مدت زمان باقی مانده از بروزرسانی و تکمیل شدن کامل وب سایت
روز
ساعت
دقیقه
ثانیه

نمایندگان امام زمان (ارواحنا لتراب مقدمه فداه)چگونه امر به معروف می کردند؟

نمایندگان امام زمان (ارواحنا لتراب مقدمه فداه)چگونه امر به معروف می کردند؟

 

امر به معروف و نهی از منکر در سیره علما و بزرگان دین

استدلالی که باعث شد شاه سعودی به حجاج اجازه تبرک اماکن مقدس را بدهد / امر به معروف آیت‌الله بهجت با دست کشیدن به محاسن خود

سید شرف‌الدین در زمان عبدالعزیز آل سعود به زیارت خانه خدا مشرف شد و از علمایی بود که به دعوت شاه، به کاخ وی رفت تا عید قربان را به وی تبریک گوید…

به گزارش خبرنگار دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ امر به معروف و نهی از منکر در جامعه امروز واجبی فراموش شده است، در صورتی که امروزه بیش از هر زمان دیگری نیاز به عمل به این واجب الهی داریم. در همین راستا و در ادامه پرونده‌ای که از چند هفته قبل در این زمینه گشوده‌ایم در این شماره خاطراتی را از امر به معروف و نهی از منکر در سیره علمای اسلام ذکر می‌کنیم.

من به کسی اجازه نمی‌دهم به زعیم مسلمین اهانت کند

شخصی به خانه آیت‌الله بروجردی رفت و آمد داشت، خیلی هم به ایشان نزدیک بود. حضرت امام بر این نظر بودند که وجود این شخص برای مرجعیت آیت‌الله بروجردی نه تنها مفید نیست، بلکه ضرر هم دارد و صلاح می‌دیدند که این فرد در اطراف آقای بروجردی نباشد؛ اما از طرف دیگر، این شخص به دلیل نزدیکی به آقای بروجردی، افرادی را تحریک کرده بود تا از امام نزد مرحوم بروجردی سعایت و سخن‌چینی کنند و چنین بنمایانند که امام با مراجعیت و موقعیت آیت‌الله بروجردی موافق نیست.

طبعاً این سخن‌چینی‌ها بی تأثیر نبود و بدین ترتیب، احترام از جانب آیت‌الله بروجردی کم شد. امام هم رفت و آمد خود را خیلی کم کردند، اما این تنها ظاهر امر بود؛ زیرا عقیده حضرت امام نسبت به آقای بروجردی هیچ تغییر نکرده بود. امام حفظ موقعیت آیت‌الله بروجردی را شرعاً لازم می‌دانستند. شاهد بر این مدعا، ماجرایی است که مرحوم آقای اشراقی برایم نقل کردند.

گفتند: «تازه با خانواده امام وصلت کرده بودم. تابستان بود و حضرت امام برای ییلاق به همدان رفته بودند. در همان زمان، روابط ایشان در ظاهر با آیت‌الله بروجردی خوب نبود، من برای دیدن حضرت امام به همدان رفتم. با خودم فکر کردم حالا که امام قدری از آیت‌الله بروجردی رنجش خاطر دارد، بد نیست انتقادی از آیت‌الله بروجردی بکنم. تا شروع به صحبت درباره ایشان کردم. امام قیافه شان را درهم کشیدند و سرشان را پایین انداختند. بعد سرشان را بلند کردند و فرمودند: «آقای اشراقی! من به کسی اجازه نمی‌دهم به زعیم مسلمین اهانت کند؛ هر کس و در هر مقامی که باشد.» (۱)

– البته، ذکر این نکته لازم است که کدورتی که برای آیت‌الله بروجردی نسبت به امام پیش آمده بود نیز به دراز نکشید. ایشان فهمیده بودند که برای امام سخن چینی شده و آن طور که برخی گفته بودند، نبوده است. به این ترتیب، برخورد آیت‌الله بروجردی هم فرق کرد (همان، ج۵، ص۱۰۲-۱۰۳ به نقل از: حضرت آیت‌الله فاضل لنکرانی). همچنین شایان ذکر است که مراتب حفظ احترام حضرت آیت‌الله بروجردی و امام به صورتی متقابل بود. حکایت زیر به روشنی گویای این واقعیت است.

