى مردان و زنان با ایمان شمرده شده است: «المُؤمِنونَ والمُؤمِنـتُ بَعضُهُم اَولِیاءُ بَعض یَأمُرونَ بِالمَعروفِ ویَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ ویُقیمونَ الصَّلوهَ و یُؤتونَ الزَّکوهَ» (توبه/۹،۷۱) در برابر، از جمله ویژگیهاى منافقان، امر به منکر و نهى از معروف یاد شده است:«المُنـفِقونَ والمُنـفِقـتُ بَعضُهُم مِن بَعض یَأمُرونَ بِالمُنکَرِ و یَنهَونَ عَنِ المَعروفِ» (توبه/۹،۶۷) قرآن کریم امر به معروف و نهى از منکر را سنت خداوند دانسته و براساس روایتى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)آمران به معروف و ناهیان از منکر جانشینان خداوند در عمل به این وظیفه‌اند[۲۹]: «اِنَّ اللّهَ یَأمُرُ بِالعَدلِ والاِحسـنِ وایتاىِ ذِى القُربى و یَنهى عَنِ الفَحشاءِ والمُنکَرِ والبَغىِ» (نحل/۱۶،۹۰) و تورات و انجیل به‌جاآوردن این دو واجب را از اوصاف پیامبر این امت برشمرده است.[۳۰](اعراف/۷،۱۵۷) عمل کردن به این دو فریضه شاخص امت اسلامى و رمز برترى آنان بر سایر امتها معرفى شده است: «کُنتُم خَیرَ اُمَّه اُخرِجَت لِلنّاسِ تَأمُرونَ بِالمَعروفِ وتَنهَونَ عَنِ‌المُنکَرِ» (آل‌عمران/۳،۱۱۰) و مسلمانان مأمور شده‌اند که بدین منظور گروه و تشکیلاتى توانمند فراهم آورند تا به رستگارى نایل آیند: «ولتَکُن مِنکُم اُمَّهٌ یَدعونَ اِلَى الخَیرِ ویَأمُرونَ بِالمَعروفِ ویَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ و اُولـئِکَ هُمُ المُفلِحون» (آل‌عمران/۳،۱۰۴) و به هنگام برخوردارى از قدرت و حاکمیت از این تفضل الهى در جهت بسط امر به معروف و نهى از منکر بهره گیرند: «اَلَّذینَ اِن مَکَّنّـهُم فِى الاَرضِ اَقامُوا الصَّلوهَ وءاتَوُا الزَّکوهَ واَمَروا بِالمَعروفِ ونَهَوا عَنِ المُنکَرِ» (حجّ/۲۲،۴۱) از آیات قرآن کریم مى‌توان استفاده کرد که سرنوشت ترک کنندگان نهى از منکر با سرنوشت مرتکبان منکر گره خورده است و هلاکت و خسران فرجام شوم آنان است. (اعراف/۷، ۱۶۳ ـ ۱۶۶)

پیشینه امر به معروف و نهى از منکر در ادیان آسمانى:
امر به معروف و نهى از منکر در شریعت اسلامى در قیاس با ادیان دیگر از اهمیت بیشترى برخوردار است و از همین‌رو یکى از اوصاف پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)در تورات امر به معروف و نهى از منکر شمرده شده است: «اَلَّذینَ یَتَّبِعونَ الرَّسولَ النَّبِىَّ الاُمِّىَّ الَّذى یَجِدونَهُ مَکتوبـًا عِندَهُم فِى التَّورهِ والاِنجیلِ یَأمُرُهُم بِالمَعروفِ و یَنهـهُم عَنِ المُنکَرِ» (اعراف/۷،۱۵۷) شاید اهمیت فوق العاده امر به معروف و نهى از منکر در اسلام از آن روست که این دین براى همه مردم در تمامى اعصار تشریع شده (سبأ/۳۴،۲۸؛ آل‌عمران/۳،۱۹) و آخرین شریعت الهى است (احزاب/۳۳،۴۰)، ازاین‌رو لازم است همه مؤمنان، به ویژه دانشمندان در بسط و حفظ شریعت بکوشند و با عمل به این دو فریضه، جانشین خدا و پیامبران بر روى زمین باشند و اسلام را جاودانه کنند. با این همه، این دو فریضه ویژه اسلام نیست و در شرایع پیشین نیز واجب بوده، گرچه محدوده آن به گستردگى اسلام نبوده است. بر پایه روایتى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مراد از «الَّذیِن یأمُروُنَ بِالقِسْطِ» در آیه ۲۱ آل‌عمران/۳ گروهى از بنى‌اسرائیل‌اند که قاتلان پیامبران را امر به معروف و نهى از منکر کردند و در این راه به شهادت رسیدند[۳۱]: «اِنَّ الَّذینَ یَکفُرونَ بِـایـتِ اللّهِ و یَقتُلونَ النَّبِیّینَ بِغَیرِ حَقّ ویَقتُلونَ الَّذینَ یَأمُرونَ بِالقِسطِ مِنَ النّاسِ فَبَشِّرهُم بِعَذاب اَلیم» همچنین جمعى از «ربّانیون» [دانشمندان مسیحى] و «احبار» [علماى یهود [که از گفتار گناه‌آلود و حرام خوارگى نهى نمى‌کردند نکوهش شده‌اند: «لَولا یَنهـهُمُ الرَّبّـنِیّونَ والاَحبارُ عَن قَولِهِمُ الاِثمَ واَکلِهِمُ السُّحتَ لَبِئسَ ما کانوا یَصنَعون» (مائده/۵ ،۶۳) شمارى از بنى‌اسرائیل بر اثر کفر و ترک نهى از منکر از سوى داود و عیسى(علیهما السلام)لعنت شدند: «لُعِنَ الَّذینَ کَفَروا مِن بَنى اِسرءیلَ عَلى لِسانِ داوودَ و عیسَى ابنِ مَریَمَ ذلِکَ بِما عَصَوا وکانوا یَعتَدون * کانوا لا یَتَناهَونَ عَن مُنکَر فَعَلوهُ» (مائده/۵ ،۷۸ ـ ۷۹) از گزارش داستان اصحاب* سبت در قرآن کریم بر مى‌آید که گروهى از بنى‌اسرائیل که نهى از منکر نمى‌کردند به همراه مرتکبان منکر هلاک شدند و تنها گروهى نجات یافتند که نهى از منکر کردند: «اَنجَینا الَّذینَ یَنهَونَ عَنِ السّوءِ واَخَذنَا الَّذینَ ظَـلَموا بِعَذاب بَـیس» (اعراف/۷،۱۶۵) در آیه ۱۱۶ هود/۱۱ بنى‌اسرائیل را عتاب مى‌کند که چرا در نسلهاى پیشین شما جز گروهى اندک، خردمندانى نبودند که مردم را از فساد باز دارند: «فَلَولا کَانَ مِنَ القُرونِ مِن قَبلِکُم اولوا بَقِیَّه یَنهَونَ عَنِ الفَسادِ فِى الاَرضِ اِلاّ قَلِیلاً مِمَّن اَنجَینا مِنهُم» از نصایح لقمان به فرزندش نیز استفاده مى‌شود که امر به معروف در شرایع پیشین واجب بوده است: «یـبُنَىَّ اَقِمِ الصَّلوهَ وأْمُر بِالمَعروفِ وَانْهَ عَنِ المُنکَرِ واصبِر عَلى ما اَصابَکَ» (لقمان/۳۱،۱۷)

شرایط امر به معروف و نهى از منکر:
این دو فریضه را موکول به ۴ شرط کرده‌اند؛ یعنى باید امر و نهى کننده ۱٫ معروف و منکر را بشناسد. ۲٫ احتمال تأثیر دهد. ۳٫ مخاطب را مصرّ بر گناه بیابد. ۴٫ بر امر و نهى مفسده‌اى همچون ضرر مالى و جانى مترتب نباشد.[۳۲] در خصوص شرط نخست برخى فقها با تمسک به اطلاق آیات و روایات و نیز تأکید موجود در این ادله گفته‌اند: شناخت معروف و منکر واجب است و کسى که بر اثر عدم آگاهى از معروف و منکر نمى‌تواند امر به معروف و نهى از منکر کند گناهکار است.