«آیت‌الله بروجردی دستور داده بودند که منشی معمّم و خوش خطی را برایشان پیدا کنند. پس از جستجوی بسیار، فردی را پیدا کرده و خدمتشان معرفی کرده بودند. مرحوم آیت‌الله بروجردی فرموده بودند: بیاید تا من از نزدیک او را ببینم. روزی که این شخص به خدمت آقای بروجردی می‌رسد، امام نیز در آنجا حضور داشتند. این آقا، در این جلسه بالا دست امام می‌نشیند. بعد از رفتن او، آقای بروجردی فرموده بودند: من این منشی را نمی‌خواهم. وقتی علت پرسیده شده بود، فرموده بودند: کسی که بالا دست حاج آقا روح الله بنشیند، به درد من نمی‌خورد.» (همان، ص۱۰۲)

توصیه امام به صرفه‌جویی

یک بار آقای رضوانی که مسئول امور مالی و دیگر کارهای امام بود، پشت یک پاکت چیزی نوشته و برای امام فرستاده بود. ایشان در یک کاغذ کوچک جواب داده و زیر آن نوشته بودند: شما در این کاغذ کوچک می‌توانستید بنویسید. از این رو، آقای رضوانی کاغذهای خرده را جمع و جور می‌کرد و در کیسه‌ای می‌گذاشت و وقتی می‌خواست برای آقا چیزی بنویسد بر روی آن کاغذ پاره‌ها می‌نوشت. (۲)

مکالمه علامه مجلسی با رئیس اوباش

زمانی که مرحوم ملا محمد تقی مجلسی به شهرت نرسیده بود، یکی از ارادتمندان او به نزدش شکایت آورد که از آزار همسایه به تنگ آمده‌ام. شب‌ها دوستان نا اهل خود را جمع می‌کند و تا صبح به شراب‌خواری و لهو و لعب مشغولند و آسایش ما را از بین برده‌اند. ایشان فرمودند: امشب آنها را میهمان کن و من هم می‌آیم، شاید خدای تعالی او را هدایت کند.

او همسایه‌اش را که رئیس اشرار بود، به همراه دوستانش دعوت کرد و ملا محمد تقی مجلسی هم زودتر به منزل او رفت و در گوشه‌ای نشست. وقتی رئیس اوباش و دوستانش وارد شدند و چشمشان به آن عالم دینی افتاد، ناراحت شدند؛ زیرا با وجود او، عیش آنها به هم می‌خورد، ولی در هر صورت نشستند. رئیس آنها به ملامحمد تقی گفت: چه شد که تو هم به جرگه ما وارد شدی؟ در پاسخ گفت: فعلاً که چنین پیش آمده است.

او سپس برای آنکه ملا محمدتقی را از مجلس بیرون کند و آزاد شوند، سر سخن را بازکرد و گفت: راهی که شما در پیش گرفته‌اید بهتر است یا شیوه‌ای که ما داریم؟ پاسخ داد: ‌باید آثار و خواص کار خود را بیان کنیم تا معلوم گردد کدام بهتر است. رئیس اوباش گفت: این حرف منصفانه است و ادامه داد: یکی از اوصاف ما این است که اگر نمک کسی را خوردیم، نمکدان نمی‌شکنیم. ملا محمدتقی فرمود: این طور نیست و قبول ندارم که شما این گونه باشید.

او پاسخ داد: انکار شما بی‌مورد است؛ زیرا این از امور مسلّم ما جوانمردان است. ملا محمد تقی فرمود: اگر چنین است می‌پرسم آیا شما هرگز نمک خدا را خورده‌ای؟ او سر به زیر انداخت و پس از اندکی، از مجلس برخاست و رفت و همراهان او هم رفتند. صاحب منزل گفت: بدتر شد، قهر کردند و رفتند.