[۳۳] این گروه از فقها اصطلاحاً شناخت معروف و منکر را شرط واجب دانسته‌اند (مانند شرط طهارت براى نماز)؛ ولى بیشتر فقها آن را شرط وجوب دانسته و کسب آن را واجب نمى‌دانند[۳۴] (مانند شرط استطاعت براى حجّ). بنا به نظر اخیر تنها عالم به معروف و منکر وظیفه امر و نهى را بر عهده دارد. قائلان به این نظر به ادله‌اى از جمله روایتى از امام صادق(علیه السلام) استناد کرده‌اند. در این روایت، امام(علیه السلام)وجوب امر به معروف و نهى از منکر را مشروط به قدرت و علم کرده است و آنگاه در تأیید این نظر به آیات «و لتَکُن مِنکُم اُمَّهٌ یَدعونَ اِلَى الخَیرِ ویَأمُرونَ بِالمَعروفِ و یَنهَونَ عَنِ المُنکَر» (آل‌عمران/۳،۱۰۴) و نیز«و مِن قَومِ موسى اُمَّهٌ یَهدونَ بِالحَقِّ وبِهِ یَعدِلون» (اعراف/۷،۱۵۹) استناد فرموده، با این استدلال که در این دو آیه خداوند وظیفه امر به معروف و نهى از منکر را تنها بر عهده گروهى خاص: «اُمَّهٌ» نهاده و بر همگان واجب نکرده است.[۳۵]
درباره شرط دوم، فقیهان این نکته را یادآور شده‌اند که ممکن است در مواردى امر به معروف و نهى از منکر بر مخاطب تأثیر نداشته باشد؛ ولى آثار جانبى دیگرى همچون آشکار شدن بدعتها و پیشگیرى از مشتبه شدن معروف و منکر داشته باشد که در این صورت نیز باید حقیقت را آشکار کرد و سکوت و کتمان جایز نیست[۳۶]: «اِنَّ الَّذینَ یَکتُمونَ ما اَنزَلنا مِنَ البَیِّنـتِ والهُدى مِن بَعدِ ما بَیَّنّـهُ لِلنّاسِ فِى الکِتـبِ اُولـئِکَ یَلعَنُهُمُ اللّهُ ویَلعَنُهُمُ اللّـعِنون» (بقره/۲،۱۵۹، ۱۷۳) برخى از فقیهان اهل سنت نیز با استناد به آیه «و ذَکِّر فَاِنَّ الذِّکرى تَنفَعُ المُؤمِنین» (اعلى/۸۷ ،۹) و نیز برخى روایات، امر به معروف و نهى از منکر را در هر صورت بر مکلف واجب مى‌دانند؛ چه تأثیر داشته باشد یا نداشته باشد.[۳۷]
درباره شرط چهارم، نظر مشهور فقیهان این است که در صورت ترس از زیان مالى و جانى بر خود یا دیگران، وجوب ساقط مى‌گردد.[۳۸] برخى براى اثبات این حکم به آیه ۱۵۰ اعراف/۷ استناد کرده‌اند که به موجب آن هارون براى حفظ جان خویش از تداوم نهى از منکر امتناع کرد[۳۹]: «اِنَّ القَومَ استَضعَفونى و کادوا یَقتُلونَنى» برخى نیز آیه ۱۹۵ بقره/۲ را که از افکندن خود در هلاکت به دست خویش منع کرده است: «و لا تُلقوا بِاَیدیکُم اِلَى التَّهلُکَهِ» دلیل بر این امر دانسته‌اند[۴۰]؛ امّا بسیارى از فقها در این مسئله تفصیل داده و آن را در موردى پذیرفته‌اند که مفسده مترتب بر امر و نهى بیش از مفسده مترتب بر ترک معروف و ارتکاب منکر باشد؛ ولى اگر معروف و منکر از امورى است که از نظر شارع مقدس اهمیت فراوانى دارد، مانند حفظ اسلام و عقاید و نوامیس قرآن و احکام ضرورى باید با مقایسه اهم و مهمّ، مهم‌تر را در نظر گرفت و با مجرد ضرر و حَرَج وجوب امر به معروف و نهى از منکر برداشته نمى‌شود. چه بسا براى حفظ این‌گونه امور باید جان یا جانهایى فدا شود و در این صورت تحمل ضررهاى غیر جانى یا مشقتها به طریق اولى واجب است.[۴۱] از نظر اینان میان قاعده لاضرر و لاحَرَج که مستند عمده شرط چهارم است و ادله امر به معروف و نهى از منکر تزاحم وجود دارد و براساس قاعده تزاحم باید به آن‌که ملاک قوى‌تر و اهمیت بیشترى دارد عمل کرد.[۴۲] از آیات قرآن نیز مى‌توان شواهدى در تأیید این نظر ارائه کرد؛ آیه ۲۱ آل‌عمران/۳ از کشته شدن شمارى از پیامبران و نیز کشته شدن امر کنندگان به معروف به دست گروهى از بنى‌اسرائیل خبر مى‌دهد: «اِنَّ الَّذینَ یَکفُرونَ بِـایـتِ اللّهِ و یَقتُلونَ النَّبِیّینَ بِغَیرِ حَقّ ویَقتُلونَ الَّذینَ یَأمُرونَ بِالقِسطِ مِنَ النّاسِ فَبَشِّرهُم بِعَذاب اَلیم» براساس روایتى در ذیل آیه، پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در پاسخ این پرسش که عذاب چه کسى از همه سخت‌تر است فرمود: عذاب شخصى که پیامبرى یا آمر به معروف و ناهى از منکرى را بکشد، آنگاه آیه فوق را تلاوت کرده و فرمود: بنى‌اسرائیل در آغاز روز ۴۳ پیامبر را کشتند. ۱۱۲ مرد صالح از میان آنان برخاستند و قاتلان را امر به معروف و نهى از منکر کردند. بنى‌اسرائیل همه آنان را نیز در غروب همان روز کشتند.[۴۳] براساس نقل دیگرى آن حضرت در ذیل این آیه فرمود: بهترین جهاد سخنى است که براى دفاع از حق در پیش روى سلطان ستمگر گفته و شخص مجاهد در این راه کشته مى‌شود[۴۴]؛ همچنین بر پایه روایتى حضرت على(علیه السلام)مراد آیه «و مِنَ النّاسِ مَن یَشرى نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللّهِ» (بقره/۲،۲۰۷) را مردى دانسته که بر اثر امر به معروف و نهى از منکر کشته مى‌شود[۴۵] و درباره آیه «یـبُنَىَّ اَقِمِ الصَّلوهَ وأمُر بِالمَعروفِ وانْهَ عَنِ المُنکَرِ واصبِر عَلى ما اَصابَکَ» (لقمان/۳۱،۱۷) فرمود که مراد از صبر، استقامت در برابر دشواریها و رنجهایى است که در راه امر به معروف و نهى از منکر وجود دارد.[۴۶] آیات ۱۳ ـ ۲۷ یس/۳۶ نیز به ماجراى مردى فداکار پرداخته که به سبب امر به معروف و نهى از منکر و دفاع از پیامبران الهى سرانجام به شهادت رسید.[۴۷] شهید مى‌گوید: اگر امر به معروف و نهى از منکر به صورت جهاد* باشد مسلم است که مى‌توان تا سرحد کشته شدن پیش رفت. او در ادامه مى‌گوید: بسیارى از عامه امر به معروف و نهى از منکر را اگرچه به کشته شدن آمر و ناهى بینجامد جایز شمرده و به آیه «و کَاَیِّن مِن نَبِىّ قـتَلَ مَعَهُ رِبِّیّونَ کَثیرٌ» استدلال کرده‌اند، زیرا خدا آنان را از آن رو که به سبب امر به معروف و نهى از منکر کشته شده‌اند ستوده است.[۴۸]
افزون بر آیات، احادیثى که امر به معروف و نهى از منکر را از شاخه‌هاى جهاد برشمرده[۴۹] و نیز سیره بسیارى از اولیاى الهى که در راستاى امر به معروف و نهى از منکر تا سر حد شهادت پیش رفتند مؤید همین نظر است که در امور مهم و اساسى دشواریها نمى‌تواند مانع امر به معروف و نهى از منکر باشد[۵۰]، بنابراین استناد به آیه «ولا تُلقوا بِاَیدیکُم اِلَى التَّهلُکَهِ» (بقره/۲،۱۹۵) براى عدم وجوب امر به معروف و نهى از منکر در همه موارد ضرر[۵۱] صحیح نیست.