ملامحمد تقی فرمود: تا ببینیم چه می‌شود! صبح روز بعد رئیس اوباش به در منزل ملا محمد تقی آمد و با شرمساری تمام عرض کرد: سخن دیشب شما سخت در دل من اثر کرد و خواب را از چشمم ربود. (۳)

امام (ره) و نهی از غیبت

موقعی که امام بحث ولایت فقیه را شروع کرده بودند، در نجف جلساتی بر ضد این بحث به وجود آمده بود، خلاصه زمینه مشکلات از هر جهت برای ایشان فراهم بود و گاهی عکس‌العمل‌هایی هم ابراز می‌کردند. در عین حال، ایشان در طول این مدت، یک کلمه راجع به این موضوعات و درباره کسی حرف نزدند.

پس از سال ۱۳۹۰هجری قمری، در حوزه نجف اشرف دگرگونی‌ها و انقلاب‌هایی رخ داد که در بعضی از مجالس علما حرف‌هایی زده می‌شد. در همان ایام، حضرت امام پیغام دادند که: در بیرونی من کسی حق ندارد یک کلمه راجع به دیگری صحبت کند.» (۴)

عکس‌العمل آیت‌الله سعیدی در مقابل زن بد حجاب

یکی از شاگردان شهید آیت‌الله سعیدی می‌گوید: مدتی بود که کسبه و معتمدین محل با مشکلی برخورد کرده بودند و آن ظاهر شدن زنی جذاب و زیبا با لباس‌های زننده بود. او در آخر محله بود و هر روز به صورت زننده‌ای طول مسیر خیابان و محله را تا سر ایستگاه اتوبوس پیاده طی می‌کرد و نظر جوانان را به خود جلب می‌نمود.

از آنجایی که محله غیاثی با نفوذ آن شهید بزرگوار و همکاری مردم از خودنمایی زنان به این صورت زشت در امان مانده بود این حرکت که تا حدودی حساب شده به نظر می‌رسید قابل تحمل نبود. از این رو بعضی از مردم موضوع را با آیت‌الله سعیدی در میان گذاشتند. او آنان را از هر گونه عکس‌العملی باز داشت و منتظر ماند تا خود به امر به معروف اقدام نماید. روز بعد شهید با بعضی از اهل محل راه را بر این زن گرفتند و با لحنی پدرانه شروع به موعظه او کرد و گفت: خواهرم دارند شما را گول می‌زنند. چرا شخصیت خود را فراموش کرده‌ای؟ جواب خدا را چه می‌دهی؟ سخنان آیت‌الله سعیدی چنان در روح آن زن اثر کرد که هیچ‌گاه او را در محله غیاثی بی حجاب ندیدم. (۵)

استدلالی که باعث شد شاه سعودی به حجاج اجازه تبرک اماکن مقدس را بدهد

سید شرف‌الدین در زمان عبدالعزیز آل سعود به زیارت خانه خدا مشرف شد و از جمله علمایی بود که به دعوت شاه، به کاخ وی رفت تا عید قربان را به وی تبریک گوید. وقتی نوبت به وی رسید، شاه را گرفت و قرآنی را که در جلدی پوستی بود، به وی هدیه داد. ملک هدیه را گرفت و بوسید و به عنوان احترام و تعظیم بر پیشانی خود گذاشت.

سید اشرف الدین گفت: این جلد پوست بز است چطور شما آن را می‌بوسید؟! گفت: غرض من از قرآن است نه این جلد. سید گفت: احسنت، ما هم وقتی پنجره یا در اتاق پیغمبر را می‌بوسیم می‌دانیم که آهن هیچ کاری نمی‌تواند بکند، غرض ما تعظیم رسول خداست. همانطور که شما با بوسه زدن بر پوست بز می‌خواستی قرآن را تعظیم کنی که در جوف آن پوست قرار دارد.

اقدام سید، که بهترین روش برای کشف حقیقت و روشنگری بود، شگفتی حاضران را به همراه داشت، مردم یکپارچه الله اکبر گفتند و ملک عبدالعزیز که با برهانی به این آشکاری روبرو بود به حجاج اجازه داد با آثار رسول خدا تبریک جویند. اما حاکمی که بعد از وی روی کارآمد دوباره به قانون گذشتگان برگشت. (۶)

وفات سید اشرف الدین: ٨ جمادی الثانی ١٣٢٧ ق. نجف اشرف.