برخى بر شرطهاى چهارگانه فوق شرط عدالت را نیز افزوده‌اند؛ یعنى امر و نهى کننده خود نیز باید واجبات را انجام دهد و از محرمات بپرهیزد. آنان براى لزوم این شرط افزون بر روایات، به شمارى از آیات نیز استدلال کرده‌اند[۵۲]؛ از جمله آیاتى که به نکوهش کسانى پرداخته که دیگران را به نیکى فرا مى‌خوانند؛ ولى خویشتن را فراموش کرده و به گفته خود عمل نمى‌کنند: «اَتَأمُرونَ النّاسَ بِالبِرِّ وتَنسَونَ اَنفُسَکُم» (بقره/۲،۴۴)، «لِمَ تَقولونَ ما لا تَفعَلون» (صفّ/۶۱ ،۲)، «کَبُرَ مَقتـًا عِندَ اللّهِ اَن تَقولوا ما لا تَفعَلون» (صفّ/۶۱ ،۳)؛ ولى فقها و مفسران این شرط را نپذیرفته و گفته‌اند که سرزنش در این آیات بر اثر امر به نیکیها نیست، بلکه به سبب ترک واجب و ارتکاب منکر است و در آیه ۲ صفّ/۶۱ شاید نکوهش از این جهت است که آنان برخلاف ادعاى خود برخى کارها را انجام نمى‌دادند[۵۳]، بنابراین بر مرتکب منکر نیز واجب است که از منکر نهى کند، زیرا بر عهده او دو واجب است: یکى ترک ارتکاب حرام و دیگرى نهى از منکر و با ترک یک واجب، واجب دیگر از او برداشته نمى‌شود.[۵۴] البته تردیدى نیست که پذیرش نهى کسى که خود به منکر آلوده است، دشوار است.[۵۵]

مراتب امر به معروف و نهى از منکر:
این دو فریضه داراى مراتب سه گانه قلبى، زبانى و عملى است. از این مراحل به «انکار قلبى» «انکار زبانى» و «انکار با دست» تعبیر مى‌شود.[۵۶] همین مراحل در برخى روایات نیز آمده است. بر پایه روایتى امام باقر(علیه السلام) فرمود: با دلهاى خود منکر را ناخوش دارید و با زبانهاى خود از آن باز دارید و با دست خود بر پیشانى کسانى که مرتکب آن مى‌شوند بکوبید و در راه خدا از سرزنش هیچ‌کس بیم نداشته باشید.[۵۷]
دانشوران در تفسیرِ انکار قلبى بر یک نظر نیستند. تفاسیر مختلف را مى‌توان در سه نظر جمع‌بندى کرد: ۱٫ اعتقاد به وجوب واجبات و حرمت محرمات.[۵۸] ۲٫ راضى نبودن به گناه.[۵۹] ۳٫ اظهار کراهت قلبى از گناه.[۶۰] به نظر مى‌رسد دو تفسیر نخست نمى‌تواند از مصادیق حقیقى امر و نهى به شمار آید، بلکه هر دو از امور قلبى و در جاى خود لازم است (و حتى مى‌توان به وجوب عینى آن قائل شد)؛ ولى در آن هیچ‌گونه اظهار نارضایتى نیست، برخلافِ تفسیر سوم که کراهت قلبى به‌گونه‌اى ابراز مى‌شود و مى‌توان گفت که طلبى محقق شده و از مراتب امر به معروف و نهى از منکر به شمار مى‌رود.[۶۱] با حاصل شدن مقصود از هر مرتبه، عمل به مرتبه بعدى جایز نیست. البته هریک از این مراتب نیز داراى درجاتى است؛ مثلا مى‌توان مرحله نخست را با نگاه، اشاره، درهم‌کشیدن چهره، رویگردانى و دورى ادا کرد و همین‌طور مراتب دیگر.[۶۲] برخى از فقیهان و مفسران رعایت این مراتب را از مقدم شدن اصلاح بر قتال در آیه «واِن طَـائِفَتانِ مِنَ‌المُؤمِنینَ اقتَتَلوا فَاَصلِحوا بَینَهُما فَاِن بَغَت اِحدهُما عَلَى الاُخرى فَقـتِلوا الَّتى تَبغى حَتّى تَفىءَ اِلى اَمرِ اللّهِ» (حجرات/۴۹،۹) استفاده کرده‌اند[۶۳]، چنان‌که عده‌اى از پیش افتادن «فَعِظُوهنَّ» (موعظه کردن) بر «واهجُروُهنَّ» (دورى کردن) و «واهجُروهُنَّ» بر «واضرِبوهُنَّ» (زدن) در آیه «فَعِظوهُنَّ واهجُروهُنَّ فِى‌المَضاجِعِ واضرِبوهُنَّ» (نساء/۴،۳۴) نیز همین نتیجه را گرفته‌اند.[۶۴]
برخى فقها رعایت ترتیب را مقتضاى جمع بین ادله امر به معروف و نهى از منکر و ادله حرمت زیان رساندن به مؤمنان دانسته‌اند که اطلاقات ادله مذکور را مقیّد مى‌سازد.[۶۵]
مفسران در خصوص انکار قلبى تأکید کرده‌اند که اگر کسى راضى به عمل ناپسند گناهکار باشد خود از جمله گناهکاران به شمار مى‌رود. این مطلب را برخى در ذیل آیه ۹۱ بقره/۲: «قُل فَلِمَ تَقتُلونَ اَنبِیاءَ اللّهِ مِن قَبلُ اِن کُنتُم مُؤمِنِین» و بعضى در ذیل آیه ۱۸۳ آل‌عمران/۳ مطرح کرده‌اند:«قُل قَد جاءَکُم رُسُلٌ مِن قَبلى بِالبَیِّنـتِ و بِالَّذى قُلتُم فَلِمَ قَتَلتُموهُم اِن کُنتُم صـدِقین» خداوند در این دو آیه قتل پیامبران را به یهود* دوران پیامبر نسبت مى‌دهد، با اینکه این عمل را بنى‌اسرائیل در گذشته انجام داده بودند. این نسبت از آن روى بود که این یهودیان به عمل پیشینیان خود راضى بودند.[۶۶]
برخى مفسران نیز این موضوع را در ذیل آیه ۱۴۰ نساء/۴ بیان کرده‌اند.[۶۷] این آیه مؤمنان را مخاطب ساخته و از آنان مى‌خواهد که هرگاه شنیدند آیات خدا مورد انکار و استهزا قرار مى‌گیرد با کافران همنشینى نکنند وگرنه درصورت همنشینى، مانند کافران خواهند بود: «وقَد نَزَّلَ عَلَیکُم فِى الکِتـبِ اَن اِذا سَمِعتُم ءایـتِ اللّهِ یُکفَرُ بِها و یُستَهزَاُ بِها فَلا تَقعُدوا مَعَهُم حَتّى یَخوضوا فى حَدیث غَیرِهِ اِنَّکُم اِذًا مِثلُهُم» شایان ذکر است که برخى، از این آیه نتیجه گرفته‌اند که در مجلس گناه، کسى که قدرت جلوگیرى از وقوع گناه را ندارد باید آن را ترک کند و گرنه در گناه گناهکاران شریک خواهد بود.[۶۸] به گفته طبرسى این آیه دلالت بر حرمت همنشینى با فاسقان و بدعتگزاران دارد. جمعى از مفسران گفته‌اند: به همین دلیل، اگر شخصى دروغ بگوید و همنشینان او بخندند خداوند بر آنان غضب مى‌کند.[۶۹] به نظر مى‌رسد ترک مجلس گناه یکى از درجات مرتبه قلبى و نوعى ابراز کراهت قلبى است.