اگر مارتین کار جدی دارد می‌تواند به دیدارم بیاید

برخی اروپاییان و طرفداران کیش مسیح، پیوسته در راه اجرای برنامه‌های استعماری گام بر می‌داشتند. دادن کتاب مقدس و مبادله آن با سرزمین‌ها نیازی به نیروی جنگی نداشت بلکه هجوم و فرهنگی و اجتماعی شیوه ای بود که مورد بهره برداری کلیسا قرار گرفت. یکی از این ماموران استعمار هنری مارتین از نخستین نمایندگان جنبش بیداری مسیحی‌گری غرب بودکه به ایران آمد و درصدد بود ترجمه «عهد جدید» به فارسی را به کمک ایرانیان به فارسی شیوا بازنویسی و چاپ کند.

او همزمان با بازنویسی، مناظراتی با روحانیان ایران در شیراز و تهران و دیگر شهرها انجام داد و ترجمه عهد جدید را نیز توسط سفیر انگلیس به فتحعلی شاه تقدیم کرد. پخش و چاپ رساله‌ها و نوشته‌های تبلیغی به نفع مذهب مسیحیت از فعالیت پایدار مارتین بود و وی کینه عمیقی نسبت به مسلمانان داشت و می‌گفت: «من هنوز بر این باور هستم که سرشت انسان، در پست‌ترین جلوه خود یک مسلمان است!»

او مدت ۱۶ ماه در ایران ماند. در شیراز جدل‌های مذهبی به راه انداخت و با ده‌ها تن از بزرگان و عالمان مجادله کرد، به این قصد که آنها را درگیر مباحثی پیرامون نبوت بکند و همین که آنان فرض تشکیک در نبوت را پذیرفته و به جواب آن درگیر باشند را موفقیتی بزرگ برای خود می‌دانست.

میرزای قمی که پر آوازه‌ترین مجتهد در مقابل مارتین بود با بی تفاوتی و بی اعتنایی به وی سعی در ناکام گذاشتن او کرد؛ لذا وقتی هنری مارتین در راه خود به تهران در شهر قم درنگ کرد خواست با میرزای قمی ملاقات کند. میرزا پاسخ داد: اگر مارتین کاری جدی دارد می‌تواند به دیدن وی برود و گرنه به سبب ناتوانی و پیری از دیدارش پوزش می‌خواهد.

با این حال رساله‌ای ناتمام از میرزای قمی در دست است که نشان می‌دهد وی بعدها بر ضد باورهای هنری مارتین دست به قلم برد و سخنان وی در مورد اسلام و مسیحی‌گری را بارها رد کرد. (۷)

امر به معروف آیت‌الله بهجت با دست کشیدن به محاسن خود

فیلمی را از مرحوم آیت‌الله بهجت دیدم که حاج آقا دارند از منزل خارج می‌شوند تا سوار ماشین شوند، چند نفری هم حاج آقا را مشایعت می‌کنند. کنار در جوانی ایستاده که محاسنش را خیلی کوتاه کرده؛ حاج آقا نزدیک ماشین که می‌رسند برمی‌گردند سمت جوان و فقط یک دستی به محاسن خودشان می‌کشند… این امر به معروف و نهی از منکر ایشان است. (۸)

دکانی که با نهی از منکر بسته شد

خدا رحمت کند مرحوم آقای شاه آبادی را ایشان به من فرمود که: «در آن زمان شدت، مقابل منزل ما یک دکانی باز شد که مثل اینکه چیزهای خلاف می‌فروخت، دکان بدی باز شد. من به رفقایم گفتم که شما یکی یکی بروید نهیش کنید. یک روز قریب دویست نفر، یکی یکی صبح رفتند: سلام علیکم! و علیکم السلام! آقا، این دکان اینجا مناسب نیست. این رد شد، یکی دیگر آمد. تا عصر حدود دویست نفر رفتند به این آدم گفتند. تمام شد. برچید بساطش را.