پی نوشت ها :
[۱] بصائر ذوى‌التمییز، ج۴، ص۵۷، ۱۲۰؛ التحقیق، ج۱۲، ص ۲۳۹؛ مصطلحات الفقه، ص ۸۸ ـ ۸۹ .
[۲] التعریفات، ص ۵۰ .
[۳] فصل الاعتزال، ص ۱۳۹؛ دائره المعارف بزرگ اسلامى، ج ۱۰، ص ۲۰۱ ـ ۲۰۳٫
[۴] فصل الاعتزال، ص ۱۳۹؛ دائره المعارف بزرگ اسلامى، ج ۱۰، ص ۲۰۱ ـ ۲۰۳٫
[۵] کشف المراد، ص ۳۴۰٫
[۶] الکشاف، ج ۱، ص ۳۹۷؛ الاقتصاد، ص ۱۴۸؛ شرایع‌الاسلام، ج ۱، ص ۳۴۱٫
[۷] الجوامع الفقهیه، ص‌۶۹۷‌؛ جواهرالکلام، ج‌۲۱، ص‌۳۶۳٫
[۸] جواهرالکلام، ج ۲۱، ص ۳۸۱؛ آلاء الرحمن، ج ۱، ص ۳۲۵٫
[۹] تحریر الوسیله، ج ۱، ص ۴۶۵٫
[۱۰] آذرخشى دیگر، ص ۱۶۱٫
[۱۱] بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص ۷۱٫
[۱۲] نهج البلاغه، حکمت ۳۷۴٫
[۱۳] وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۳۹۵٫
[۱۴] دائره المعارف بزرگ اسلامى، ج ۱۰، ص ۲۰۵٫
[۱۵] احکام‌القرآن، جصاص، ج۲، ص۲۹؛ مسالک‌الافهام، ج ۲، ص ۳۷۲؛ زبده البیان، ص ۴۱۱٫
[۱۶] امر به معروف و نهى از منکر، ص ۲۷ ـ ۲۸٫
[۱۷] الاقتصاد، ص ۱۴۷٫
[۱۸] الکشاف، ج ۱، ص ۳۹۶؛ تفسیر بیضاوى، ج ۱، ص ۲۷۸٫
[۱۹] مختلف‌الشیعه، ج ۴، ص ۴۷۱ ـ ۴۷۲٫
[۲۰] اربعین، ص ۲۴۴ ـ ۲۴۵٫
[۲۱] فقه القرآن، ج ۱، ص ۳۵۶؛ الاقتصاد، ص ۱۴۷؛ النهایه، ص ۲۹۹٫
[۲۲] مسالک الافهام، ج ۲، ص ۳۷۳؛ المیزان، ج ۳، ص ۳۷۳٫
[۲۳] اربعین، ص ۲۴۴ ـ ۲۴۵٫
[۲۴] جواهرالکلام، ج ۲۱، ص ۳۶۲٫
[۲۵] تفسیر قرطبى، ج ۶ ، ص ۲۲۳٫
[۲۶] المیزان، ج ۶ ، ص ۱۶۹٫
[۲۷] نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲٫
[۲۸] المیزان، ج ۶ ، ص ۱۶۹٫
[۲۹] مجمع البیان، ج ۲، ص ۸۰۷ .