این نهی وقتی مکرر شد در روح انسان تأثیر می‌کند. یکی بگوید، ممکن است، خوب، تأثیر کمی بکند. دنبالش یکی دیگر برود بگوید: «آقا نکن این کار را، این کار انصاف نیست. این مردم خونشان را داده‌اند و حالا شما دارید آنها را در مضیقه‌ می‌گذارید. این بیچاره‌ها نمی‌توانند اینطور اجناس بخرند.» (۹)

حربه آیت‌الله شاه‌آبادی برای رفع مزاحمت موسیقی همسایه

در نزدیکی منزل مرحوم شاه‌آبادی در خیابان امیر کبیر، دکتری بود به نام ایوب که برای دخترانش معلم موسیقی آورده بود و صدای موسیقی بلند بود، به گونه‌ای که از صدای آن‌ها، همسایه‌ها ناراحت بودند. ایشان برای دکتر پیغام فرستاد و از او خواست که از این کار دست بردارد، اما دکتر جواب داده بود که من این کار را ترک نمی‌کنم و شما هر اقدامی که می خواهید بکنید.

مرحوم شاه آبادی تا روز جمعه صبر کردند و آن گاه در جلسه روز جمعه که در مسجد شاه سابق تشکیل شده بود، به مردم گفتند: خوب است از این به بعد هر کس از این خیابان عبور می‌کند چون به مطب این دکتر رسید، داخل مطب شده و سلام کند و آن گاه با خوشرویی از او بخواهد که آن عمل خلاف خود را ترک کند. از آن پس، هر کس از جلو مطب عبور می‌کرد، برای انجام وظیفه شرعی خود، داخل مطب می‌شد و سلام کرده، موضوع را با زبان خوش در میان می‌گذاشت و خارج می‌شد.

چند روز به این منوال گذشت و دکتر هر روز با صدها مراجعه کننده مواجه می‌شد که همگی یک مطلب را به او تذکر می‌دادند. وی دید اگر بخواهد به لجاجت خود ادامه دهد، نه تنها باید مطب خود را تعطیل کند، بلکه مجبور است از آن خیابان هم کوچ کند. از این رو دست از ایجاد مزاحمت برداشته، جلسه آموزش دخترانش را تعطیل کرد.

در یکی از روزها که ایشان به طرف مسجد در حرکت بود، دکتر ایوب را دید که به طرف او می آید. وقتی نزدیک شد، از شدت خنده نمی‌توانست سلام کند و بالاخره پس از سلام و احوال‌پرسی گفت: آقای شاه آبادی، با قدرت ملت کار را تمام کردی و من گمان می‌کردم شما به مراجع قانونی و محاکم قضایی مراجعه می‌کنید که من به سادگی می‌توانستم جواب آن‌ها را بدهم و هرگز درباره این روش مردمی نیندیشیده بودم. (۱۰)

پی‌نوشت‌ها:

۱٫ سایت راه بهشت: برگرفته از کتاب امر به معروف و نهی از منکر، مهدی بخت‌آور.

۲٫ سایت راه بهشت: پا به پای آفتاب، ج۳، ص۱۵۲-۱۵۳؛ به نقل از: حجه الاسلام و المسلمین محمدرضا ناصری؛ برگرفته از کتاب امر به معروف و نهی از منکر، مهدی بخت‌آور.

۳٫ سایت راه بهشت: برگرفته از کتاب « قطره زلال امر به معروف و نهی از منکر»، محمدرضا اکبری ص ۷۸٫

۴٫ سایت راه بهشت: پا به پای آفتاب، ج۵، ص۲۶۰، به نقل از آیه الله موسوی اردبیلی.

۵٫ سایت راه بهشت: برگرفته از کتاب «معجزه تذکر زبانی»، محمد رضا اکبری.

۶٫ سایت معروف یاران.

۷٫ کتاب «میرزای قمی، احیاگر علم اصول»، ص ۵۴٫

۸٫ وبلاگ معروف، به نقل از سایت جنبش دانشجویی حیا.

۹٫ وبلاگ معروف.

۱۰٫ وبلاگ معروف: از حکایات زندگی آیت الله شاه آبادی، کتاب عارف کامل، ص ۴۵٫

منابع:

– سایت راه بهشت: www.rahebehesht.org

– وبلاگ معروف: www.maaruf.blogfa.com

– سایت معروف یاران: www.MaroofYaran.com