[۳۰] همان، ج‌۴، ص‌۷۵۰٫
[۳۱] جامع البیان، مج ۳، ج ۳، ص ۲۹۴؛ مجمع البیان، ج ۲، ص ۷۲۰٫
[۳۲] شرائع الاسلام، ج ۱، ص ۳۴۲٫
[۳۳] امر به معروف و نهى از منکر، ص ۱۲۷ ـ ۱۲۸٫
[۳۴] جواهرالکلام، ج ۲۱، ص ۳۶۶٫
[۳۵] وسائل الشیعه، ج ۶ ، ص ۱۲۶٫
[۳۶] تحریرالوسیله، ج ۱، ص ۴۵۶٫
[۳۷] اعانه الطالبین، ج ۴، ص ۱۸۴؛ مغنى المحتاج، ج ۴، ص ۲۱۱٫
[۳۸] شرایع الاسلام، ج ۱، ص ۳۴۲؛ جواهرالکلام، ج ۲۱، ص ۳۷۱؛ اعانه الطالبین، ج ۴، ص ۱۸۴٫
[۳۹] تفسیر قرطبى، ج ۷، ص ۱۸۴٫
[۴۰] مجمع البیان، ج ۲، ص ۵۱۶ .
[۴۱] الکاشف، ج۲، ص۱۲۴؛ تحریرالوسیله، ج۱، ص۴۶۵٫
[۴۲] امر به معروف و نهى از منکر، ص ۲۰۰٫
[۴۳] جامع‌البیان، مج۳، ج۳، ص ۲۹۴؛ مجمع‌البیان، ج ۲، ص ۷۲۰٫
[۴۴] مجمع البیان، ج ۲، ص ۴۲۳٫
[۴۵] همان، ص ۵۳۵ .
[۴۶] الصافى، ج۴، ص۱۴۵؛ تفسیر قرطبى، ج ۱۴، ص ۴۷؛ احکام القرآن، جصاص، ج ۳، ص ۵۱۵ .
[۴۷] مجمع،البیان، ج ۸ ، ص ۶۵۸ .
[۴۸] القواعد والفوائد، ص۲۰۶؛ تفسیر قرطبى، ج۴، ص۳۱٫
[۴۹] نهج البلاغه، حکمت ۳۷۵؛ الکافى، ج ۵ ، ص ۵۲ .
[۵۰] امر به معروف و نهى از منکر، ص ۱۹۲ ـ ۱۹۳٫
[۵۱] مجمع البیان، ج ۲، ص ۵۳۸ .
[۵۲] مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۲۰۳؛ تفسیر قرطبى، ج ۴، ص ۳۱٫
[۵۳] احکام‌القرآن، ابن‌عربى، ج۱، ص۲۶۶؛ جواهرالکلام، ج ۲۱، ص ۳۷۳؛ تفسیر قرطبى، ج ۶ ، ص ۱۶۴٫
[۵۴] الکشاف، ج ۱، ص ۳۹۸٫
[۵۵] احکام القرآن، ابن عربى، ص ۲۶۶٫
[۵۶] شرائع الاسلام، ج ۱، ص ۳۴۳٫
[۵۷] وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۴۰۳٫
[۵۸] النهایه، ص ۲۹۹ ـ ۳۰۰٫
[۵۹]کفایه‌الاحکام، ج ۱، ص ۴۰۵٫
[۶۰] منتهى المطلب، ج ۲، ص ۹۹۳٫
[۶۱] امر به معروف و نهى از منکر، ص ۲۸۶٫
[۶۲] جواهرالکلام، ج ۲۱، ص ۳۷۸٫
[۶۳] جواهرالکلام، ج ۲۱، ص ۳۷۸؛ التفسیر الکبیر، ج ۳، ص ۳۱۶٫
[۶۴] التفسیرالکبیر، ج ۳، ص ۳۱۶٫
[۶۵] جواهرالکلام، ج ۲۱، ص ۳۷۸٫
[۶۶] مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۳۱۶؛ تفسیر قرطبى، ج ۲، ص ۲۲٫
[۶۷] مجمع البیان، ج ۳، ص ۱۹۵؛ تفسیر قرطبى، ج ۵ ، ص ۲۶۸٫
[۶۸] تفسیر قرطبى، ج ۵ ، ص ۲۶۸٫
[۶۹] مجمع البیان، ج ۳، ص ۱۹۵٫

ادامه دارد …
برگرفته از : دائره المعارف قرآن کریم (جلد ۴) – مرکز فرهنگ و معارف قرآن
منبع : http://www.maarefquran.org